سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
در هفته ای که گذشت، دکتر محمود گلزاری عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در همایشی آمار قابل تاملی را از دوستی دختران دبیرستانی اعلام کرد
در هفته ای که گذشت، دکتر محمود گلزاری عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در همایشی آمار قابل تاملی را از دوستی دختران دبیرستانی اعلام کرد و گفت: در ایران 80 درصد دختران دبیرستانی با یک پسر دوست هستند و حتی ممکن است ارتباط جنسی هم داشته باشند که خانواده‌ها و مسئولین مدارس از این موضوع بی‌اطلاع هستند.

به گزارش جهان به نقل از پارسینه، این درحالی است که نوجوانان آگاهی کافی نسبت به این مسئله ندارند و ارتباطاتشان به ازدواج منجر نمی‌شود که این امر مطمئنا پیامدهای ناگواری را برای آنها به همراه خواهد داشت.

وی همچنین به نتایج به دست آمده در تحقیقات و پژوهش‌هایی که در این زمینه در ایران صورت گرفته است اشاره کرد و گفت: در حدود 20 سالی که من در این زمینه تحقیق و پژوهش انجام داده‌ام، در نامه‌هایی که از سوی 85 درصد از دختران در خصوص ارتباط‌های عاشقانه دریافت کرده‌ام مربوط به سن 12 تا 25 سالگی بوده و 15 درصد از نامه‌ها مربوط به پسران بین 14 تا 17 ساله است. در این میان دختران بیش از پسران آسیب پذیر بوده و با پیامدهای بیشتری در این خصوص مواجه خواهند شد.

منبع : عصر ایران





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:16 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
فرد کلاهبرداری که خود را نماینده مجری سرشناس برنامه‌های کودک (عمو پورنگ) در شهرستان دورود معرفی کرده و از این طریق اقدام به کلاهبرداری و اخاذی از مردم می‌کرد، از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شد.
فرد کلاهبرداری که خود را نماینده مجری سرشناس برنامه‌های کودک (عمو پورنگ) در شهرستان دورود معرفی کرده و از این طریق اقدام به کلاهبرداری و اخاذی از مردم می‌کرد، از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شد.

 محمودرضا جعفری، بازپرس دادگستری شهرستان دورود و قاضی پرونده به گفت: متهم 30 ساله و اهل شهرستان مشهد طی چند روز گذشته با حضور در شهر دورود و معرفی خود به عنوان نماینده عمو پورنگ اقدام به فروش بیش از 2 هزار بلیت 40 هزار ریالی برای شرکت در مراسم جنگ کودک برای روز جمعه در این شهرستان کرده بود.

 جعفری اظهار کرد: این فرد در این مدت با استفاده از این همین ترفند به صورت مجانی در یکی از مراکز اقامتی شهر مستقر شده و با تهیه بنرهای تبلیغاتی و وعده پرداخت این هزینه‌ها پس از برگزاری مراسم، مبالغ هنگفتی را از افراد اخاذی کرده بود. وی تصریح کرد: این فرد براساس انتشار خبری در این خصوص و بررسی ماموران پلیس، شناسایی و مورد تحقیق قرار گرفت که با مشخص شدن واقعیت ماجرا و شیوه کلاهبرداری، در حال حاضر با داشتن ده‌ها شاکی خصوصی و عمومی در بازداشت به سر می‌برد.

 متهم این پرونده: در مشهد نیز با چنین طرحی و فروش بلیت‌های 100 هزار ریالی برنامه عموپورنگ، میلیون‌ها ریال از مردم کلاهبرداری و پیش از موعد مقرر برای اجرای برنامه، اقدام به فرار از مشهد کرده و با حضور در دورود، بار دیگر با این شیوه از مردم به کلاهبرداری ادامه داده است.

منبع: ایرنا





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:16 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
 
دادگاه رسیدگی به پرونده قتل مرحوم داداشی در حالی در شعبه یک کیفری دادگستری البرز برگزار شد که مکان برگزاری دادگاه با جمعیت حاضر تناسب نداشت و جمعیت بسیار زیادی مذاکرات جلسه را از بیرون دادگاه دنبال می کردند.
خبر ناگهانی قتل قهرمان مسابقات قوی ترین مردان ایران در حالی در ماه گذشته به یکی از پربیننده ترین اخبار رسانه ها بدل شد که افکار عمومی و به ویژه جامعه ورزش کشور از این ضایعه تاسف بار بسیار رنجید و از این رو مدتهاست در تمام محافل مردمی موضوع چگونگی رخداد این حادثه تلخ گوش به گوش منتقل می شود.

بی شک شخصیت برجسته این ورزشکار و محبوبیت بسیار زیاد وی در میان مردم زمینه ماندگاری نامش را فراهم کرد و از طرف دیگر افکار عمومی را بر آن داشت که با علاقه و دقت بسیار اخبار مربوط به این حادثه تلخ و به ویژه خبر دستگیری و محاکمه متهمان این پرونده را دنبال کنند.

از اینرو لازم است با اطلاع رسانی شفاف تر و بهره گیری از ظرفیت و پتانسیل رسانه ای به این سئوال افکار عمومی به شیوه ای مناسب تر پاسخ داد و از بیان و انتشار هر بخش از ابعاد جدید این موضوع نیز فروگذار نکرد.

روز جاری هجوم جمعیت بسیار زیاد از مردم و ورزشکاران و وابستگان مرحوم داداشی به همراه اصحاب رسانه که البته اتفاقی از برگزاری دادگاه مطلع شده بودند، نشان از اهمیت موضوع رسیدگی به این پرونده داشت.

تشییع جنازه مرحوم داداشی نیز پیش از این در حالی به یکی از شلوغ ترین و باشکوه ترین مراسم های کرج تبدیل شده بود که انتظار حضور چند صد نفر در روز دادگاه دور از ذهن نبود.

فضای سنگین و گرم دادگاه روز جاری و روزه داری حضار از یک سو و یادآوری جزئیات این حادثه تلخ و مرور آن فضای سنگینی را به دادگاه رسیدگی به پرونده متهمان قتل داداشی بخشیده بود.

اغلب رسانه های حاضر در جلسه به دلیل هجوم جمعیت و مناسب نبودن محل برگزاری دادگاه با جمعیت حاضر، در محل نامناسبی مستقر شده بودند و البته این موضوع شامل حال عده ای می شد که کمی زودتر از دیگران خبردار شده و با زحمت بسیار خود را  به جلسه رسانده بودند. این در حالیست که شمار زیادی از افراد از بیرون از جلسه مذاکرات دادگاه را پیگیری می کردند.

این موضوع نارضایتی فراوانی را برای خبرنگاران رسانه ها فراهم آورده بود و در مقابل شکایت خود، دادگستری اعلام کرد قرار نبوده رسانه ها به جلسه دعوت شوند. این درحالیست که رسانه ها از ابتدای وقوع این جنایت موضوع را لحظه به لحظه پیگیری کرده اند و بی شک بدون اطلاع رسانی این منابع اصلی انتشار خبر، منابع غیرموثق سکان افکار عمومی را در این خصوص به دست می گیرند.

سرو صدای حاضرین در جلسه و گرمای طاقت فرسا شنیدن مذاکرات دادگاه را برای همه به ویژه خبرنگاران با سختی همراه ساخته بود.

همچنین حضور تنها یکی از سه متهم این پرونده در دادگاه بسیار عجیب بود، از طرف دیگر نسخه حکم کیفرخواست نیز در اختیار رسانه ها قرار نگرفت.

جمعیتی بالغ بر 400 نفر در دادگاه حضور داشتند و برای عده ای که  در بیرون سالن، جلسه را دنبال می کردند تصاویر دادگاه با استفاده از مانیتورهای سالن پخش می شد.

همچنین برای کمک به برقراری نظم برگزاری این دادگاه پرسنل نیروی انتظامی در دادگاه مستقر بودند.

حضور خانواده مرحوم داداشی به ویژه خواهر داغدار وی که چندین بار با گریه و زاری و ناله خطاب به قاتل که می گفت: "چگونه دلت آمد برادرم را بکشی؟! "حاضران را تحت تاثیر قرار داد.

این خانواده در اظهارات خود خواهان قصاص متهم در محل وقوع قتل و در ملا عام شده و از قاضی درخواست اشد مجازات را کردند.

متهم قتل در اظهارات خود مدعی شد مرحوم داداشی را نمی شناخته است.

وی که هنوز به 18 سال تمام نیز نرسیده است، در اظهارات خود تقاضای عفو نکرد ولی وکیل مدافع وی با تاکید بر اینکه وی هنوز به سن قانونی نیز نرسیده است از خانواده مقتول درخواست عفو کرد.

همچنین خبرنگار کرجی که در روز وقوع این حادثه همراه مرحوم روح الله داداشی بود، به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شد.

جلسه بعدی دادگاه رسیدگی به پرونده مرحوم داداشی به زودی برگزار می شود.

منبع: خبرگزاری مهر





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:15 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
در حالی که سالانه صدها هزار ایرانی برای گردشگری راهی هند می شوند و از این رهگذر، اقتصاد این کشور میلیاردها دلار در آمد کسب کرده است ، رفتارهای سفارت هند در تهران با ایرانی ها بسیار زننده است.
در حالی که سالانه صدها هزار ایرانی برای گردشگری راهی هند می شوند و از این رهگذر، اقتصاد این کشور میلیاردها دلار در آمد کسب کرده است ، رفتارهای سفارت هند در تهران با ایرانی ها بسیار زننده است.

سفارت هند از یک سو با سختگیری های غیر معمول در خصوص صدور روادید ، مسافران و آژانس های توریستی را سردرگم می کند و از دیگر سو ، رفتارهای زننده ای با ایرانیانی دارد که برای انجام امور کنسولی و سفر ، به این سفارتخانه مراجعه می کنند به گونه ای که گاه با فحاشی به ایرانی ها ، آنان را از محل سفارت بیرون می اندازند و حتی در یک مورد کنسول این سفارت به یکی از مراجعه کنندگان متمول ایرانی گفته است : تو بو می دهی ، به تو ویزا نمی دهیم!

از دیگر نکات قابل توجه درباره اقدامات این سفارت، انحصاری کردن ارائه ویزای هند است به گونه ای که این سفارت، با برخی ارتباطاتی که داشته، صدور ویزای خود را در قالب برخی اشخاص همسود (!) انحصاری کرده است به گونه ای که دهها آژانس معتبر ایرانی که در حوزه گردشگری هند فعالیت می کنند ، دیگر حق دریافت ویزا از این سفارت را ندارند و باید با واسطه دوستان ایرانی سفارت هند ویزا بگیرند.

جالب اینجاست که یکی از این آژانس ها که انحصار ویزای هند را در دست دارد ، چنان رفتاری با مراجعان ایرانی داشته که فعالیتش برای مدتی تعلیق شده بود. این آژانس مسافرتی ، مسافرانی که وارد آن می شدند را تفتیش بدنی می کرد!

از آنجا که صدور ویزا در این پروسه، حتی با سازوکارهای داخلی هند نیز هماهنگ نیست (مانند صدور ویزای جمعی) ، بعضاً ایرانیانی که راهی هند می شوند ، در فرودگاه های این کشور دچار مشکل می شوند کما این که در یکی از این موارد، مسافران ایرانی که عمدتا خانواده ها بودند جهت بررسی ویزای صادره با روش جدید کنسول هند، یک شب تمام را در فرودگاه گوآی هند سپری کردند!

لجاجت سفارت هند با مسافران ایرانی در بر هم زدن برنامه های سر آنان که در قالب دادن وعده صدور ویزا و سپس عدم صدور در لحظه آخر (برغم دریافت پول ویزا) باعث آسیب های متعددی شده است که گذشته از سردرگمی مسافران ایرانی، تنها در هفته نخست سال جاری شرکت هواپیمایی ماهان 200 هزار دلار زیان عملیاتی ببیند.

البته بعد از این که صدور ویزا انحصاری شده است ،هندی ها در این باره کمتر سخت گیری می کنند که البته این تفاوت رویکردی ،بسیار معنادار است که ای بسا مسوولان ذیربط بتوانند با کنکاش در نوع روابط سفارت با برخی ایرانیان مرتبط با آن ، از آن رمزگشایی کنند.

اما تاسف بارتر از همه این ها ، بی تفاوتی مسوولان سازمان میراث فرهنگی وگردشگری و وزارت امور خارجه است که تا کنون برغم آن که هم مسافران و هم آژانس های گردشگری گزارش های متعددی در این باره به آنها داده اند ، هیچ کاری در جهت حفظ حرمت شهروندان ایرانی نکرده اند جز سکوت در برابر یکه تازی های چند کارمند سفارت هند و لابی های ایرانی آنان که این سفارتخانه را به محلی برای تجارت شخصی خود و توهین به هویت وحرمت ایرانی ها تبدیل کرده اند.

منبع: تابناک





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:13 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
وی‌که ازمرداد ماه سال 86 به این سمت منصوب شد با وجودی که تغییرات مدیریتی حوزه وزارت رفاه و سازمان تامین اجتماعی بسیار زیاد بوده است اما وی بدون هیچ تغییری به کارخودادامه داده است بنابراین موضوع نداشتن ثبات مدیریتی در شستا نمی‌تواند بهانه‌ای‌ برای بازدهی‌کم این شرکت باشد.
بالاخره با ادغام وزارتخانه های تعاون، کار و امور اجتماعی و رفاه و تامین اجتماعی و تشکیل وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، عبدالرضا شیخ الاسلامی‌کاندیدای مورد نظر رییس جمهور توانست با 204 رای موافق‌که آرای خوبی محسوب می‌شود راهی این وزارتخانه حساس و مهم شود. وزارتخانه‌ای که با زندگی وکارروزمره مردم سروکار دارد و جامعه هدف آن به حدود دو سوم جمعیت کشور بالغ می‌شود.

به طور قطع شیخ الاسلامی‌به برنامه‌ها و اظهارات خود جامعه عمل پوشانده و سعی خواهدکردکه این برنامه‌ها را از حالت تنوری به عملیاتی تبدیل‌کند.

یکی از برنامه‌های مورد تاکید وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی تحول در فعالیت‌های اقتصادی صندوق‌های تحت پوشش این وزارتخانه است که مهمترین آن شرکت سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی (شستا) می‌باشد.

شیخ الاسلامی‌پیش از رای اعتماد مجلس به خود در اظهار نظری درنشست جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی‌تصریح می‌کند «متاسفانه فعالیت‌های اقتصادی صندوق‌هابه دلایل عدیده‌ای‌‌ که در نظام و ساختارکار اجرایی وجود دارد بازدهی مطلوبی را نداشته اند. امید است با بر طرف کردن این مواضع صندوق‌ها به عنوان بنگاههای اقتصادی باشند که حداکثر بازدهی راداشته و اقدامات مثبتی را انجام دهند» .

وی ادامه می دهد: « درحال حاضر تعداد مدیران شستا بسیار زیاد است و حتما نیاز به اصلاح ساختار و رویه دارد وبازنگری خواهد شد تامدیرانی که مشغول فعالیت هستندکار آمد، دلسوزانه و توانمند باشند و به خوبی مجموعه‌ها را اداره کنند».

البته این برای اولین باری نیست که یک مسوول از فعالیت اقتصادی بعضا ناکارآمد صندوق‌های بیمه‌ای انتقاد می‌کند چرا که ‌هادی مقدسی رییس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی‌نیز پیش از این سود شستا را حدود 8 درصد دانسته وگفته بودکه این موضوع به معنای میرایی سرمایه واقتصاد این شرکت‌هاست. وی معتقداست که سود شستا باید بیش از20 درصد باشد.

اگر این اظهارات را درکنار اظهارات سلیمان جعفرزاده رییس سابق‌کمیسیون اجتماعی مجلس هشتم قراردهیم‌که می‌گویدگزارش تحقیق و تفحص از شستا تکان دهنده خواهدبود در می‌یابیم که اوضاع واحوال شستا آن گونه که باید باشد، نیست وبه طور قطع مدیریت این مجموعه باید پاسخگوی بیمه شدگان وبازنشستگان، وزیر تعاون،کار ورفاه اجتماعی‌باشد. البته ذکر این نکته ضروری است که تاکنون این وزارت رفاه و تامین اجتماعی بوده که بیشترین دخالت و تاثیر را در شستا داشته است .

هرچند که موضوع شستا گویا فقط به مسایل اقتصادی ختم نمی‌شود چرا که برخی ازنمایندگان مجلس درگفت وگوهای خودتصریح کرده‌اند که مسایل دیگری نیز در هیات تحقیق و تفحص شستا مشاهده شده‌ که گزارشات آن در متن گزارش هیات تحقیق و تفحص موجود است .

در حال حاضر محمد علی یزدان جو مدیرعامل شرکت سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی (شستا) است. وی‌که ازمرداد ماه سال 86 به این سمت منصوب شد با وجودی که تغییرات مدیریتی حوزه وزارت رفاه و سازمان تامین اجتماعی بسیار زیاد بوده است اما وی بدون هیچ تغییری به کارخودادامه داده است بنابراین موضوع نداشتن ثبات مدیریتی در شستا نمی‌تواند بهانه‌ای‌ برای بازدهی‌کم این شرکت باشد.

در مورد نحوه انتصاب یزدان جو به سمت مدیرعامل شستا نیزگفته می‌شودصادق محصولی‌که در دولت نهم مشاور اقتصادی رییس جمهور بوده و عملا در فعالیت‌های شرکت‌های بزرگ اقتصادی کشور نقش قابل توجه‌ای داشته است ،باعث انتصاب یزدان جو به این سمت شده است چرا که یزدان جو از دوستان مشترک فتاح ومحصولی می‌باشد. البته یک دوست قدیمی‌محصولی یعنی یوسف پور نیز به سمت رییس هیات مدیره شرکت سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی( شستا) منصوب شد هر چندکه در حال حاضر وی رییس هیات مدیره نیست.

به هرحال صرفنظر از رحمت الله حافظی مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی که به تازگی به عنوان رییس هیات مدیره شستا انتخاب شده و از عملکرد وکارنانه قابل قبولی در سازمان از جمله افزایش وصولی های سازمان تامین اجتماعی و ... داشته است که امید می رود حضور وی در شستا نیز باعث افزایش‌کارآمدی این شرکت سرمایه گذاری شود باید گفت که تغییر سایر اعضای هیات مدیره شستا و هلدینگهای آن با توجه به اظهارات شیخ الاسلامی و اظهارات کارشناسان اقتصادی و تامین اجتماعی ضروری به نظر می رسد.

شرکت سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی (شستا) دارای ارزش چند هزار میلیارد تومانی است و اگر بزرگترین شرکت سرمایه‌گذاری کشورنباشد به طور قطع از بزرگترین‌هاست . شستا دارای 10هلدینگ زیر مجموعه است 1- شرکت سرمایه‌گذاری دارویی تامین 2- شرکت سرمایه‌گذاری سیمان تامین 3- شرکت سرمایه‌گذاری صبا تامین 4- شرکت سرمایه‌گذاری صنایع پتروشیمیایی و شیمیایی تامین 5- شرکت سرمایه‌گذاری صدر تامین 6- شرکت سرمایه‌گذاری صنایع عمومی 7- شرکت سرمایه‌گذاری ساختمان و عمران تامین 8- شرکت سرمایه‌گذاری نفت و گاز تامین 9- شرکت سرمایه‌گذاری صنایع نوین 10- شرکت سرمایه‌گذاری حمل و نقل تامین.

یکی از مواردی که در شستا مشاهده می‌شودحضور یک شخص در هیات مدیره چندین شرکت است که مشخص نیست با کدام توجیه عقلی و منطقی سازگار است؟که البته این نوشتاردر حال حاضر قصد معرفی این افراد را ندارد. به هر حال به نظر می‌رسد که باتوجه به تاکیدات شیخ اسلامی‌باید شاید تغییرات اساسی در شستا باشیم. اما از آنجایی‌که روحیه وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی مبتنی بر خرد جمعی است توصیه می‌شودکه در انتصاب مدیرعامل و مدیران زیر مجموعه شستا به کارآمدی، دلسوزی وتوانمندی که هر 3 شاخصه مورد تاکید وزیرهم می‌باشد توجه خاص و عملی شود در غیر این صورت چرخ تحول در شستا نخواهد چرخید و ماشین عظیم اقتصادی شستا با سرعت لازم به جلو نخواهد رفت. به طور قطع در هفته های آینده باید در احکام وزیر تعاون،کار و رفاه اجتماعی درنگ کرد و دیدکه آیا شیخ الاسلامی نشانه های اجرای برنامه های خود را در این احکام می دهد یا خیر؟

منبع: تابناک





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:13 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
11 سال در پادگان بودم!
وحید هاشمیان، 6 ماهی می‌شود که دوباره به فوتبال ایران برگشته و یکی از ارکان اصلی قهرمانی پرسپولیس در جام حذفی بود؛ 6 ماهی که می‌گوید در آن، به اندازه تمام عمرش شوخی کرده و خندیده و از بازی در کنار ایرانی‌ها لذت برده.
برترین مجله اینترنتی ایران




بعید است وقتی درباره نسل درخشان فوتبال ایران حرف می‌زنی، وقتی اسم بازیکن‌هایی مثل علی دایی، مهدی مهدوی‌کیا، خداداد عزیزی و... می‌آید، نامی از او‌ به میان نیاید! شاید به همین دلیل بود که توانست در فوتبال اروپا از همه بیشتر دوام بیاورد و 11 سال در سطح اول فوتبال آلمان گل بزند و ایرانی‌ها به داشتنش افتخار کنند؛ 11 سالی که می‌گوید، انگار در پادگان بوده و خشک بودن و نظامی بودن زندگی در آلمان، اذیتش می‌کرده است. وحید هاشمیان، 6 ماهی می‌شود که دوباره به فوتبال ایران برگشته و یکی  از ارکان اصلی قهرمانی پرسپولیس در جام حذفی بود؛ 6 ماهی که می‌گوید در آن، به اندازه تمام عمرش شوخی کرده و خندیده و از بازی در کنار ایرانی‌ها لذت برده. او مثل همیشه با روی باز دعوت ما را پذیرفت و در یک روز گرم تابستانی، در یکی از رستوران‌های معروف شهر، روبه‌رویش نشستیم، گپی زدیم و جای‌تان خالی قهوه‌ای نوشیدیم. در مصاحبه اختصاصی زندگی ایده‌آل با وحید هاشمیان، خواهید فهمید طی سال‌ها بازی و زندگی در آلمان چه روزهایی را پشت‌سر گذاشته و چه اتفاقاتی برایش افتاده و متوجه یک موضوع دیگر هم خواهید شد؛ این‌که او مدتی است با همسر آینده‌اش آشنا شده و به همین زودی‌ها به خانه بخت خواهد رفت.



من، امامزاده حسن (ع) و تیرِ دروازه

من اهل محله امامزاده حسن (ع)، منطقه‌ای در جنوب شهر تهران هستم. آن زمان بهترین تفریح ما به دلیل طبیعت این منطقه، یک توپ ارزان پلاستیکی بود که تمام بچه‌های محل دنبال آن می‌دویدیم و سرمان ‌گرم می‌شد. البته فوتبال تنها تفریح من نبود بلکه به دلیل علاقه‌ای که به ورزش‌های رزمی داشتم، همیشه 3 ماه تابستان را به کلاس‌های تکواندو، کاراته و حتی کونگ‌فو می‌رفتم اما در انتها باز هم به سمت فوتبال برگشتم و دیدم علاقه اصلی‌ام، به این ورزش است. در منطقه ما 2 کانون ابوذر و میثم  قرار  داشت که پشت منزل ما بودند و در آن‌ها زمین فوتبال و استخر وجود داشت. اکثر تابستان‌ها کار من این بود که به این مکان‌ها می‌رفتم و از استخر آن‌ها استفاده می‌کردم، بعد از آن می‌نشستم و 3-2 سانس تمرین تیم‌های مختلف فوتبالی که به آن‌جا می‌آمدند را تماشا می‌کردم و همیشه از خودم می‌پرسیدم یعنی روزی می‌شود من هم بتوانم مثل آن‌ها بازی کنم؟ چون وقتی شوت‌هایی که به توپ می‌زدند را می‌دیدم، خیلی تعجب می‌کردم که چگونه یک انسان اینقدر قدرت دارد توپ را اینگونه شوت کند!

آنقدر علاقه‌ام به فوتبال زیاد شده بود که تصمیم گرفتم در کنار هم‌کلاسی‌هایم در مدرسه فوتبال بازی کنم. باورتان نمی‌شود اما بعضی اوقات به خاطر فوتبال بازی کردن، حاضر می‌شدیم تمام برف‌ها و یخ‌های روی سطح زمین را به هر صورتی شده از بین ببریم تا بتوانیم بازی کنیم. تنها کسی که در محل تیر دروازه کوچک داشت، من بودم؛ آن موقع تیر دروازه‌های من تور هم داشت، همیشه مواظب بودیم تور دروازه‌مان پاره نشود چون تور برای ما خیلی گران بود! بعد از بازی در مدرسه، در مسابقه‌های آموزشگاهی شرکت کردم و بعد از آن، به‌صورت خیلی اتفاقی وارد فوتبال حرفه‌ای شدم.



زی‌روبرتوی برزیلی، همیشه یک کتاب انجیل دستش بود و در حال عبادت بود. لوسیو خیلی انسان بزرگی بود. اولیور کان با این‌که در زمین کمی پرخاشگر بود، برخلاف شخصیتی که روزنامه‌های آلمانی برایش درست کرده بودند، انسان فوق‌العاده خوبی بود و من جز خوبی هیچ‌چیز از او ندیدم



کوچولوهایی که ستاره‌ها را عاصی کردند!

خاطرم هست وقتی دبیرستان بودم چون در شیفت ‌بعدازظهر  به مدرسه می‌رفتم  و تمرین همه باشگاه‌ها بعدازظهر برگزار می‌شد، هیچ‌وقت نمی‌توانستم برای ادامه فوتبالم به باشگاهی مراجعه کنم، از طرفی هیچ پارتی‌‌ای هم نداشتم! تا این‌که روزی یکی از دوستانم نزدیک‌های عید به من گفت وحید، قرار است در زمین خدنگ یک تورنمنت برگزار شود که تیم‌های خیلی قوی در آن شرکت می‌کنند. تیمی هم که قرار بود مقابل آن بازی کنیم، بازیکنان بزرگی همچون رضا شاهرودی، سعید عزیزیان، ناصر عباسی، نجم‌الدین بخشی و... در آن توپ می‌زدند. حرف دوستم را قبول کردم و یکسری بچه کوچک در قالب یک تیم دورهم جمع شدیم و قرار شد روبه‌روی تیم ستاره‌های آن زمان بازی کنیم! فکر می‌کنم بازی را 5-4 یا 4-3 باختیم و من ستاره آن بازی بودم.

زمانی که به رختکن آمدم و می‌خواستم لباسم را عوض کنم، آقایی پیشم آمد و گفت، مطمئنم تا 3-2 سال دیگر تو مهاجم تیم‌ملی خواهی شد! از شنیدن این حرف خیلی ‌شوکه شده بودم! چون آن زمان در باشگاهی بازی نمی‌کردم که بخواهم دیده بشوم. ایشان خودش را معرفی کرد و گفت: «من «رحیم حداد زرین» هستم که 15 سال سرمربی جوانان تیم نفت بوده‌ام و الان هم تیم فتح را تمرین می‌دهم.» همان‌جا به او گفتم: «من خیلی دوست دارم در یک باشگاه بازی کنم اما چون بعدازظهری هستم، نمی‌توانم این کار را انجام دهم.» ایشان شماره تلفن منزلش را داد و گفت: «من هم به درس خیلی اهمیت می‌دهم، بعد از این‌که آخرین امتحانت را دادی، با من تماس بگیر.» بعد از 3 ماه تصمیم گرفتم به او زنگ بزنم. همیشه در این مدت پیش خودم می‌گفتم، حتما تا الان من را فراموش کرده اما به محض این‌که به او زنگ زدم، گفت، می‌شناسمت، تو وحیدی، امروز بیا سرخه حصار که بازی داریم! من هم رفتم و با این‌که نخستین بازی‌ام برای فتح بود، در یک نیمه 3تا گل زدم. از همان روز اول هم پست من مهاجم بود.

فکر می‌کنم نخستین پولی که گرفتم هم 50 یا 70 هزارتومان بود که پول نسبتا زیادی برای رده جوانان بود و آن هم از تیم جوانان فتح گرفتم. آن زمان مبلغ قرارداد یک بازیکن در تیم بزرگسالان باشگاه‌های تهران، حداکثر 200 هزار تومان بود. اواخر فصل فوتبالی 72 بود که آقای دادخواه مدیر باشگاه من را صدا زد و گفت، فردا بیا دفتر، کارت دارم. صبح رفتم و دیدم گفت: «به خاطر این‌که امسال خیلی برای ما مثمرثمر بودی و خوب کار کردی، تصمیم گرفتیم این پول را به تو بدهیم ولی به هیچ کدام از بچه‌های دیگر تیم در این‌باره چیزی نگو!» من هم گفتم همه تیم زحمت کشیدند و این را قبول نمی‌کنم اما ایشان گفت: «این حق توست و این را با رضایت برایت درنظر گرفته‌ایم.» این پول برای من خیلی ارزش داشت.



زیر بار حرف زور نمی‌روم

درباره این‌که چرا چندسال دور از تیم ملی بودم، باید بگویم دلایل زیادی در این مسئله دخیل بودند؛ یک نمونه بارزش این‌که قرار بود تیم ملی امید ایران برای کسب آمادگی در بازی‌های پوسان کره‌جنوبی، یک دیدار تدارکاتی مقابل نیوزیلند برگزار کند. من آن زمان به آقای بلاژویچ اعلام کرده بودم دیگر برای تیم ملی بازی نخواهم کرد. آن زمان تیم ملی امید 3سهمیه بزرگسال داشت و از فدراسیون هم به من اطلاع داده بودند یکی از سهمیه‌ها من هستم اما خبر موثق داشتم ایران 3 سهمیه‌ بزرگسالش مشخص شده و می‌دانستم بازیچه‌ام و قرار است به تیم ملی بیایم و خطم بزنند! به همین دلیل به فدراسیون زنگ زدم و گفتم چون مطمئنم 3 سهمیه‌تان را انتخاب کرده‌اید، من به ایران نمی‌آیم و دیگر هم قصد ندارم برای تیم ملی بازی کنم، آقای دانشور هم قبول کرد و تلفن را قطع کردم. سریع موضوع را به مدیر باشگاه هم اطلاع دادم و او گفت وحید، این کار برایت دردسر نشود، فدراسیون می‌تواند از تو شکایت کند، من هم گفتم نه، آن‌ها قبول کرده‌اند.

50 روز بعد مدیر باشگاه‌ صدایم زد و گفت: «فدراسیون ایران از تو شکایت کرده و می‌تواند بر مبنای این شکایت، از 6 ماه تا 2 سال محرومت کند؛ اگر این اتفاق بیفتد، ما هم مجبوریم قراردادمان با تو را فسخ کنیم!» این بدترین خبر برای من بود. آن زمان صفایی فراهانی، رئیس فدراسیون فوتبال ایران بود و در مصاحبه‌هایش بارها گفته بود، وحید مگر دست خودش است بخواهد بیاید یا نه؟ درحالی‌که قبل از این اتفاق، من اعلام کرده بودم قصد ندارم دیگر برای تیم ملی بازی کنم. خوشبختانه همان زمان آقای فراهانی عوض شد و محمد دادکان رئیس فدراسیون ایران شد. هر طور شده با آقای دادکان در پوسان کره‌جنوبی تماس گرفتم و خواهش کردم این رای را برگردانند، آقای دادکان هم گفت، تو باید به تیم ملی کمک کنی و از بقیه یاد بگیر که همیشه می‌آیند و....

من هم گفتم: «قبول، شما این رای را برگردانید، راجع به باقی ماجراها در یک فرصت مناسب حرف خواهیم زد.» آقای دادکان هم لطف کردند و شکایت فدراسیون را برگرداندند. بعد از این موضوع، یکی از دوستانم به من گفت، فدراسیون هر دفعه این برنامه را سر تو درخواهد آورد، برای جلوگیری از این کار، یک نامه به فیفا بزن و رسما اعلام کن دیگر قصد نداری برای تیم ملی بازی کنی. من هم این کار را کردم و واقعا هم تصمیم نداشتم دیگر برای تیم ملی بازی کنم تا این‌که در رقابت‌های مقدماتی جام‌جهانی، تیم ملی در حال حذف از مسابقات بود و نمی‌توانستم قبول کنم تیم‌ملی کشورم در حال حذف شدن است و در شرایطی که می‌توانستم به تیم کمک کنم، این کار را انجام ندهم! حتی خاطرم هست آن زمان یکی از مسئولان رده بالای سیاسی هم مصاحبه کرده بود و گفته بود نمی‌خواهد ناز وحید را بکشید و...، تعجبم از این بود که یک فرد سیاسی چرا باید در فوتبال دخالت کند!

درست در همان زمان تمام روزنامه‌ها و رسانه‌های ایران را از آلمان پیگیری می‌کردم و می‌دیدم روزنامه‌ها می‌نویسند «وحید تعصب و غیرتش به ایران را از دست داده» یا «دیگر کشورش را دوست ندارد و به تیم‌ملی فکر نمی‌کند» و...، حتی چند مسئول فدراسیون هم گفته بودند دیگر اجازه نمی‌دهیم وحید بازی کند و بسیاری مسائل دیگر. فشار روحی بسیار زیادی رویم بود. من با این کارم فقط می‌خواستم به مسئولان بفهمانم نباید بین بازیکنان تیم‌های محبوب پایتخت و سایر بازیکنان تبعیض قائل شوند اما کم‌کم داشتند وجهه‌ام را بین مردم و جامعه خراب می‌کردند. تا این‌که چند روز بعدش مصاحبه کردم که اگر الان به آرشیو سایت باشگاه بایرن مونیخ سر بزنید، خواهید دید در مصاحبه‌ام گفتم، فقط به خاطر مردم ایران حاضرم برای تیم ملی بازی کنم. خدا را شکر برگشتنم موثر بود و با گلی که به قطر زدم و پاس گلی که مقابل اردن دادم، تیم ملی به جام جهانی صعود کرد.



در فوتبال ایران اینگونه جا افتاده که بازیکنی که ساکت و بی‌حاشیه باشد، جایی در فوتبال ندارد، بازیکن باید شلوغ باشد، علیه دیگران مصاحبه‌های تند و بد انجام دهد، همه را به‌هم بریزد و جنجال به پا کند و آخر سر هم سروته قضیه را با یک دسته گل و یک جعبه شیرینی هم بیاورد!





شهرت، هیچ‌وقت هدفم نبود

پله‌های موفقیت و به شهرت رسیدن را خیلی آرام و سخت طی کردم؛ زیرا زمانی که در سطح اول فوتبال ایران بازی می‌کردم، اولا خیلی جوان بودم، ثانیا در تیمی مانند پاس بودم و سخت بازی‌ام به چشم می‌آمد. اما امروز یک بازیکن به محض این‌که در هر تیمی یک گل می‌زند، عکسش را چندین جا چاپ می‌کنند یا در تلویزیون نشانش می‌دهند و با او مصاحبه می‌کنند! زمان ما اصلا چنین چیزهایی وجود نداشت و مشهور شدن خیلی سخت بود. الان تعداد روزنامه‌های ورزشی ما خیلی زیاد شده و روزنامه‌ها هر کسی که دل‌شان بخواهد را بزرگ می‌کنند و می‌بینیم بازیکنی همواره روی نیمکت تیمش بوده اما به تیم ملی دعوت می‌شود! هدف اول من از فوتبالیست شدن، هیچ‌گاه به شهرت رسیدن نبود؛ نخستین هدفم فوتبال بازی کردن بود و بعد از آن منبع درآمدی مطمئن.



رمز موفقیت من در آلمان

همان زمانی ‌که در تیم پاس بازی می‌کردم حاشیه نداشتم و شانس من این بود که از یک تیم بی‌حاشیه، یک‌راست منتقل شدم به باشگاه هامبورگ آلمان. شاید اگر قبل از این انتقال به یکی از 2 تیم استقلال یا پرسپولیس می‌رفتم، تمرکزم روی فوتبال را از دست می‌دادم و هیچ‌گاه نمی‌توانستم به موفقیتی برسم. مسلما آدمی که از یک محیط می‌خواهد به محیطی دیگر با فرهنگی متفاوت برود، این ترس در وجودش خواهد بود که چه خواهد شد؟ به‌شدت از این موضوع می‌ترسیدم، آن هم من که از ‌کودکی در کنار مادرم و خانواده‌ام زندگی کرده بودم و الان قرار بود در یک کشور دیگر، آن هم به‌صورت مستقل زندگی کنم. به محض این‌که به آلمان رسیدم، 4 هفته صبح و شب فقط در حال دویدن بودم، محیط آن‌جا را اصلا نمی‌شناختم، اتفاقات زیادی افتاد از جمله شکستن دماغم، هیچ‌کس را نمی‌شناختم، دلتنگ خانواده و مادرم بودم و...، در کل خیلی سخت بود. همان ابتدا که رفته بودم، جام اینترتوتو و بوندس‌لیگای آلمان شروع شد، بعد چند سفر برای بازی در تیم ملی آمدم، دنبال خانه می‌گشتم و چیدن وسایل و... با این‌که کارهای کوچکی به‌نظر می‌آیند اما همه‌شان سختی‌های خاص خودش را داشت. فقط روزها را می‌شمردم تا قرارداد 6ماهه یا یک ساله ام تمام شود و زودتر به ایران برگردم. اما هرچه زمان گذشت، دیدم نظم و دیسیپلین آلمانی‌ها با روحیات من سازگار است، به همین دلیل به شرایط عادت کردم و با چند نفر هم دوست شدم که تنهایی‌هایم را با آن‌ها پر می‌کردم و 11 سال فوتبالم را در آلمان گذراندم.



ازدواج به زودی

فعلا عقد کرده هستم و هنوز مراسم ازدواجم را برگزار نکرده‌ام. نمی‌دانم می‌توانم مرد ایده‌آلی برای همسرم باشم یا نه، باید برای پاسخ به این سوال اجازه بدهیم کمی زمان بگذرد  اما معیارها و ایده‌آل‌های من برای انتخاب همسرم، ابتدا زیبایی و اخلاق و نوع تفکرش بود. مسلما همیشه اختلافاتی بین زن و مرد وجود دارد اما اصول باید همواره یکسان باشد تا مشکلی به‌وجود نیاید. جالب این‌که اصلا خواستگاری نکردم بلکه خودم پیشنهاد دادم، آشنا شدیم و مادرم نیز آن زمان که در قید حیات بود، همسرم را دید و با وجود این‌که همیشه حرف‌های مادرم اهمیت زیادی برایم داشت، در این یک مورد، خودم تصمیم گرفتم و انتخاب کردم. با توجه به شغلی که دارم و این‌که در آلمان همواره در حال رفت‌وآمد و تمرین و مسابقه بودم، ازدواج فایده‌ای برایم نداشت و مجبور بودم همیشه دور از همسرم باشم. البته الان هم همسرم در آلمان است و از یکدیگر دوریم!



آن‌هایی که پارتی داشتند، حق من را خوردند!

همیشه اکثر بازی‌های باشگاهی و ملی را دنبال می‌کردم و یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایم بازی با پیراهن تیم‌ملی ایران بود. وقتی به این آرزویم رسیدم، با آدم‌هایی برخورد کردم که به دلیل رفتار و حاشیه‌های‌شان خیلی زود از حضور در تیم‌ملی دلسرد شدم. در جام ملت‌های سال 98 در 3 بازی، 2 گل زدم، با وجود این‌که خیلی جوان بودم. همان زمان علی موسوی روی سکوهای ورزشگاه بود و علی دایی با وجود این‌که در تیم بایرن‌مونیخ بازی می‌کرد، نتوانسته بود هیچ گلی بزند، البته از حق نگذریم که با پاس‌های او‌ گل می‌زدم. می‌خواهم بگویم با این‌که خیلی جوان بودم، عملکرد فوق‌العاده‌ای داشتم اما بعد از آن بود که در ‌بازی مقابل لائوس‌ که می‌توانستم تعداد گل‌هایم را افزایش دهم، گفتند، می‌ترسیم 2 اخطاره شوی و من را به سکوها تبعید کردند، قبل از بازی‌ بعدی هم یک جراحی کوچک روی لثه‌ام انجام دادم که اصلا چیز خاصی نبود اما گفتند تو دیگر ضعیف شده‌ای و نمی‌توانی بازی کنی! در واقع نمی‌خواستند من بازی کنم! در بازی با چین هم یک دقیقه برای وقت‌کشی کردن به من فرصت ‌دادند. آن موقع خیلی‌ها پارتی‌بازی کردند و جای من را گرفتند اما وقتی شما به یک کشور غریب می‌روی، دیگر کسی نیست برایت پارتی‌بازی کند! خیلی خوشحالم در فوتبال اروپا یاد گرفتم همیشه روی پای خودم بایستم و خیلی از بازیکنانی که در ایران حمایت روزنامه‌ها و مسئولان را با خود داشتند و این‌جا   به آن‌ها زنگ می‌زدند و سفارش‌شان را می‌کردند، در فوتبال خارج از کشور به هیچ‌‌جا نرسیدند.



ماجراهای من و بایرن‌مونیخ و فلیکس ماگات

باشگاه بایرن‌مونیخ، یک باشگاه فوق‌العاده حرفه‌ای بود. آن زمان به تمام بازیکنان تیم ماشین می‌دادند، هر 2 هفته یک‌بار اسپانسر باشگاه در خانه‌مان آب معدنی می‌آورد و خلاصه همه جور امکاناتی داشتیم. متاسفانه زمانی که من به بایرن رفتم، این تیم علاوه بر من، 4 مهاجم طراز اول دیگر مانند روی ماکای، سانتاکروز، پیزارو و گررو داشت که اکثرا هم یکی از ما در زمین بازی می‌کرد! زمانی که می‌خواستم به بایرن بروم، با اوتمار هیتسفلد و اولی هوینس صحبت کرده بودم، آن‌ها تصمیم داشتند به خاطر دوندگی و سرزنی خوبم، من را پشت سر روی ماکای قرار دهند و تیمی هجومی داشته باشند. همان زمان شالکه، اشتوتگارت و چند تیم دیگر هم من را می‌خواستند. به هر صورت من با بایرن به توافق رسیدم و وقتی به این تیم آمدم، فلیکس ماگات سرمربی این تیم شد! ویژگی بد ماگات این است که عادت دارد از 15-14 بازیکن مشخص در تمام بازی‌هایش استفاده کند! اگر از علی دایی هم بپرسید، می‌گوید، هیتسفلد مربی است که همه بازیکنان از آن رضایت دارند، زیرا در طول فصل اجازه بازی به همه بازیکنانش را می‌دهد. وقتی به بایرن رفتم، می‌دیدم بازیکن‌های بزرگ دنیا چقدر شخصیت‌های بزرگی دارند. مثلا زی‌روبرتوی برزیلی، همیشه یک کتاب انجیل دستش بود و در حال عبادت بود. لوسیو خیلی انسان بزرگی بود. اولیور کان با این‌که در زمین کمی پرخاشگر بود، برخلاف شخصیتی که روزنامه‌های آلمانی برایش درست کرده بودند، انسان فوق‌العاده خوبی بود و من جز خوبی هیچ‌چیز از او ندیدم.



شاید بازیکنانی که حاشیه‌شان زیاد است، دوستانی  اطراف‌شان است که مدام تحریک‌شان می‌کنند یا اطلاعات غلط به آن‌ها می‌دهند. در کل فوتبال ایران را با وجود همه حاشیه‌ها و جنجال‌هایش دوست دارم





11 سال در پادگان بودم!

آدمی نیستم که زیاد عصبانی شوم اما اگر این اتفاق بیفتد، بد عصبانی می‌شوم، چه در فوتبال و چه در زندگی شخصی؛ بیشترین چیزی هم که می‌تواند مرا ناراحت کند، دروغ و بدقولی است. همین چند وقت پیش بازی پرسپولیس مقابل استیل آذین بود که بازیکن برزیلی استیل‌آذین از اول بازی کنار گوش من داد و فریاد می‌کرد! در یک صحنه کنترلم را از دست دادم، او را هل دادم و به او اعتراض کردم. اما در کل زیاد اهل حاشیه و جنجال نیستم چون دوستان و مشاوران خوبی کنارم هستند که با راهنمایی‌های‌شان اجازه نمی‌دهند وارد این‌جور مسائل شوم. شاید بازیکنانی که حاشیه‌شان زیاد است، دوستانی  اطراف‌شان است که مدام تحریک‌شان می‌کنند یا اطلاعات غلط به آن‌ها می‌دهند. در کل فوتبال ایران را با وجود همه حاشیه‌ها و جنجال‌هایش دوست دارم. همیشه با خودم فکر می‌کنم این 11 سالی که خارج از ایران فوتبال بازی می‌کردم، درست مانند شرایط یک پادگان بوده! یک محیط خشک و کاملا نظامی اما در همین 6 ماهی که به تیم پرسپولیس آمدم، آنقدر با بچه‌های تیم صمیمی و دوست شدم و شوخی کردیم که در این مدت، به اندازه تمام عمرم خندیدم، شوخی کردم و لذت بردم!

باز نشر اختصاصی: مجله اینترنتی Bartarinha.ir






تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:11 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
«گاوچران‌ها» و «اسمورف‌ها» در صدر
فیلم های سینمایی «گاوچران ها و موجودات فضایی» و «اسمورف ها»، هرکدام با فروشی برابر با 2/36 میلیون دلار، به طور مشترک عنوان پرفروش ترین فیلم این هفته آمریکای شمالی را به خود اختصاص دادند.
فیلم های سینمایی «گاوچران ها و موجودات فضایی» و «اسمورف ها»، هرکدام با فروشی برابر با 2/36 میلیون دلار، به طور مشترک عنوان پرفروش ترین فیلم این هفته آمریکای شمالی را به خود اختصاص دادند.

فیلم های سینمایی «گاوچران ها و موجودات فضایی» (Cowboys & Aliens) به کارگردانی جان فاوریا و «اسمورف ها» (The Smurfs) به کارگردانی راجا گاسنل، هرکدام با فروشی برابر با 2/36 میلیون دلار، به طور مشترک عنوان پرفروش ترین فیلم این هفته آمریکای شمالی را به خود اختصاص دادند.

فیلمنامه «گاوچران ها و موجودات فضایی» را روبرتو اورکی و الکس کورتزمن به طور مشترک نوشته اند و این فیلم هیجان انگیز ماجرای یک سفینه فضایی را به تصویر می کشد که در سال 1873 میلادی برای نابودی کره زمین در ایالت آریزونا آمریکا فرود می آید، اما با مقابله عده ای از گاوچران ها که در این شهر زندگی می کنند مواجه می شود.


شرکت های فیلمسازی «یونیورسال پیکچرز» (Universal Pictures)، «دریم ورکز» (Dream works) و «رلیانس انترتینمنت» (Reliance Entertainment) مسئولیت ساخت و اکران این فیلم سینمایی را برعهده دارند و بازیگران مطرح و برجسته ای مانند دنیل کرگ، هریسون فرد و اولیویا وایلد در "گاوچران ها و موجودات فضایی" ایفای نقش کرده اند.

فیلمنامه «اسمورف ها» را نیز پیو و جی دیوید استم به طور مشترک نوشته اند و این فیلم سینمایی داستان موجودات آبی رنگ کوچکی به نام «اسمورف» را به تصویر می کشد که پس از تهدید شدن توسط جادوگر شهر، از شهر جادویی خود بیرون می افتند و به دنیای ما انسان ها می آیند.

شرکت های فیلمسازی «کلمبیا پیکچرز» (Columbia Pictures) و «سونی پیکچرز» (Sony Pictures) مسئولیت ساخت و اکران این فیلم سینمایی را برعهده دارند و بازیگران جوانی مانند هانک آزاریا، کتی پری و جاناتان وینترز در این فیلم سینمایی ایفای نقش کرده اند.




بنابر گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسوشیتد پرس، فیلم سینمایی «کاپیتان آمریکا: اولین خونخواه» (Capitan America: The Firs Avenger) نیز در دومین هفته اکران خود با فروشی برابر با 9/24 میلیون دلار در رتبه دوم جدول پرفروش ترین فیلم های 2 کشور آمریکا و کانادا قرار گرفته است.

«مارول استودیوز» (Marvel Studios) و «پارامونت پپیکچرز» (Paramount Pictures) مسئولیت ساخت و اکران «کاپیتان آمریکا» را برعهده دارند و جو جانستون نیز کارگردان این فیلم سینمایی است.

کریستوفر مارکوس و استفان مک فیلی به طور مشترک فیلمنامه «کاپیتان آمریکا» را نوشته اند و این فیلم سینمایی که اقتباسی از مارول کمیک است داستان سربازی به نام «استیو راجرز» (کریس اوانس) را به تصویر می کشد که پس از رد صلاحیت برای عضویت در ارتش ایالات متحده آمریکا به عنوان داوطلب در یکی از پروژه های تحقیقاتی محرمانه این کشور وارد می شود و پس از مدتی با انجام آزمایش های پیچیده ای به «کاپیتان آمریکا» که یک ابر قهرمان است تبدیل می شود.




اپیزود دوم از هفتمین و آخرین قسمت از مجموعه فیلم های اکشن تخیلی «هری پاتر» به نام «هری پاتر و مقدسان مرگبار» (Harry Potter and Deathly Hallows) که به تازگی مجموع فروش جهانی آن از مرز یک میلیارد دلار گذشته است نیز در دومین هفته اکران خود با فروشی برابر با 9/21 میلیون دلار عنوان سومین فیلم پرفروش این هفته آمریکای شمالی را به خود اختصاص داد.

کارگردانی این قسمت از فیلم های دنباله دار را دوید یتس برعهده دارد و فیلمنامه آن را نیز استیو کلاوز براساس رمانی از جی کی رولینگ نوشته است.

همچنین در این قسمت از این فیلم های تخیلی، «هری پاتر» (دنیل ردکلیف)، «رون» (روپرت گرینت) و «هرمیون» (اما واتسون) جستجوی خود را برای پیدا کردن و از بین بردن پادشاه تاریکی ادامه می دهند.

فیلم کمدی رمانتیک «دیوانه، احمق، عشق» (Crazy, Stupid, Love) به کارگردانی گلن فیکارا نیز در نخستین هفته اکران خود با فروشی برابر با 3/19 میلیون دلار در رتبه چهارم جدول فروش سینماهای آمریکای شمالی ایستاده است.

دان فوگلمن نویسندگی فیلمنامه «دیوانه، احمق، عشق» را برعهده دارد و این فیلم رمانتیک داستان پدری را روایت می کند که سعی دارد با انجام کارهایی عجیب و دور از ذهن رابطه خود با فرزندانش را به خوبی حفظ کند.

شرکت فیلمسازی «کاروسل پروداکشنز» (Carousel Productions) مسئولیت ساخت و اکران این فیلم سینمایی را برعهده دارد و استیو کارل، رایان گازلینگ و جولیانه مور از جمله چهره های سینمایی هستند که در این فیلم سینمایی ایفای نقش کرده اند.




فیلم کمدی رمانتیک «دوستان مفید» (Friends With Benefits) به کارگردانی ویل گلاک نیز در دومین هفته اکران خود توانست با فروشی برابر با 3/9 میلیون دلار در رتبه پنجم جدول پرفروش ترین فیلم های این هفته 2 کشور آمریکا و کانادا قرار گیرد.

فیلمنامه «دوستان مفید» را کیت مری من و دیوید ای دیومن به طور مشترک نوشته اند و میلا کانیس (بازیگر فیلم «قوی سیاه» (Black Swan))، «جاستین تیمبرلیک» (بازیگر فیلم «شبکه اجتماعی» (The Social Network)) و پاتریشیا کلارکسون (بازیگر فیلم «جزیره شاتر» (Shutter Island)) از جمله بازیگران جوان و مطرحی هستند که در این فیلم سینمایی ایفای نقش کرده اند.

فیلم سینمایی «رؤسای مخوف» (Horrible Bosses) به کارگردانی ست گوردون که چهارمین هفته اکران خود را تجربه می کند نیز با فروشی برابر با 1/7 میلیون دلار در رتبه ششم جدول فروش فیلم های این هفته آمریکای شمالی جای گرفته است.

نویسندگی فیلمنامه «رؤسای مخوف» را مایکل مارکویتز و جان فرانسیس دالی به طور مشترک برعهده دارند و این فیلم کمدی داستان 3 دوست و کارمند را روایت می کند که پس از اینکه متوجه می شوند مورد تمسخر رؤسای خود قرار گرفته اند، تصمیم می گیرند هرکدام به ترتیب رییس خودش را به قتل برساند.



جیسون بیت من، کوین اسپیسی، چارلی دی و جنیفر آنیستون از جمله بازیگران مطرحی هستند که در فیلم سینمایی «رؤسای مخوف» بازی کرده اند و این فیلم سینمایی نیز توسط 2 شرکت فیلمسازی «نیو لاین سینما» و «رت انترتینمنت» روی پرده سینماها می رود.

سومین قسمت از مجموعه فیلم های اکشن تخیلی «تغییر شکل دهندگان» به نام «تغییر شکل دهندگان: تاریکی ماه» (Transformers: Dark of the Moon) نیز در پنجمین هفته اکران خود با فروشی برابر با 9/5 میلیون دلار در رتبه هفتم جدول پرفروش سینماهای آمریکای شمالی ایستاده است.

فیلمنامه سومین قسمت از این فیلم های سینمایی اکشن تخیلی را اهرن کروگر نوشته است و در این قسمت از «تغییردهندگان: تاریکی ماه»، ربات ها تلاش می کنند با رقابت با دشمنان خود به رازهای فضا پیماهای پنهان شده در سیاره ماه پی ببرند.

شیا لبوف، روسی هنتینگتون ویتلی و تارس گیبسون از جمله بازیگران جوان و محبوبی هستند که در سومین قسمت از «تغییردهندگان» ایفای نقش کرده اند.

قسمت نخست «تغییر دهندگان» در سال 2007 میلادی روی پرده سینماها رفته است و در آن زمان فروشی برابر با 710 میلیون دلار را برای خود رقم زده و دومین قسمت از این مجموعه فیلم ها نیز که «تغییردهندگان: انتقام شکست خوردگان» (Transformers: Revenge of the Fallen) نام داشت با اکران در سال 2009 میلادی فروشی برابر با 837 میلیون دلار را کسب کرد.

فیلم سینمایی «نگهبان باغ وحش» (Zookeeper) به کارگردانی فرنانک کوراسی نیز در چهارمین هفته اکران خود توانست با فروشی برابر با 2/4 میلیون دلار عنوان هشتمین فیلم پرفروش این هفته آمریکای شمالی را از آن خود کند.

نیک باکای و راک روبن به طور مشترک فیلم نامه «نگهبان باغ وحش» را نوشته اند و این فیلم کمدی داستان حیوانات یک باغ وحش را به تصویر می کشند که به نگهبان محبوب و دوست داشتنی (کوین جیمز) خود کمک می کنند تا بتواند با دختری که دوستش دارد ازدواج کند.

علاوه بر کوین جیمز کمدین های معروف و محبوب دیگری مانند روساریو داوسون و لسلی بیب نیز در این فیلم سینمایی ایفای نقش کرده اند.


دومین قسمت از انیمیشن «ماشین ها» (Cars) به کارگردانی جان لاستر و برد لوییس نیز در این هفته با فروشی برابر با 3/2 میلیون دلار در رتبه نهم جدول فروش فیلم های 2 کشور آمریکا و کانادا ایستاده است.

فیلمنامه «ماشین ها 2» را بن کویین و جان لاستر به طور مشترک نوشته اند و در این قسمت «مک کویین» همره با دوست خود به نام «مستر» برای شرکت در مسابقات رالی بین المللی آماده می شوند، اما در طی تلاش برای این آماده سازی با مشکلاتی مواجه می شوند.

لری کیبل گای، اون ویلسون، مایکل کین، امیلی موریتیمور و ادی ایزارد از جمله بازیگرانی هستند که به جای شخصیت های این انیمیشن حرف می زنند.

همچنین پیش از این، نخستین قسمت «ماشین ها» با اکران در سال 2006 میلادی توانسته بود در مجموع فروشی برابر با 461 میلیون دلار را در سراسر جهان برای خود رقم بزند.

جدیدترین انیمیشن «والت دیزنی» به نام «پو» (Winnie the Pooh) نیز در سومین هفته اکران خود توانست با فروشی برابر با 8/1 میلیون دلار در رتبه دهم جدول فروش فیلم های سینماهای 2 کشور آمریکا و کانادا قرار بگیرد.

کارگردانی «پو» را استفان جی آندرسون و دون هال به طور مشترک برعهده دارند و این انیمیشن محبوب و دوست داشتنی داستان «پو» را به تصویر می کشد که در یک روز معمولی زمانی که برای خوردن عسل به جنگل می رود به صورت تصادفی با کریستوفر رابین برخورد می کند.

منبع: سینما پرس





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:10 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
دقایقی با فقیهه سلطانی بازیگر «پرسه در مه»
فقیهه سلطانی در یکی از بعدازظهرهای وحشتناک گرم همین روزها روبه‌روی ما نشسته بود تا به اصطلاح به سوال‌های عجیب و غریب ما جواب بدهد.
برترین مجله اینترنتی ایران

با همان چیزی روبه‌رو شدیم که انتظارش را داشتیم. فقیهه سلطانی در یکی از بعدازظهرهای وحشتناک گرم همین روزها روبه‌روی ما نشسته بود تا به اصطلاح به سوال‌های عجیب و غریب ما جواب بدهد. سوال‌هایی که موقع جواب دادن به هرکدام‌شان به یک بخش از زندگی‌اش می‌رسید، می‌خندید، احساساتی می‌شد، به وجد می‌آمد و در تمام آن لحظه‌ها خودش بود، خود خودش. دختر مهربان یک پدر روحانی که با تشویق‌های پدر جلو و جلوتر آمده و هیچ چیز نتوانسته او را متوقف کند: «پدرم رفت تحقیق کرد و گفت بازیگری کاری است که اگر درست وارد آن بشوی، دیگر همه چیز خوب پیش می‌رود.» از لابه‌لای صحبت‌هایش خیلی خوب می‌توانی بفهمی تا چه اندازه تحت تاثیر دنیای روشنفکرانه و بزرگ پدر است: «پدر همیشه به ما و بقیه می‌گوید درست باشید، اما اگر کسی دوست نداشت، هیچ‌وقت مجبورش نمی‌کند. چون معتقد است خدا خودش گفته که انسان‌ها را آزاد آفریده تا خودشان راه خودشان را انتخاب کنند.»



از درخشش در فیلم به یادماندنی «معجزه خنده» تا همین روزها که سریال «پرسه در مه» و پخش دوباره «نشانی» روی آنتن رفت، فقیهه سلطانی همین بوده. همین‌قدر گرم، مهربان و پر از انرژی. مثل سالی که در آن به دنیا آمده، هرچند هنوز خودش هم نمی‌داند باید خودش را متولد سال «اسب» بداند یا براساس آن چیزی که در شناسنامه‌اش آمده یک «ببر» باشد. اما هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند آن‌قدرها مهم باشد. او فقیهه سلطانی است.





  •  کدام شخصیتی که در حال حاضر در قید حیات است، بیشترین تاثیر را روی شما گذاشته؟

پدرم تاثیر زیادی داشت، به عنوان آدمی که خیلی دوستش دارم، بعد از آن استادم خانم گلاب آدینه که مسیر زندگی من را عوض کرد. چیزهایی را درباره خودم و توانایی‌هایم به من نشان داد که خودم ندیده بودم.



خیلی زود آدم ها را می بخشم

  •  اگر قرار بود محل زندگی‌تان را انتخاب کنید، کجا را انتخاب ‌کردید؟

فکر کنم اصلا ایران را انتخاب نکنم. کاری به فرهنگ و فرم آدم‌ها ندارم اما خیلی دوست داشتم شرایط زندگی در کشورهای مختلف را تجربه کنم. دوست داشتم یک دورگه باشم، مثلا ترکیبی از یک آدم سفیدپوست و سیاه‌پوست. چون همیشه دوست دارم همه فرهنگ‌ها را بشناسم.
  •  اولین خاطره‌ای که به ذهن‌تان می‌آید؟

اصولا آدمی هستم که حافظه‌ام مثل ماهی است! به خاطر همین خیلی کم پیش می‌آید که خاطره‌ای یادم بماند. اما ورودم به سینما که خیلی سخت اتفاق افتاد را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. برای فیلم «معجزه خنده» خانم گلاب آدینه خیلی تلاش کردند که آن نقش برای من باشد و اتفاقا نقش ماندگار و تاثیرگذاری شد و کاندید سیمرغ بلورین هم شد. آن استارت برای من خیلی مهم بود، چون فهمیدم بازیگری از کار کردن در معدن هم سخت‌تر است، خیلی سخت‌تر.

  •  بزرگ‌ترین نقطه قوت‌تان؟

خیلی زود آدم‌ها را می‌بخشم، خیلی. به‌خاطر همین حس می‌کنم هیچ‌وقت از این بابت آزاری نمی‌بینم. چون وقتی تو کینه‌ای در دلت باشد انگار هاله‌ای جلوی چشم‌هایت هست که نمی‌توانی دنیا و آدم‌ها را ببینی. شاید بزرگ‌ترین نقطه قوتم این باشد که کینه‌ای نیستم، خیلی جاها هم به خاطر این موضوع لطمه خوردم اما نمی‌توانم نبخشم.
  •   رایحه‌ای که بیشتر از همه دوست دارید؟

عاشق بوی خاکم. خاک نم خورده و عاشق بوی نم کاهگل و عطر کوچه‌های قدیم...
  •   از کدام شخصیت معاصر بیشتر از همه متنفرید؟

آدم‌ها هیچ‌وقت برای من تک‌بعدی نیستند. مثلا شاید آدمی که از نظر همه بدترین آدم دنیا باشد، یک ویژگی داشته باشد. اصلا نمی‌شود گفت فلان آدم خیلی بد است. از کجا می‌دانیم؟ شاید اگر خود من هم در موقعیت این آدم بودم، بد می‌شدم. اگر بگویم از کسی بدم نمی‌آید، ممکن است باور نکنید، فقط خدا می‌داند که چه کسی خوب است و چه کسی بد، به خاطر همین هیچ‌وقت حرفی را که پشت سرکسی می‌زنند تا وقتی برای خودم ثابت نشود، باور نمی‌کنم و هیچ‌کس در زندگی‌ام نیست که از او متنفر باشم.
  •  چیزی که خیلی ناامیدتان می‌کند؟

موضوعی که این روزها خیلی پررنگ‌شده و آن اینکه آدم‌ها همدیگر را دوست ندارند، همه چیز خیلی ظاهری شده، علاقه‌ها سطحی شده، همه دنبال منافع شخصی‌شان هستند و به محض اینکه به آن می‌رسند، طرف مقابل را فراموش می‌کنند. چیز دیگری که واقعا ناامیدم می‌کند، دروغ است که متاسفانه در کشور ما به شدت زیاد شده. من همیشه به کشورهای دیگر حسادت می‌کنم. آنها اصلا دروغ نمی‌گویند، یعنی دلیلی برای این کار ندارند، اما کوچک‌ترین رفتار روزانه ما دروغ است، انگار که یک جور تفریح شده و همین من را دلسرد می‌کند. مثلا  در حرفه بازیگری، کارگردان‌های جوان را جلو می‌اندازند و تو با آنها دوستانه با دستمزد پایین قرار داد می‌بندی و بعد متوجه می‌شوی تهیه‌کننده بزرگی پشت آنهاست.

  •  کاری که به‌خاطر انجام دادنش خودتان را سرزنش می‌کنید؟

از دست دادن یکسری از فرصت‌ها. مثلا پیشنهادهای کاری که به من شده و قضاوت مثبتی درباره‌شان نداشتم، اما وقتی دیدم که دوستان دیگرم در آن بازی کردند، نتیجه چیز دیگری از آب درآمده. یا اینکه دلم می‌خواهد بیشتر پدر و مادرم را بغل کنم و ببوسم، اتفاقی که شاید خیلی‌وقت‌ها موقعیت‌اش پیش نیامده یا خجالت کشیدم.
  •  بزرگ‌ترین سرخوردگی‌تان؟

من هیچ‌وقت سرخوردگی نداشتم. شاید اتفاق وحشتناکی که در زندگی‌ام افتاد، تصادف چندسال پیش مادرم بود که باعث شد یکی از چشم‌های زیبای مادرم آسیب ببیند. در آن مقطع واقعا روحیه‌ام را از دست داده بودم که خدا را شکر همه چیز به خیر گذشت و خدا دوباره مادرم را به ما داد.
  •  اگر قرار باشد چیزی را تغییر بدهید چه چیزی را انتخاب می‌کنید؟

همان دو خصلتی که گفتم مدتی است بین ما ایرانی‌ها باب شده را تغییر می‌دادم. دروغ‌گویی و بی‌محبتی. اینکه آدم‌ها یکدیگر را مثل پله نگاه نکنند.
  •  اگر بگویند قرار است ماشین زمان به عقب برگردد دوست دارید در کدام مقطع از گذشته متوقف شوید؟

زمان حافظ و سعدی را خیلی دوست دارم، اما درباره زندگی خودم اصلا دوست ندارم زمان متوقف بشود، چون هرچقدر جلوتر می‌رود، بیشتر دوستش دارم.
  •  کدام خصیصه اخلاقی‌تان خودتان را بیشتر از بقیه ناراحت می‌کند؟

عجول بودن. من واقعا در تصمیم‌گیری عجول هستم. باید همیشه یک نفر باشد که به من ایست بدهد. به نظرم ما آدم‌ها باید همیشه صبر کنیم تا یک ماجرایی ته‌نشین بشود بعد درباره‌اش قضاوت کنیم اما متاسفانه من آن صبر را ندارم.
  •  بعد از اموالتان، ارزشمندترین دارایی که دارید، چه چیزی است؟

مال و دارایی واقعا و واقعا در درجه پنجم و ششم قرار دارد. این یک واقعیت است که بدون پول نمی‌توانی زندگی کنی اما برای من مهم‌تر از تمام دارایی‌ها، پدر و مادرم هستند. اینکه باشند و سایه‌شان همیشه بالای سرم باشند.
  •  اگر قرار باشد کارگردا ن فیلم زندگی‌تان باشید، فکر می‌کنید چه کسی بتواند بهتر از همه نقش خود شما را بازی کند؟

واقعا نمی‌دانم. احتمالا باید از چند نابازیگر تست بگیرم، چون هیچ‌کس شبیه من نیست.
  •  بزرگ‌ترین ترس زندگی‌تان چه بوده؟

این‌که اثر بدی روی آدم‌ها بگذارم. مردم و آدم‌ها برای ما به عنوان بازیگر خیلی مهم هستند و تاثیر بد گذاشتن روی تماشاگر واقعا بزرگ‌ترین ترس زندگی من است.

باز نشر اختصاصی: مجله اینترنتی Bartarinha.ir






تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:8 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
پرونده‌ای برای چهره‌های سرشناس سیاسی، دینی و فرهنگی مجرد ایران
در تاریخ ایران چهره‌ها و نام‌های زیادی در عرصه‌های دینی، سیاسی، فرهنگی و علمی وجود دارند که با وجود اینکه نامشان در تاریخ ثبت شده، اما به علت عدم ازدواج، نسلشان منقطع و هیچ فرزند و نشانه‌ای از آنها به یادگار باقی نمانده است.
در تاریخ ایران چهره‌ها و نام‌های زیادی در عرصه‌های دینی، سیاسی، فرهنگی و علمی وجود دارند که با وجود اینکه نامشان در تاریخ ثبت شده، اما به علت عدم ازدواج، نسلشان منقطع و هیچ فرزند و نشانه‌ای از آنها به یادگار باقی نمانده است.

این بار به سراغ برخی از این چهره‌ها رفتیم و آنها را برای شما معرفی می‌کنیم:
 

سید جمال الدین اسدآبادی همدانی

سید جمال الدین اسدآبادی همدانی از بزرگترین مصلحان و بیدارگران در جهان اسلام است که بعد از گذشت نزدیک به 115 سال از شهادت مظلومانه اش در گوشه زندان جور حکومت عثمانی، نامش زنده است و افکارش جاوید.
 
این مجاهد بزرگ در طول زندگی اش شاگردان بسیاری پروش داد ولی به دلیل عدم تشکیل خانواده و ازدواج نکردن، فرزند و یادگاری برجای نگذاشت . شهید مرتضی مطهری در مورد سید جمال الدین اسدآبادی چنین عنوان می‌کند: سید جمال هر کار ممکن را برای درمان درد‌های جامعه انجام داد. مانند مسافرت ها، تماس ها، سخنرانی ها، نشر کتاب ومجلات، تشکیل حزب و جمعیت و حتی ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر 60 ساله خود(1314-1254 ه. ق )ازدواج نکرد و تشکیل عائله نداد زیرا با وضع غیر ثابتی که داشت و هر زمانی در کشوری به سر می‌برد و گاهی در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود، نمی توانست مسئولیت تشکیل خانواده را برعهده بگیرد.



سید ابوالقاسم انجوی شیرازی
 
سیدابوالقاسم انجوی شیرازی پژوهشگر و نویسنده معاصر در سال 1300 ش. در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس علمیه تهران و مشهد آغاز کرد، سپس به تهران رفت و در دبیرستان دارایی تحصیلات خود را پی گرفت. او تا مقطع لیسانس ادامه تحصیل داد، سپس در سال 1329 به سوییس رفت و تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی و اجتماعی در ژنو تکمیل نمود. بعد از شهریور 1320 و سقوط رضا شاه، استاد انجوی به فعالیت های سیاسی روی آورد و از حدود سال 1322 نیز فعالیت های مطبوعاتی خود را آغاز کرد. استاد انجوی شیرازی از چهل سالگی به کار گردآوری اسناد و حفظ و نگهداری روایات و میراث فرهنگی مردم پرداخت. . استاد انجوی شیرازی در شهریور 1372، در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد. وی هرگز ازدواج نکرد اما دوستان زیادی داشت. وی از آخرین دوستان صادق هدایت بود.



 
میرزا ابوالحسن جلوه

حکیم الهی میرزا ابوالحسن جلوه یکی از دانشوران جهان تشیع است که در عصر قاجار چون ستاره‌ای فروزان در آسمان حکمت درخشید و با تلاشی ارزشمند و کوششی وافر مشعل حکمت را در این عصر روشن نگاهداشت . حکیم جلوه از لحاظ نسب به سلسله‌ای از سادات طباطبا انتساب دارد که از طریق پدر به امام حسن مجتبی علیه السلام و از طریق مادر به حضرت امام حسین علیه السلام می‌رسد و یکی از اجداد او سید بهاءالدین حیدر است که در قرن هفتم در زواره می‌زیست و زمانی که قوم وحشی مغول به این شهر یورش آوردند این سید وارسته چون شیر شجاع رهبری دفاع مردم این شهر در مقابل مهاجمان را عهده دار گردید و سرانجام به دست خونخواران مغول به شهادت رسید و در خانه اش دفن گردید و مرقدش اکنون زیارتگاه مردم می‌باشد. وی نیز همسری اختیار نکرد.




فرخی یزدی


محمد فرخی یزدی شاعر مبارز معاصر در سال 1267 شمسی مصادف با 1306ه. ق در یزد چشم به جهان گشود و علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت. فرخی از همان کودکی رنج وسختی را حس کرد واز نزدیک سختی و رنج اطرافیان خود را دید و بر اثر این رنجها بود که روحیه انقلابی در وی پدیدار گردید و چون ذوق سرشاری به شعر داشت افکار انقلابی خود را به نظم کشید. فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت و تشکیل حزب دموکرات ایران از دموکرات خواهان یزد گردید و در نتیجه سرودن اشعار انقلابی حاکم یزد دستور داد دهان او را با نخ و سوزن بدوزند و این نمونه‌ای از جناینکاریهای دوران استبداد بود. او به اتهام توهین به خانواده سلطنتی دستگیر شد و به زندان افتاد و سر انجام در 25 مهرماه سال 1318 شمسی به دستور رضاشاه در زندان شهربانی به وسیله آمپول هوا کشته شد که از مدفنش نیز اطلاع دقیقی در دست نیست. فرخی نیز متاهل نبود و بدون فرزند از دنیا رفت.



 
جهانگیر خان قشقایی

جهانگیرخان قشقایى در سال 1243 ه‍. ق. در خانواده‏اى تحصیل کرده به دنیا آمد. . او، فرزند محمد علی خان ایلخانی از بزرگ زادگان ایل قشقایی است. وی فقیه، فیلسوف و شاعر شیعی، و پدرش از خان‌های تیره ی دره شوری ایل قشقایی بود. تا چهل سالگی چون دیگر خان ها، اوقات خود را تفریح و تفرج و شکار گذرانید. (باستانی پاریزی، ص 410) روزی گذرش به مدرسه ی چهارباغ افتاد و در ملاقات با درویشی، شوق تحصیل در دلش شعله کشید. او در علوم عقلی به جایی رسید که عالمان وقت به شاگردی اش مباهات می‌کردند. وی متخصص در علوم فلسفه، فقه، و اخلاق بود، و شعر نیز می‌سرایید. شاگردان او، فاضل تونی، سید حسن مشکان طبسی، شیخ اسدالله ایزد گشسب، فرصت الدوله شیرازی، ضیاءالدین دری، حاج آقا رحیم ارباب و جلال الدین همایی بودند. جهانگیر خان در اثر بیماری در اصفهان در گذشت و در تکیه ی ترک به خاک سپرده شد. آثار که از او به جای مانده، شرحی بر نهج البلاغه است. وی نیز ازدواج نکرد و همسری نداشت . آیت اللَّه جهانگیرخان در 85 سالگى، رمضان سال 1328 ه‍. ق. در اصفهان فوت کرد.



شیخ مرتضی طالقانی

شیخ عارف و زاهد مرتضی طالقانی در سال 1274 هجری قمری در قریه دیزان طالقان به دنیا آمد .

مرحوم علامه جعفری نزدشیخ مرتضی طالقانی مقداری درس معارف خوانده بودند و همچنین بخشی از فلسفه و عرفان را از ایشان آموخته بودند؛ در واقع استاد مسلّم علامه در عرفان عملی شیخ مرتضی طالقانی بوده است و از گفته‌های علامه جعفری (ره) استفاده می‌شود، تاثیر ایشان از شیخ مرتضی طالقانیقابل وصف نیست و هر وقت علامه از ایشان یاد می‌کردند اشک از چشمانشان جاری میشد.

یکی از ویژگی‌های این استاد، این بود که تا آخرین لحظات عمر، تنها زیست و ازدواج نکرد؛ گرچه او دارای فرزند جسمی نبود، اما شاگردان فراوانی در مکتب او پرورش یافتند که هر کدام از آنان به منزله فرزندان روحانی او هستند. این فقیه و عارف بزرگ، 89 سالگی دیده از جهان فرو بست و در جوار قرب معبود آرام گرفت. او، زندگانی با سعادت گذراند و با سعادت از جهان رخت بربست.

به احتمال قوی مرجع عصر آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی بر جنازه اش نماز گزارد و در ایوان سوم از حجرات جنوب غربی صحن شریف علوی به خاک سپرده شد.



حکیم هیدجی

مرحوم شیخ محمد حکیم هیدجی در زنجان زاده شدو شاگردان بسیاری در محضر وی به تحصسل غلوم دینی پرداختند . وی از علمای تهران بود که تا آخر عمر حجره‌ای در مدرسه منیریه متصل به قبر امامزاده سیدناصرالدین داشت، زمان ارتحال این عالم جامع در معقول و منقول را آخر ماه ربیع الاول سال 1349ه. ق مطابق تابستان 1314ه. ش نوشته‌اند.، شهید مرتضی مطهری سال فوتش را 1339ه. ق ( 1314ه. ش) می‏داند، جنازه‌اش را بر حسب وصیت او به قم حمل نمودند و بعد از اقامه نماز میت توسط آیة اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در قبرستان بابلان واقع در شمال شرقی بارگاه حضرت معصومه دفن نمودند و بر مرقدش گنبدی نیز ساخته‌اند . وی ازدواج نکرده بود.

حکیم هیدجی از دوران طفولیت ذوق شعری داشت و در نوجوانی به سرودن اشعار فارسی و ترکی پرداخت.



 

 
سهراب سپهری

سهراب سپهری شاعر و نقاش نام آشنای معاصر در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. سپهری در سال 1357 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال 1358 برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه 1359، سهراب سپهری به ابدیت پیوست. وی در طول زندگی 52ساله خود همسری اختیار نکرد.



آخوند کاشی

عارف متأله ملا محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی، در سال 1249 هـ . ق به دنیا آمد . بزرگترین استادش علامه نامدار، حکیم آقا محمد رضا قمشه‌ای بوده است . یکی دیگر از استادان وی، محدث متبحر، میرزا حسین نوری بود . مرحوم آخوند کاشانی دارای حالات معنوی و عرفانی بسیار عجیبی بوده و حکایات نقل شده از ایشان عموماً به حد تواتر رسیده است . وی معاصر و یا ر صمیمی حکیم جهانگیر خان قشقایی بوده و ارتباط قلبی خاصی با یکدیگر داشته و گویا هم بحث نیز بوده‌اند . بسیار ی از علما و مراجع بزرگ در زمره شاگردان مرحوم آخوند بوده و از خرمن علم و عرفان او توشه گرفته‌اند که از جمله آنها می‌توان به مرحوم حاج آقا رحیم ارباب، آیت الله بروجردی، آقا سید حسن قوچانی مشهور به آقا نجفی و شهید سید حسن مدرس اشاره کرد .

حالات عجیبه و حکایات عجیبه از او نقل شده و عموماً به حد تواتر رسیده، مدت 84 سال تقریباً عمر نموده و در این مدت مجرد زیسته تا سرانجام در روز شنبه 20 شعبان المعظم سال 1333 وفات یافته در تخت فولاد در جنب « لسان الارض » مدفون گردید . عبارت لوح قبر آن بزرگوار چنین است : « فقیر الحق اضعف خلق الله آخوند ملا محمد کاشانی » . مجرد زیستن آخوند کاشی و دوستش حکیم جهانگیر خان قشقایی اگر به علت نقص فنی بوده ایرادی وارد نیست، ولی اگر با اختیار ازدواج نکرده‌اند، کاری نه تنها در خور ستایش نمی‌باشد، که قابل ایراد هم هست، به خصوص از کسانی چون اینان از علمای دین و پیشوایان مسلمین.
 


حکیم عباس دارابی

میرزا عباس شریف دارابی (زاده 1300 یا 1301 ق): او حکیم، فیلسوف، عارف و فرزند میرزا بابا بود. تحصیلات مقدماتی را در داراب نزد محمد نصیر آغاز کرد و برای تکمیل تحصیلات به شیراز رفت. پس از ناموفق بودن سفرش به عالیات عالیات برای تحصیل فقه و اصول و شرعیات (در راه گرفتار راهزنان شد) به شیراز بازگشت، و برای کسب علوم معقول به سبزوار نزد فیلسوف گرانقدرحاج ملا هادی سبزواری رفت و پس از اتمام دوره ی فراگیری اش به شیراز بازگشت و به تدریس علوم معقول و حکمت اسلامی پرداخت و در عرفان، از محضر عارف آن زمان میرزا ابوالقاسم سکوت کسب فیض کرد.

معروف ترین شاگردانش عبارتند از: ملا عبدالله زرقانی، میرزا محمد صادق سرو ستانی، شیخ محمد کاظم فیروزآبادی، سید آقا فیروزآبادی، ملا احمد دارابی، شیخ محمود - پیشنماز مسجد گنج شیراز - فرصت (شاعر)، سید علی کازرونی، شیخ احمد شیرازی و سید صدرا کوه پایه ای. حکیم دارابی ازدواج نکرد تا این که حدود 75 سالگی در شیراز از دنیا رفت و در حافظیه به خاک سپرده شد.



 

علی اکبر دهخدا

علی اکبر دهخدا از خبره ترین و فعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که بزرگترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده. لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل‌ها و احادیث و حکمت‌ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا هستند. دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسوی هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوی به فارسی او نیز هم اکنون در دست چاپ می‌باشد.

دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب می‌شد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه می‌داد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامه‌های پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ می‌کرد.

علی اکبر دهخدا در حدود سال 1297 هـ. ق (1257 خورشیدی) در تهران متولد شد. اصلیت او قزوینی بود.



 

 

سیدجلال الدین آشتیانی


علامه سید جلال الدین آشتیانی مفسر و فیلسوف و پرچمدار حکمت صدرایی در دوران معاصر و شارح بزرگ مکتب فلسفه اشراق و عرفان اصیل اسلامی، بی گمان یکی از شخصیت های استثنایی تاریخ و فرهنگ معاصر ایران زمین بود. نکته ای که درباره وی مورد اتفاق همگان است، این است که: علامه آشتیانی، انسانی متعالی و فیلسوفی والامقام در حد ملاصدرای زمان بود.

سید جلال الدین میرى آشتیانى در سال 1304 خورشیدى در قصبه آشتیان از توابع سلطان آباد اراک در خانواده اى کاملاً متدین و مذهبى، چشم به جهان گشود. سید جلال الدین آشتیانی، پس از گذراندن بیماری طولانی و بر اثر کهولت سن در سن هشتاد سالگی در سوم فروردین ماه 1384 هجری شمسی دار فانی را وداع گفت. وی از بازماندگان حکمت صدرایی در ایران محسوب می‌شد که آثار منحصر به فردی را خلق کرده بود. وی سالها در خدمت امام خمینی شاگردی نموده و از دوستان صمیمی مرحوم سید مصطفی خمینی بوده است . غلامه آشتیانی نیز همسر و فرزند نداشت و تا ژایان عمر مجرد باقی ماند.


 

میرزاده عشقی

میرزاده عشقی شاعر و روزنامه نگار معاصر نامش « سید محمد رضا » فرزند « حاج سید ابوالقاسم کردستانی » ودر تاریخ دوازدهم جمادی الآخر سال 1312 هجری وقمری مطابق 1272 خورشیدی وسال 1893 میلادی در شهر همدان متولد شده است و در 12 تیر 1303 به دست عوامل رضاخان کشته شد .

عشقی اخلاقا آدمی خوش مشرب، نیکو خصال وبه مادیات بی اعتنا بود، زن وفرزندی نداشت، با کمکهای پدری، خانواده، یاران و آزادیخواهان وبالاخره از در آمد نمایش‌های خود گذران می‌کرد.
در آخرین کابینه نخست وزیری « مرحوم حسن پیرنیا، مشیرالدوله » از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت.




کلنل محمدتقی خان پسیان


کلنل محمدتقی خان پسیان ازنظامیان دوره قاجار و از مبارزان علیه استعمار در تاریخ معاصر است . محمد تقی پسیان نه تنها صاحب قلم و دارای قریحه هنری و ذوق ادبی بود بلکه نخستین هوانورد ایرانی است که در کشور آلمان 33 بار به هوانوردی پرداخته و می‌خواست این هنر را در ایران به جوانان آموزش دهد. وی در سال 1270در تبریز متولد و در سال 1300 در قوچان کشته شد و قر وی در آرامگاه نادرشاه در مشهد قرار دارد .

باید اذعان کرد اگرچه کلنل ازدواج نکرد ولی به روایت اسناد روابط فعالی با خانمهای خارجی داشت. یکی از شواهد در مورد زمانیست که در آلمان زندگی می‌کرد با یک زن آلمانی بنام کنایر آشنا شد واو را بعنوان استاد موسیقی خود معرفی می‌کند و حتی تازمان قیام وحکومت خراسان نامه‌هایی بین او و خانم کنایر ردوبدل می‌شود.



 

 
صادق هدایت

این نویسنده پوچگرا و نام آشنای ایرانی نیز هرگز ازدواج نکرد و درنهایت در سال 1331 دست به خودکشی زد . البته وی در دوران جوانی با دختری دوست بود به نام ترز . ترز همدم صمیمی هدایت در رنس، در زمان تحصیل هدایت در پاریس بوده است. پدر او در جنگ بین الملل اول در جبهة «مارینو» کشته شده بود و مادرش آرزو داشت دخترش با مرد دلخواه خود ازدواج کند و خوشبخت شود. صادق عاشق ترز بود ولی ترز خیانت کرد به خاطر همین صادق برای خودکشی خودش را در رودخانه‌ای که از زیر برج ایفل رد میشه‌انداخت .

یعنی اولین خودکشی صادق عشقی بوده . از انجایی که هدایت آدم فوق حساس و احساسی بوده نگاه بدی به جنس زن پیدا میکند که در داستان « زنی که مردش را گم کرد » کاملا مشهود است، داستان را با جمله ی از کتاب فوق زیبای ( این چنین گفت زرتشت ) «نیچه» با مضمون * به سراغ زنها که میروی تازیانه را فراموش مکن * شروع میکند. شاید یکی از دلایلی که هدایت تا آخر عمرش مجرد ماند و هیچوقت ازدواج نکرد همین نگاه باشد.

منبع: تابناک





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:7 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
کوتاه ترین داستان کوتاه جهان توسط ارنست همینگوی نوشته شده :

For Sale: Baby Shoes, Never Worn

برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده

گفته میشود ارنست همینگوی این داستان 6 کلمه ای را برای شرکت در یک مسابقه ی داستان کوتاه نوشته است و برنده ی مسابقه نیز شده است. همچنین گفته میشود که وی این داستان کوتاه را در یک شرط بندی با یکی از دوستانش که ادعا کرده بود که با 6 کلمه نمیتوان داستان نوشت، نوشته است.

کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا نیز داستان زیر میباشد که نویسنده ی مشخصی ندارد !

The last man on earth is sitting alone in his room and all of a sudden a Knock on the door

آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند...

منبع: جهان





تاریخ : دوشنبه 90/5/17 | 9:6 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • بی بی مارکت
  • ttp://www.bachehayeghalam.ir/sitefiles/bgh_sound_player.php">