اجتماع فلسطینی ها در آستانه روز نکبت ( اعلام موجودیت اسراییل ) در غزه
شادمانی فلسطینی ها از پایان اعتصاب غذای اسرای فلسطینی در زندان های اسراییل
کوچه ای تنگ در رام الله فلسطین
مراسم تشییع یکی از اعضای ارشد شورای عالی صلح افغانستان که به دست طالبان ترور شده است (کابل)
تعظیم مدیران ژاپنی در مقابل خبرنگاران
معتاد هندی مشغول آماده سازی مواد برای مصرف
آماده سازی مجسمه مومی ملکه بریتانیا در موزه مادام توسو در لندن در آستانه جشن شصتمین سالگرد سلطنت وی
قرار دادن آخرین قطعه لگوی بلندترین برج لگویی جهان از سوی ولیعهد دانمارک در مقابل استادیوم المپیک سئول. این برج لگویی 319 متر طول دارد
جشن های هشتصد و بیست و سومین سالگرد تاسیس بندر هامبورگ
اجتماع هزاران نفر در آیین سالانه فاطیما در پرتغال
اما اگر به چنین امکانی دسترسی ندارید. هنوز هم راه نجات دیگری وجود دارد اگر قبل از بروز بحران، به فکر راه چاره باشید اگر به مطالب این مطلب دقت کنید می توانید به راحتی یک سی دی نجات ویندوز 7 تهیه کنید تا در زمان بروز مشکل، به راحتی ویندوز خود را بازیابی کنید.
البته بهتر است به آدرس «http://www.macrium.com/reflectfree.aspx» مراجعه کرده یک کپی از ابزار Macrium Reflect Free تهیه کنید تا بتوانید از امکانات شبیه سازی آن استفاده کنید.
1- گام اول
از منوی استارت به بخش کنترل پنل بروید. اگر گزینه View by در حالت Category است روی تیرک کلیک کنید و گزینه Large Icons را انتخاب کنید تا تمام بخش های کنترل پنل را روی صفحه داشته باشید. بخش Backup and Restore را پیدا کنید و با دوبار کلیک چپ، وارد شوید.
2- گام دوم
روی گزینه Create a system repair disc در نوار سمت چپ کلیک کنید تا ابزار موردنظر اجرا شود. اگر این گزینه را پیدا نکردید باید به منوی استارت رفته عبارت recdisc را تایپ کنید تا ابزار موردنظر را پیدا کرده، فعال کنید.
3 – گام سوم
یک سی دی یا دی وی دی خالی وارد درایو مربوط کرده روی تیرک کناری برنامه در بخش Create a system repair disc کلیک کنید تا درایو مربوطه را انتخاب کنید.
4- گام چهارم
روی کلید Create disc کلیک کنید تا سیستم، فایل های لازم را روی دی وی دی کپی کند. این مرحله به سرعت انجام می شود. سپس باید نام Repair disc Windows7 را برای دی وی دی خود انتخاب کنید.
5- گام پنجم
حالا باید دی وی دی نجاتی که تهیه کرده اید را تست کنید. در ابتدا کامپیوتر خود را دوباره راه اندازی کنید و با ایجاد تغییر در بخش BIOS setup سیستم را به گونه ای تنظیم کنید که هنگام بارگذاری از روی دی وی دی بوت شود. برای اجرای این عملیات معمولا باید وقتی کامپیوتر در حال بوت شدن است کلید F8 را نگه دارید.
6- گام ششم
در این مرحله پیامی روی صفحه نقش می بندد که از شما می خواهد با فشاردادن یکی از کلیدهای کی بورد، روند بوت از روی دی وی دی را آغاز کنید. حالا باید گزینه (EMS Enabled) Windows Setup را از منو انتخاب کنید.
7- گام هفتم
پس از انتخاب زبان کی بورد، روی گزینه Next کلیک کنید. در این قسمت باید نوع نصب ویندوز را انتخاب کرده دوباره روی گزینه Next کلیک کنید. اگر ویندوز کامپیوتر شما از دست رفت می توانید با استفاده از این دی وی دی و انتخاب گزینه Startup Repair به طور اتوماتیک ویندوز کامپیوتر خود را بازیابی کنید.
یادگار تختی
غلامرضا تختی فرزند بابک تختی و نوه جهان پهلوان تختی = یادگار تختی.
غلامرضا تختی اکنون چندین سال است در آمریکا زندگی میکند.
در سایت اینترنتی اش کریسمس و سال نو میلادی را با عکسهایی از کاجهای تزئینشده جشن میگیرد.
غلامرضا تختی در آمریکا آرامآرام بزرگ میشود و به فرهنگ آمریکا آرامآرام خو میکند.
او که باید بیش از هرکسی شبیه پدربزرگش باشد و احتمالا هم هست،
هزاران کیلومتر از ایران دور شده.
او که اکنون 16 ساله است و به سختی تلاش میکند در غربت همچنان غلامرضا تختی بماند، چندین سال پیش در سن 14 سالگیش در چنین روزهایی از یاد پدربزگ نوشته بود.
این یادداشت کوتاه، سرشار از غم و شوق و لبخند و اشک است:
"دیروز سالگرد پدربزرگم بود و ما نبودیم.
آن سالهایی که بودیم مامانم و بابام شیر و موز می آوردن مدرسه.
بعد از مدرسه هم، من و مامانم میرفتیم خانه مادربزرگم و صبر میکردیم تا شب که بابام بیاد از ابنبابویه و حسینیه ارشاد...
من اینجا که آمدم به مادرم گفتم هیچکس مرا نمیشناسد و من چطور بروم مدرسه؟
تو ایران همه میدانستند من کی هستم اما اینجا چه کسی میفهمد؟
مادرم گفت چه بهتر، خودت باید کاری کنی که همه تو را بشناسند.
این بود که درس خواندم خیلی.
تو زبان انگلیسی اول شدم،
بین دانشآموزان آمریکایی توی سه کلاس ریاضی اول شدم و توی چهار کلاس علوم اول شدم و خیلی جایزه گرفتم؛
تازه بهخاطر اینکه به یک بچه چینی کمک کردم کارت مخصوص به من دادند
و تازه آنوقت بود که فهمیدم من هم کمی خوب هستم.
بعد یکی از معلمها به من گفت در باره شب یلدا کار کنم، تحقیق کنم.
کردم. دیدم چقدر قشنگ است شب یلدا.
همانوقت دلم میخواست بیایم ایران
اما مادرم همینجا شب یلدا گرفت
و خلاصه بعد از این تحقیق معلمم جلوی همه به من گفت
تو با آن قهرمان ایرانی که توی اینترنت اسمش پر است چه نسبتی داری...؟
گفتم نوه او هستم.
همه برگشتن به من نگاه کردند
و از آن روز کارم سه برابر شده.
یکی برای خودم درس میخوانم
یکی هم برای اینکه نگویند نوه جهانپهلوان چیزی سرش نمیشه.
یک روایت از شام آخر آدولف هیتلر
محمود طلوعی در کتاب «صد سال صد چهره» در گزارشی پیرامون وقایع ساعات پایانی عمر «آدولف هیتلر» رهبر آلمان نازی مینویسد:
بیست و هشت آوریل، آدولف هیتلر تصمیم نهایی خود را گرفت و از همهی کسانی که در این روزهای سخت در کنار او مانده بودند خواست که همان شب برای استماع آخرین سخنان او در سالن کنفرانس حضور یابند.
میز کنفرانس برای جشن و مهمانی تزیین شده بود. سرویس نقره مخصوص مهمانی روی میز چیده شده و دستههای گل و بطریهای شامپاینی در روی میز دیده میشد. در صدر میز اوا براون، مارتین بورگان، گوبلز و همسرش ماگدا نشسته بودند. هیتلر با یونیفرم نظامی و چهرهی گشاده در جای معمولی خود در سالن کنفرانس در برابر نقشه قرار گرفت و سخنان خود را با این مقدمه آغاز کرد که جنگی که با شکست آلمان در شرف پایان است خواست او نبوده و سیاستمدارانی که در خدمت منافع یهودیان بودهاند برای عقیم گذاشتن تلاش او در راه قطع این ریشهی فساد این جنگ را به را انداختهاند.
هیتلر پس از معرفی جانشینان خود چند ثانیه سکوت اختیار کرد و سپس گفت «من تصمیم داشتم تا زمانی که مسئولیت سنگین رهبری ملت آلمان را به عهده دارم ازدواج نکنم، ولی اکنون که ماموریت من در روی زمین به پایان رسیده، پیش از آنکه به جهان باقی بشتابم میخواهم رسما با اوا براون، دختر وفادار و فداکاری که سالیان دراز با من به سر برده و در این روزهای سخت هم داوطلبانه و به میل و ارادهی خویش سرنوشت خود را به من پیوند داده است ازدواج کنم و او همچنانکه در زندگی نزدیکترین یار و شریک لحظات شیرین عمر من بود پس از مرگ هم با من و در کنار من خواهد بود...»
حاضران با خوشحالی از جا برخاسته و کف زدند. مدارک ازدواج فورا آماده و امضا شد و تنها مشکلی که پیش آمد بزرگ بودن حلقههای عروس و داماد بود، زیرا این حلقهها که قبلا آماده شده بود برای انگشتان هیتلر و اوا، که هر دو در هفتههای گذشته چند کیلو وزن کم کرده بودند بزرگ شده بود. مدارک ازدواج به تاریخ بیست و هشتم آوریل ماشین شده بود، ولی چون انجام مراسم تا ساعت یک بعد از نیمه شب به طول انجامید، تاریخ آن را با دست به بیست و نهم آوریل تبدیل کردند.
خبر، وارونه به دار آویخته شدن اجساد موسولینی و همسرش در میلان، عصر همان روز به گوش هیتلر رسید و موجب تسریع اجرای تصمیم قبلی او برای خودکشی شد. هیتلر وصیتنامهی خود را در سه نسخه ماشین شده و آماده بود امضا کرد و گوبلز و بورمان هم هر سه نسخهی آن را به عنوان شهود امضا کردند. هیتلر سپس خطاب به هر دو آنها گفت که در بیست و چهار ساعت آینده به حیات خود خاتمه خواهد داد، زیرا نمیخواهد زنده یا مرده به دست روسها بیفتد. هیتلر بارها تاکید کرد که جسد او و همسرش را طوری بسوزانند که اثری از آن بر جای نماند، زیرا اگر چیزی باقی بماند روسها آن را در موزههای خود مورد استفاده خواهند داد.
ساعت سه بعداز ظهر هیتلر با یونیفرم نظامی و اوا با آرایش کامل و لباس سیاهی که زیبایی او را دوچندان جلوهگر میساخت از اطاق خود بیرون آمدند و به عنوان خداحافظی با همه دست دادند.
هیتلر برای اوا براون مرگ آسانتری را انتخاب کرد. او با خوردن یک کپسول حاوی زهر در ساعت سه و نیم بعداز ظهر روز سیام آوریل در برابر هیتلر جان داد و لحظهای بعد هیتلر با گلولهای که با اسلحهی کمری «والتر» به مغز خود شلیک کرد و در دم جان سپرد. با شنیدن صدای گلوله گوبلز و بورمان، هیتلر و اوا را در کنار هم نقش بر زمین یافتند.
جنازه هیتلر و اوا براون را طبق وصیت او در وسط باغ سوزاندند و سپس خاکستر اجساد و استخوانهای سوخته را در کرباسی پیچیدند و در نقطهی دوری در نزدیکی خروجی کاخ در داخل گودالی که بر اثر اصابت بمب ایجاد شده بود دفن کردهد و روی آن را با خاک پوشاندند.
بیست و چهار ساعت بعد سربازان ارتش سرخ به صحنهی این وقایع رسیدند و کسانی را که در زیرزمین کاخ باقیمانده بودند دستگیر کردند. از هیتلر و گوبلز و بورمان اثری به دست نیامد و بازداشت شدگان هم از سرنوشت آنها اظهار بیاطلاعی کردند.
پسری که تنبل بود
مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار در میرفت. پدرش روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: «از شما میخواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بیتفاوتیاش بردارد»
مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار در میرفت و همه چیز را به شوخی میگرفت. پدرش روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: «از شما میخواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بیتفاوتیاش بردارد و مثل بقیه بچههای این مدرسه به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد.»
حکیم با لبخند به پسر نگاه کرد و گفت: «اگر تو همین باشی که پدرت میگوید، زندگی سخت و دشواری مقابلت هست. آیا این را میدانی؟»
پسر تنبل شانههایش را بالا انداخت و گفت: «مهم نیست؟»
حکیم با تبسم گفت: «آفرین به تو که چیزی برای گفتن داری. لطفاً همینی که میگویی را درشت روی این تخته بنویس و برای استراحت، با پدرت چند روزی میهمان ما باش.»
صبح روز بعد وقتی همه شاگردان برای خوردن صبحانه دور هم جمع شدند، حکیم به آشپز گفت که برای پسر تنبل غذای بسیار کمی بریزد.
پسر که از غذای کم خود به شدت شاکی شده بود، نزد حکیم آمد و به اعتراض گفت: «این آشپز مدرسه شما برای من غذای بسیار کمی ریخت!»
حکیم بی آن که حرفی بزند به نوشتهای که شب قبل پسر روی تخته نوشته بود اشاره کرد و گفت: «این نوشته را با صدای بلند بخوان! حرفی است که خودت نوشتهای!»
روی تخته نوشته شده بود: «مهم نیست!» و این برای پسر تنبل بسیار گران تمام شد. ظهر که شد، دوباره موقع ناهار، غذای کمی به پسر تنبل تحویل داده شد. این بار پسر با اعتراض، همراه پدرش نزد حکیم آمد و گفت: «من اگر همینطوری کم غذا بخورم که خواهم مرد.»
حکیم دوباره به تخته اشاره کرد و گفت: «جواب تو همین است که خودت همیشه میگویی!»
روز سوم پسر تنبل زار و نحیف نزد حکیم آمد و گفت: «لطفاً به من بگویید اگر بخواهم غذای کافی به دست آورم چه کار کنم؟»
حکیم به آشپزخانه رفت و گفت: «هر چه را آشپز میگوید تا ظهر انجام بده!»
پسر تنبل تا ظهر در آشپزخانه کار کرد و ظهر به اندازه کافی غذا خورد. او خوشحال و خندان نزد حکیم آمد و گفت: «چه خوب شد که راهی برای نجات از گرسنگی پیدا کردم!» و بعد خوشحال و خندان برای تأمین شام خود به آشپزخانه برگشت.
پدر پسر تنبل با تعجب به حکیم نگاه کرد و از او پرسید: «راز این به کار افتادن فرزندم چه بود؟»
حکیم با خنده گفت: «او حق داشت بگوید مهم نیست! چون چیزی که برای شما مهم بود و برای حفظ اهمیتش حاضر بودید تلاش کنید، او به خاطر تنبلیاش و این که همیشه شما بار کار او را بر دوش میگرفتید، دلیلی برای نامهم شمردنش پیدا میکرد. اما وقتی موضوع به گرسنگی خودش برگشت، فهمید که اوضاع جدی است و اینجا دیگر جای بازی نیست؛ معنی مهم بودن را فهمید و به خود تکانی داد. شما هم از این به بعد عواقب کار و نظر او را مستقیم به خودش برگردانید و بیجهت بار تنبلی او را خودتان به تنهایی به دوش نکشید. خواهید دید که وقتی ببیند نتیجه اعمال ناپسندش، مستقیم متوجه خودش میشود، اعمال درست برای او مهم میشوند و دیگر همه چیز عالم برایش ناهم نمیشوند.
برگرفته از وبلاگ: درهم
لبخند چیزی فراتر از نشان دادن خوشایند بودن چیزی است. تحقیقات روانشناسی 10 فایده لبخند زدن را بیان میکنند.
آدمها همیشه لبخند میزنند، مخصوصاً وقتی در جمع هستند اما لبخند فقط نشان دهنده شاد بودن آنها نیست. ما از لبخند برای اهداف خاص اجتماعی استفاده میکنیم زیرا لبخند میتواند پیامهای مختلفی را به دیگران برساند.
در زیر به 10 روشی که میتوان از لبخند برای فرستادن پیام درمورد قابل اعتماد بودن، جذابیت، اجتماعی بودن و ویژگیهای بسیار دیگر درمورد خودمان استفاده کرد، اشاره میکنیم.
1. تشویق دیگران برای اعتماد به شما
در دنیایی که همه فقط به فکر خودشان هستند، واقعاً به چه کسی میتوان اعتماد کرد؟ یک نشانه از قابل اعتماد بودن ما، لبخند است. لبخندهای واقعی پیام میفرستد که دیگران میتوانند به ما اعتماد کرده و با ما همکاری کنند. کسانیکه لبخند میزنند معمولاً سخاوت و برونگرایی بیشتری دارند.
اقتصاددانان نیز تصور میکنند که لبخند ارزش ویژهای دارد. در یک تحقیق که توسط شارلمان و همکاران (Scharlemann et al.) انجام گرفت، احتمال اینکه شرکتکنندهها به افرادیکه لبخند میزدند اعتماد کنند خیلی بیشتر از بقیه بود. این تحقیق مشخص کرد که لبخند تمایل افراد برای اعتماد کردن را تا 10% افزایش میدهد.
2. جلب ملایمت و ارفاق دیگران
وقتی افراد کار بدی انجام میدهند و دستگیر میشوند معمولاً لبخند میزنند. آیا این کار برایشان فایدهای دارد؟
براساس تحقیقی که توسط لافرانس (LaFrance) و هِچ (Hecht) در 1995 انجام گرفت، میتواند اینطور باشد. ما با کسانیکه قانونشکنی کردهاند، اگر بعد از آن لبخند بزنند، با ملایمت و ارفاق بیشتری برخورد میکنیم. مهم نیست که لبخندی دروغین باشد، لبخندی از روی بیچارگی باشد یا یک لبخند واقعی، همه آنها باعث میشود برای فرد خاطی کمی تحفیف قائل شویم.
به نظر میرسد که به این دلیل در این مورد موثر است که تصور میکنیم افرادی که بعد از قانون شکنی لبخند میزنند، قابلاعتمادتر از آنهایی هستند که لبخند نمیزنند.
3. رهایی از خطاهای اجتماعی
فراموش کردید به مناسبت سالگرد ازدواجتان برای همسرتان هدیه بخرید؟ اسم یک مشتری مهم را فراموش کردهاید؟ سهواً یک بچه کوچک را لگد زدید؟ اگر چنین مواردی برای شما هم پیش آمده باشد، احتمالاً خجالتزده شدهاید.
عملکرد خجالت این است که شما را از مکانهای اجتماعی پرفشار بیرون کند. لبخندهای از روی خجالت با پایین انداختن سر همراه است و خیلی وقتها هم یک خنده کوتاه احمقانه به آن اضافه میکنیم. این کار برای این انجام میشود که باعث شویم فرد مقابل اشتباه سهوی ما را فراموش کرده و سریعتر ما را ببخشد.
بنابراین لبخند از روی خجالت به ما کمک میکند از زندان رها شویم.
4. چون درغیراینصورت احساس بدی پیدا خواهم کرد
گاهیاوقات به این دلیل لبخند میزنیم که هم مودبانه است و هم اینکه بعد از آن احساس بدی پیدا نمیکنیم. مثل زمانیکه کسی با اشتیاق درمورد اینکه چطور مقداری پول در جیب یکی از لباسهای قدیمیاش پیدا کرده برایمان تعریف میکند. شاید خیلی جای لبخند زدن نداشته باشد اما اینکار را میکنید چون مودبانه است.
در یک تحقیق از افراد مختلف سوال شد بعد از شنیدن اخبار خوب از یک نفر، صورت خود را خشک و جدی نگه دارند. بعد از آن احساس بدی پیدا کردند و تصور میکردند که آن فرد نظر بدی نسبت به آنها پیدا خواهد کرد.
به همین دلیل است که در اینگونه مواقع سر خود را تکان داده و لبخند میزنیم چون میدانیم اگر اینکار را نکنیم، بعد احساس پشیمانی خواهیم کرد. این احساس در زنان قویتر از مردان است.
5. خندیدن از ته قلب
لبخند زدن راهی برای کاهش فشار ناشی از موقعیتهای ناراحتکننده است. روانشناسان به آن فرضیه فیدبک چهره میگویند. حتی وقتی به اجبار لبخند میزنیم برای اینکه کمی روحیهمان را بهتر کند کافی است.
هشدار: لبخند زدن به چیزهای ناراحتکننده شاید موثر باشد اما به نظر دیگران جالب نمیرسد. وقتی آنسفیلد (Ansfield) در تحقیق خود از شرکتکنندهها خواست تا ویدئوهایی ناراحتکننده تماشا کنند، آنهایی که لبخند زدند بعد احساس بهتری داشتند تا آنها که لبخند نزدند. اما آنهایی که به تصاویر ناراحتکننده لبخند میزدند در نظر دیگران خوشایند نبودند.
6. برای درک و بینش بهتر
وقتی عصبی هستیم، توجه ما کمتر میشود. متوجه نمیشویم که کناردستمان چه میگذرد و فقط اتفاقی که درست روبهرویمان میافتد را میبینیم. این هم از نظر لفظی و هم استعاری صدق میکند: وقتی مضطرب هستیم یا استرس داریم، متوجه ایدههایی که در گوشههای ذهنمان است نمیشویم. اما برای به دست آوردن درک از یک مشکل، دقیقاً به همین ایدههای پیرامونی نیاز پیدا میکنیم.
لبخند بزنید.
لبخند زدن باعث میشود احساس خوبی پیدا کنیم که انعطافپذیری در توجه را بالا برده و توانایی ما برای فکر کردن کلینگر را تقویت میکند. وقتی این ایده توسط جانسون و همکاران (Johnson et al.) در سال 2010 بررسی شد، نتایج تحقیق نشان داد که شرکتکنندههایی که لبخند میزدند در کارهایی که نیاز به توجه داشت و فرد باید کل جنگل و نه فقط درختان آن را میدید، بهتر عمل میکردند.
7. برای جذابیت
لبخند خانمها تاثیری جادویی بر همسرشان دارد و تاثیر آن حتی از ارتباط چشمی نیز بالاتر است. در یک تحقیق بر روی نحوه برخورد آقایان با خانمها را در یک بار بررسی کرد ]والش و هویت، 1985 (Walsch & Hewitt, 1985) [. وقتی زنی فقط ارتباط چشمی با همسرش برقرار میکرد، در 20% از موارد فرد به او نزدیک میشد. وقتی همان زن لبخندی را هم اضافه میکرد، در 60% از موارد مرد به او نزدیک میشد.
اما وقتی مردها به زنان لبخند میزنند، تاثیر آن جادوییت کمتری دارد. بااینکه لبخند زدن جذابیت خانمها را برای آقایان بیشتر میکند اما برعکس آن چندان صادق نیست. درواقع، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد مردان وقتی باغرور و یا حتی خجالت رفتار کنند، نسبت به زمانیکه شاد به نظر میرسند، جذابیت بیشتری دارند ]تریسی و بیل، 2011 (Tracy & Beall, 2011)[. کمتر لبخند زدن باعث میشود مردان مردانهتر به نظر برسند.
8. پنهان کردن فکر
روانشناسان در گذشته تصور میکردند که یک لبخند واقعی هیچوقت دروغ نمیگوید. لبخندهای دروغین و مصنوعی فقط دهان را درگیر میکند درحالیکه لبخندهای واقعی به چشمها نیز میرسد. اما در تحقیقات اخیر مشخص شده است که 80% از افرادیکه لبخند مصنوعی میزنند میتوانند تاثیر لبخند بر روی چشمها را نیز تقلید کنند.
پس از لبخند میتوان برای پنهان کردن چیزی که واقعاً به آن فکر میکنیم استفاده کنیم اما با این وجود ساختن یک لبخند مصنوعی چندان آسان نیست زیرا زمانبندی آن باید درست باشد. رمز ایجاد یک لبخند قابلاعتماد این است که شروع کُندی دارد، یعنی نیمثانیه طول میکشد تا روی صورت پخش شود. یک تحقیق نشان داده است که در مقایسه با یک لبخند با شروع سریع (یک دهم ثانیه)، لبخندهای با شروع کُندتر قابلاطمینانتر، واقعیتر و جذابتر تلقی میشوند.
9. برای پول درآوردن
در موارد قبل بررسی کردیم که اقتصاددانان نیز ارزش لبخند را دریافتهاند اما آیا لبخند میتواند واقعاً برایمان پولساز باشد؟ واضح است که یک لبخند پهن از یک مستخدم میتواند: تید و لوکارد (Tidd and Lockard) در سال 1976 در تحقیق خود دریافتند که مستخدمهایی که لبخند میزنند انعام بیشتری دریافت میکنند.
بطورکلیتر افرادیکه در صنایع خدماتی هستند، مثل مهمانداران هواپیما یا آنها که در بخش سرگرمی و میهماننوازی هستند، برای لبخند زدن به مشتریان خود پول میگیرند. اما مراقب باشید. تضاد مداوم بین آنچه واقعاً احساس میشود و آنچه نشان داده میشود میتواند موجب خستگی فرد و فرسودگی شغلی شود.
10. لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند
یکی از سادهترین لذتهای زندگی که معمولاً بهخاطر خودکار بودن آن دیده نمیشود زمانی است که به کسی لبخند میزنید و او در جواب به شما لبخند میزند.
اما همانطور که ممکن است متوجه شده باشید همه آدمها در جواب یک لبخند، لبخند نمیزنند. هینز و تومهاو (Hinsz and Tomhave) در سال 1991 در تحقیق خود بررسی کردند که چه نسبت از افراد لبخند را با لبخند جواب میدهند. نتایج آنها نشان داد که حدود 50% از افراد اینگونه رفتار میکنند. درمقایسه معمولاً هیچکس اخم را با اخم جواب نمیدهد.
لبخند برای طولعمر
اگر هیچکدام از این تحقیقات نتونست لبخندی روی لبان شما بنشاند این را هم در نظر بگیرید: افرادیکه زیاد لبخند میزنند معمولاً بیشتر عمر میکنند. در یک تحقیق که بر روی تصاویر بازیکنان بیسبال در سال 1952 انجام گرفت مشخص شد که آنها که لبخند زده بودند تا 7 سال بیشتر از همسانان خود عمر کردهاند.
شاید حالا دلیلی برای لبخند زدن پیدا کرده باشید.
25 اردیبهشت روز بــزرگداشت فردوسی گـــرامی بـــاد
اثر گرانسنگ حکیم فردوسی بانام «شاهنامه» سروده ای است که هویت دینی و میهنی ایرانیان در آن ریشه دارد. این اثر ماندگار ادبیات ایران و جهان، بازتاب دهنده آیین ها و زبان ماندگار و شیرین پارسی است. آفریننده شاهنامه با آگاهی و تسلط کامل بر فرهنگ و تمدن و باورهای ایران کهن و دوره اسلامی و با نگاهی ژرف و بلند و بیانی شیوا و قابل فهم، تاریخ ایران را به زبان شعر گفته است. نظم شاهنامه در سال 394 هجری آغاز شد.
برای آفرینش این اثر 30 سال رنج و سختی طاقت فرسا لازم بود که تنها از عهده فردی بزرگ چون فردوسی که دغدغه دین و میهن و از میان رفتن زبان و هویت ایران در برابر رویدادهای زمان داشت، برمی آمد. بنابراین فردوسی با حوصله فراوان این رنج 30 ساله را به جان خرید و به گفته خودش، هویت و ماندگاری عجم را بدین پارسی (شاهنامه) زنده نگه داشت. فردوسی در زمانه ای این کار سترگ را انجام داد که سرشار از تنش های اجتماعی و سیاسی و بدخواهی و کینه توزی نسبت به ایران و ایرانیان بود. به گفته خودش: زمانه سرایی پر از جنگ بود/ به جویندگان بر زمین تنگ بود.
? شخصیت
حکیم منصور بن حسن، معروف به ابوالقاسم فردوسی سال 329 در روستای باژ، شهر توس، واقع در حومه مشهد (خراسان) چشم به جهان گشود. حکیم فردوسی به طبقه دهقانان (دهگان) تعلق داشت. این طبقه بر خلاف امروز، دارای ملک و زمین های کشاورزی بودند. این مالکیت یکی از منابع ثروت در آن روزگار به شمار می آمد. این منبع ثروت برای فردوسی بسیار مهم بود زیرا وقتی که به کمک دانش و توانایی های فردی او آمد، توانست اثری ماندگار و بی همتا مانند شاهنامه را بیافریند؛ اثری که یکی از اسناد هویت فردی و اجتماعی و تاریخی ایرانیان به شمار می آید. بنابراین فردوسی هر آنچه از مال و ثروت که داشت برای آفرینش شاهنامه هزینه کرد به اندازه ای که حتی در واپسین سال های عمر به رنج و تنگدستی گرفتار شد، اما تسلیم افراد سودجو مثل محمود غزنوی نشد. موضوعی که دستاویزی برای تخریب شخصیت فردوسی شده مبنی بر این که وی می خواسته شاهنامه را به محمود غزنوی بفروشد. در واقع هدف فردوسی حفظ و نگهداری شاهنامه از خطر نابودی بود که ممکن است تصمیم گرفته باشد آن را به کتابخانه دربار غزنوی بدهد، اما پس از برخورد بیخردانه محمود غزنوی از این تصمیم خود منصرف شده است. به هر حال، اوج هنر فردوسی در آفرینش اثری است که در آن از نیازهای اساسی بشر سخن به میان آمده، افزون بر این تاریخ و زبان و هویت ایرانیان هم به این وسیله از خطر فنا حفظ شده است.
? خداشناسی
نگاه فردوسی به جهان بالا، خدا و آنچه که آفریننده هستی به وجود آورده، نگاهی ویژه و متفاوت است. به بیان دیگر، اگرچه بحث خداشناسی اساس اندیشه فردوسی را تشکیل می دهد، با این وصف، آفریدگاری که مورد نظر فردوسی است، راهگشا، راهنما، آفریننده و مالک جان و خرد و هستی آدمی است. روزی ده، بخشنده و مهربان و بخشایشگر و در بیانی کوتاه لطیف و نوازشگر بندگان است. پس توسل و نزدیکی بندگان با آفریدگارشان، آفریدگاری که این همه موهبت به آنها ارزانی داشته مایه خرسندی روح و روان و بهروز ی در زندگی و جاودانگی در حیات پس از مرگ خواهد بود.
? دین، میهن
رکن اساسی دیگر که پایه اندیشه های فردوسی قرار می گیرد، بحث سرزمینی است که فرد در آن زندگی می کند و به آن تعلق دارد. در واقع آنچه که با نام ثمره تلاش و پشتکار فردوسی می توانیم بنامیم، ضمانت کننده باورهای دینی بشر ایرانی، زبان پارسی و هویت میهنی و داشته های فرهنگی و تمدن ایران ایرانی است. فردوسی کسی است که نام و شخصیت و تاریخ ایرانی را بلندآوازه کرد و زبان پارسی را از خطر نابودی رهانید. در زمانی این وظیفه سترگ را انجام داد که بزرگ ترین تهدیدها متوجه زبان، دین و ملیت ایرانی بود.
? خرد، نوعدوستی
بارزترین وجه اندیشه فردوسی، نگاه ویژه و ژرف او به مقوله «خرد» است، خرد که راهنما و راهگشا و هدایت کننده آدمی در این جهان و سرای آخرت است، خرد که راهنمای آدمی در گزینش راه نیک از راه بد است. اخلاق و منش های نیک انسان از نظرگاه بلند فردوسی دور نمانده است. رفتار و کردار نیک انسانی، نوعدوستی، صلح دوستی و همه نیکی ها که در قالب پند و اندرز در شاهنامه بیان شده، نزد فردوسی ارزشمند و قابل احترام است و برعکس ناپاکی ها و زشتی ها، نکوهیده شده و هیچ جایگاهی ندارد.