همه ما وقتی میخواهیم مشکل سوزش معدهمان را حل کنیم، یا دندانهایمان را سفید کنیم یا پوست خودمان را شفاف کنیم سراغ داروخانهها میرویم اما میدانید بسیاری از مشکلات معمول خودتان را میتوانید با سادهترین موادغذایی و وسایل در دسترستان حل کنید؟ این یک نسخه طبیعی برای حل بسیاری از مشکلات شماست.
- زخمهای کوچک را با عسل درمان کنید
عسل یک خاصیت جالب ضدمیکروبی دارد. در واقع عسل نمیگذارد باکتریها به آب که عامل اساسی در تقسیم و تکثیر آنهاست دسترسی داشته باشند. مطالعات نشان میدهد، پوشاندن زخمهای کوچک با عسل و سپس بانداژ تمیز آن باعث پیشگیری از بروز عفونت در محل زخم میشود، البته حواستان باشد که در مورد کودکان زیر یک سال اصلا از این شیوه استفاده نکنید چرا که خطر ابتلا به بیماری خطرناک کزاز در این گروه سنی وجود دارد.
- آفتابسوختگی یا سوختگیهای کوچک را با شیر درمان کنید
یک راه مناسب برای کمکردن مشکلات سوختگیهای کوچک این است که پارچه تمیز یا پانسمان ضدعفونی را در شیر سرد فرو ببرید و آن را روی پوست سوخته بگذارید (خنکبودن شیر باعث کاهش تورم ناشی از سوختگی میشود، اسید لاکتیک موجود در شیر هم اثر ضدالتهابی دارد و از شدت ضایعه میکاهد). یک راه جایگزین هم وجود دارد؛ روغن زیتون دارای موادی طبیعی در ساختار خود است که اثر ضدالتهابی دارد، البته یادتان باشد که حتی برخی آفتابسوختگیها هم اگر شدید باشند، میتوانند خطرناک باشند و برای معالجه آنها باید حتما به متخصص پوست مراجعه کنید.
- دست پوستهپوستهشدهتان را با شکر خوب کنید
وقتی دستتان پوستهپوسته شد یا سر انگشتان شما حالت فلسمانند و پوستهپوسته پیدا کرد، دستتان را خیس کرده و سپس شکر را روی آن بمالید. شکرخاصیتی دارد که سلولهای مرده پوست و پوستهپوستهها را پاک کرده و پوست دست را صاف میکند. البته اگر به دمارارا، نوعی شکر تیره که دانههای تیز دارد، دسترسی دارید بهتر است از این نوع شکر استفاده کنید. در کل شکر قهوهای که در مغازه های فروش لوازم شیرینیپزی و آشپزی در دسترس است برای این کار بهتر است.
- پوست و لب خشکتان را با روغن زیتون بهبود بخشید
روغن زیتون از لحاظ ترکیب خیلی شبیه چربی پوست طبیعی انسان است. گرمای زیاد یا صابونها و شویندههای قوی این لایه چربی محافظ پوست را از بین میبرند. برای حل این مشکل چند قطره روغن زیتون در کف دست خودتان بریزید و آن را روی پوست خود بمالید. این روغن پوست را نرم میکند و باعث میشود که یک لایه مرطوب محافظ روی پوست شکل بگیرد.
- بوی بد زیر بغلتان را با سرکه سیب برطرف کنید
مشکل بوی نامناسب زیر بغل شما ناشی از تعریق نیست بلکه ناشی از باکتریهایی است که در محل تعریق روی پوست هستند و عرق بدن را تجزیه میکنند و باعث بهوجود آمدن بوی بد میشوند. برای حل این مشکل یک پارچه کتانی را داخل سرکه سیب کنید و آن را زیر بغل خود به دقت بمالید. ترکیبات موجود در سرکه سیب اجازه تکثیر را از باکتریها میگیرد و باعث میشود که مشکل بوی بد زیر بغل شما از بین برود، در ضمن نگران بوی تند سرکه سیب نباشید، این بو خیلی زود برطرف میشود.
شیوه جایگزین هم استفاده از پاشیدن سودا با آب پاش به زیر بغل است که میتواند باعث کاهش مشخص میزان باکتریها در محل و در نتیجه کاهش بوی نامناسب شود.
- جای گزیدگی حشرات را با سرکه سیب درمان کنید
یک دستمال کاغذی یا پارچه تمیز و ترجیحا ضدعفونیشده را در سرکه سیب خیس کرده و آن را روی جای گزیدگی حشرات بگذارید. سرکه سیب یک اسید است و اسیدیبودن این مایع باعث کاهش تورم موضع گزیدهشده میشود. در عین حال سرکه سیب نوعی مواد طبیعی در خود دارد که باعث کاهش احساس خارش در موضع گزیدگی شده و باعث میشود از گسترش ضایعه که بر اثر خاریدن مدام ایجاد میشود جلوگیری شود.
- مشکل عفونت پایتان را حل کنید
یک مشکل شایع خانمها، بهخصوص خانمهایی که زیاد ورزش میکنند، بیماری قارچی پاها و ناخنهاست که به بیماری «پای ورزشکاران» شهرت دارد. برای حل این مشکل محلولی از یک چهارم سرکه سیب و سهچهارم آب درست کنید و پایتان را در آن بگذارید. این محلول قارچهای بیماریزا را از بین میبرد. حتی اگر دچار عفونت قارچی شدهاید هم اگر پای خودتان را در این محلول بگذارید برای مدتی احساس بهبود خواهید داشت. در واقع محققان طب طبیعی میگویند، اگر یک ساعت پایتان را در یک تشت حاوی این محلول قرار دهید احساس بسیار خوبی خواهید کرد. البته یادتان باشد، این محلول فقط حالت بهبود نسبی در شما ایجاد خواهد کرد و مشکل شما تا زمانی که علت اصلی ایجاد مشکل (که میتواند کفش نامناسب، جوراب نامناسب و... باشد) برطرف نشود، حل نخواهد شد.
- بوی بد پا را با سودا برطرف کنید
برخی از افراد بهرغم استحمام مکرر و استفاده از وسایل بهداشتی مناسب، باز هم از بوی بد پای خود ناراحت هستند مشکل بسیاری از این افراد با آب گازدار و سودا حل میشود. برای این کار میتوانید پای خودتان را در یک تشت سودا قرار دهید اما حواستان باشد، مدت زیادی پایتان را در این محلول قرار ندهید.
یک راه دیگر این است که در کفشهایتان قرص یا پوست پرتقال قرار دهید. یک شب تا صبح قرص پرتقال یا پوستپرتقال تازه را در کفش خودتان بگذارید تا بوی بد کفشتان برطرف شده و بوی مناسبی در کفشتان ایجاد شود.
تا همین 5-6 سال گذشته همه یک نوع بانک میشناختند، آن هم بانکهای خصوصی و دولتی برای ذخیره و سرمایهگذاری پول بود، اما به تازگی برخی پدر و مادرهای جوان در حال بیرون آوردن سرمایه خود از همان بانکها و شتافتن به بانکی جدید هستند: «بانک خون بندناف.» در این مطلب ضمن گفتوگو با تنها استاد دانشآموخته و صاحبنظر کشورمان در زمینه کاربرد سلولهای خون بندناف نگاهی هم به فعالیت مراکز دانشگاهی و غیر دانشگاهی ذخیره و اهداکننده سلولهای بنیادی خون بندناف داریم.
بندناف که در ابتدای تولد جدا شده و دور انداخته میشود، حاوی سلولهای بنیادی است. بانک خون بندناف، خون بندناف نوزادانی را که با هدف خیرخواهانه به این مرکز اهدا میشود، جمعآوری و بعد از انجام آزمایشهای لازم تا مدت 30 سال نگهداری میکند. ظرف این 30 سال اگر بیماری به سلولهای بنیادی نیاز پیدا کرد، بانک خون بندناف شرایط اهدا را برای بیمار نیازمند مهیا میکند. با وجود این، نه تنها آمار اهدا در ایران پایین است بلکه بسیاری از والدین با آگاهی از کاربرد این خون برای درمان بسیاری از بیماریها پای خود را در یک کفش میکنند که خون بندناف به طور خصوصی تنها برای فرزند خودشان نگهداری شود. این افراد به بخش بانک خصوصی خون بندناف مراجعه و پس از عقد قرارداد حدود یک میلیون تومانی آزمایشها و عمل استخراج سلولهای بنیادی از خون بندناف را خواستار میشوند و از آن پس ماهانه 100 هزار تومان برای نگهداری سلولهای بنیادی در تانکهای نیتروژن مایع میپردازند. به گفته دکتر مرضیه ابراهیمی، مدیر بانک عمومی خون بندناف رویان اثربخشی خون بندناف زمانی است که از هر بند ناف 500 میلیون سلول بنیادی استخراج شود، در مواردی سلولهای استخراج شده از یک بندناف به 10 میلیون هم نمیرسد، اما خانوادهها باز هم اصرار دارند که مرکز، خون بندناف را برای آنها ذخیره کند چرا که مراجعه به بانک خون بندناف میان خانوادهها مد شده است.
1. انجام آزمایشهای تشخیصی سلامت مادر در ماه نهم بارداری
2. رویت جواب آزمایش و تایید توسط پذیرش مرکز و سپس پرداخت 835 هزار تومان هزینه جمعآوری و فریز کردن نمونه و پرداخت سالانه 104 هزار تومان بابت نگهداری از نمونه.
3. عقد قرارداد و دریافت کیت خونگیری. برای اطلاع از موارد فسخ قرارداد به این آدرس مراجعه کنید:
http: //rsct. ir/fa/module. php/Faq/#question28
4. جمعآوری 60 تا200 سیسی نمونه در شرایط استریل و بدون دخالت در امر زایمان.
5. تحویل نمونه جمعآوری شده به بانک خون: پس از جمعآوری خون بندناف، کیسه خون طبق دستورالعمل ارائه شده درون فلاسک قرار گرفته و حداکثر طی 24 ساعت و با حفظ دمای حدود 4 تا 8 درجه سانتیگراد به بانک خون بندناف رویان منتقل میشود.
6. پردازش سلولی و فریز نمونه: نمونه دریافت شده ابتدا از نظر حجم و تعداد سلول مورد بررسی قرار گرفته، اگر حجم آن حداقل 50 سیسی و تعداد سلول آن حداقل 250 میلیون باشد، وارد آزمایشگاه پردازش سلولی میشود. در غیر اینصورت با اطلاع به خانواده، قرارداد فسخ و طبق قرارداد هزینه مسترد میشود. روی نمونههایی که حداقل شرایط استاندارد را دارند، بررسی آزمایشهای میکروبی و ویروسی و HLA و سنجش کلونی و فلوسیتومتری انجام شده و در نهایت در شرایط دمایی 196- درجه سانتیگراد در تانکهای مخصوص فریز و برای مدت طولانی نگهداری میشود.
7. صدور کارت ویزیت: مادر 6 ماه بعد از زایمان باید آزمایشهای ماه نهم را تکرار کند. بنابراین صدور کارت فریز مشروط به دریافت جواب آزمایشهای 6 ماه بعد از زایمان است که پس از طی این مرحله نمونه از تانک قرنطینه به تانک دائمی منتقل میشود.
این عمل بسیار ساده است و برای مادر و نوزاد درد و خطری ندارد. به محض تولد، بندناف بریده میشود و نوزاد به پرستار تحویل داده میشود. پزشک با محلولی استریل قسمتی از بندناف را که به جفت وصل است، استریل میکند. سپس سرنگی را در ورید بندناف وارد کرده و خون از سوزن وارد لولهای شده و از آنجا به کیسهای منتقل و در آن جمع میشود. تمام این مراحل تنها چند دقیقه وقت میگیرد.
- هماهنگی دهنده و گیرنده سلولهای بنیادی سادهتر است، زیرا نیازی نیست بافتهای دهنده و گیرنده به نسبتی که در اهدای سلولهای بنیادی مغز استخوان لازم است، مثل هم باشند.
- خون بندناف به احتمال کمتری دچار پسزدگیهای کشنده میشود.
- خون بندناف به احتمال بسیار کمتری توسط ویروسها آلوده میشود، در نتیجه گیرنده دچار عفونتهای جدی نمیشود.
سلولهای بنیادی مغز استخوان معمولا ظرف 18 روز ساخت سلولهای جدید را شروع میکنند. این عمل در مورد سلولهای خون بندناف یک یا 2 هفته طول میکشد.
اهداکننده میتواند چند واحد از سلولهای بنیادی مغز استخوانش را اهدا کند. در حالی که اهداکننده سلول بنیادی خون بندناف تنها یک واحد را میبخشد. درگذشته گفته میشد خون بندناف مقدار محدودی دارد و ممکن بود سلولهای بنیادی استخراج شده از آن برای درمان یک بیمار کافی نباشد. اما امروزه پیشرفت علم به جایی رسیده که میتوان برای بیمار از دو دهنده مختلف سلول بنیادی خود بندناف دریافت کرد.
سلولهای بنیادی سلولهای نابالغی هستند که میتوانند به انواع دیگر سلولهای بدن تبدیل و تکثیر شوند. بندناف در بدو تولد مقدار قابل توجهی از این سلولها دارد که میتوان با جمعآوری آنها برخی بیماریها مثل بیماریهای خونی از قبیل لوسمی، لنفوم، کمخونی سلولهای داسی شکل و همچنین بیماریهای ناشی از آسیب مغز استخوان به دنبال پرتودرمانی یا شیمی درمانی را درمان کرد. برای درمان با سلولهای بنیادی این سلولها به خون بیمار تزریق میشوند تا بتوانند سلولهای خونی سالم را بسازند. متخصصان معتقدند ابتداییترین سلولهای بنیادی جنینی میتوانند به درمان انواع مختلف بیماریها از جمله آلزایمر و دیابت هم کمک کنند، اما این اهداف فعلا در حد تئوری باقی مانده است.
خیر. مغز استخوان هم سلولهای مشابهی دارد که سلولهای خونی را میسازند. هر دو نوع این سلولها را میتوان به بیمار نیازمند تزریق وریدی کرد تا در بدنش سلولهای خونی ساخته شوند. سلولهای بنیادی مغز استخوان با سلولهای بنیادی خون بندناف تفاوتهایی دارد، از جمله اینکه سلولهای بنیادی خون بندناف میتوانند به انواع بیشتری از سلولها تبدیل شوند. مزیت سلولهای بنیادی خون بندناف به سلولهای بنیادی مغز استخوان در این است که سلولهای بنیادی خون بندناف چندان بالغ نشدهاند و به همین دلیل بدن فرد گیرنده به احتمال کمتری آنها را رد میکند. مزیت دیگر اینکه اهدای سلولهای بنیادی بندناف بسیار راحت و ایمن است، درحالی که اهدای سلولهای مغز استخوان مراحل پیچیدهای دارند و اهداکننده باید تحت بیهوشی و همچنین خطر عفونت قرار گیرد. از طرفی جمعآوری سلولهای بنیادی مغز استخوان نسبت به جمعآوری سلولهای بنیادی خون بندناف به زمان بیشتری نیاز دارد. البته یکی از معایب سلولهای بنیادی خون بندناف طولانی بودن مدت اثردهی آنها بعد از انتقال به بدن است.
بانک خصوصی خون بندناف نوعی تجارت است که موسسات ذیربط خون بندناف فرزندتان را تا سالها نگهداری میکنند و بابت نگهداری از آن هزینه بسیار بالایی دریافت میکنند. متاسفانه مردم تصور میکنند اگر در آینده فرزندشان هر بیماری گرفت میتوان با این سلولها تمام مشکلات او را برطرف کرد. اما قضیه اصلا اینطور نیست. این روزها همه بانکهای خصوصی خون بندناف، والدین را قانع میکنند که با نگهداری از خون بندناف فرزندشان، سلامت او را تضمین میکنند. اما باید دانست بیماریهایی که با سلولهای بنیادی درمان میشوند، نادرند، از جمله کمخونی سلولهای داسی شکل، کمخونی آپلاستی، لوسمی، لنفوم، نقص ایمنی شدید و دیگر بیماریهای غیر معمول. حتی اگر خدای نکرده فرزندتان به یکی از این بیماریها هم مبتلا شود خون بندناف تنها درمان او نیست. بد نیست بدانید بنا به گزارش انجمن متخصصان اطفال آمریکا هر کودکی که خونش در بانکهای خصوصی بندناف نگهداری میشود، در طول زندگی خود به احتمال بین یک در هزار تا یک در 200 هزار از این خون استفاده میکند. بانکهای عمومی خون بندناف از افراد جامعه میخواهند که بندناف خود را به این مراکز اهدا کنند تا اگر بیماری به سلول بنیادی احتیاج داشت این مراکز بتوانند آن کودک را نجات دهند.
اگر احیانا فرزندتان به یکی از بیماریهای نادر ذکر شده مبتلا شد خون بندنافی که شما با این همه هزینه برایش نگهداری کردهاید به درد او نمیخورد. در این موارد بیمار سلولهای بنیادی فردی را نیاز دارد که به این بیماری مبتلا نیست. خونی که در بانک خون بندناف ذخیره میکنید، برای خود فرزندتان سودمند نیست اما خواهر یا برادر او میتوانند از آن برای درمان بیماریهای لوسمی، کمخونی سلولهای داسی شکل، لنفوم هوچکین یا تالاسمی بهره ببرند. پزشکان معمولا به والدینی که در خانوادهشان سابقه ابتلا به یکی از انواع این بیماریهای نادر وجود دارد، توصیه میکنند برای ذخیرهسازی خون بندناف به طور خصوصی اقدام کنند. هزینه اقدامات اولیه برای استخراج و آزمایشهای لازم قبل از نگهداری حدود یک میلیون تومان و از آن پس سالانه 100 هزار تومان برای نگهداری از نمونه خونی است. در ضمن برای اقدام به اهدای خون بندناف یا ذخیره خصوصی آن باید از مدتی قبل از زایمان اقدام کنید. این تصمیمی نیست که بتوان در دقیقه 90 گرفت.
فرماندهی انتظامی دورود گفت: نگهداری یک قبضه اسلحه در منزل موجب مرگ یک دختر بچه دو ساله در شهرستان کوهدشت شد.
در پیاطلاع یک فقره قتل در روستای توه خشکه ماموران انتظامی شهرستان کوهدشت بلافاصله به محل اعزام شدند، که مشخص شد دختر بچه دو سالهای با نام "ه - گ" بر اثر شلیک گلوله جان خود را از دست داده است.
در روز حادثه پسر عموی مقتول که چهار سال دارد به سراغ اسلحه کمری موجود در منزل رفته و در حین بازی ناگهان دست به ماشه اسلحه برده و با اصابت گلوله به سینه این دختر دو ساله به زندگی او پایان میدهد.
منبع: فارس
مردها یک کروموزوم x و یک کروموزوم y دارند، اما زنان 2 کروموزوم x دارند. این کروموزومها رشتههای ژنتیک (DNA و RNA) دارند که از اجزای کوچکی به نام ریبونوکلئیک اسید تشکیل شدهاند. این رشتههای ژنتیک به ژنها دستور میدهند چه کاری را بکنند و چه کاری را نکنند. درواقع تمام اعمال و اجزای بدن توسط همین سیستم شکل میگیرد. حالا محققان بلژیکی، در تحقیقی که در دانشگاه گنخ انجام دادهاند موفق شدند نقشه کامل تمام اجزای ریبونوکلئیک اسید انسان و موش را ترسیم کرده سپس رابطه میان این ژنها و عملکرد سیستم ایمنی بدن را بررسی کنند. این گروه به این نتیجه رسیدند که بیشتر ژنهای موثر در عملکرد سیستم ایمنی بدن در روی کروموزوم X است و برای همین است که زنان سیستم ایمنی بهتری در مقایسه با مردان دارند.
دکتر دیوید پیستسکی، فوق تخصص روماتولوژی در دانشگاه دوک در دورهام در آمریکا میگوید: «بهطور متوسط طول عمر زنان بیشتر از مردان است و بهطور کل آنها کمتر به برخی بیماریهای عفونی مبتلا میشوند. شاید علت برخی مشکلات مردان این است که آنها از خیلی از ژنها فقط یک نسخه دارند و ژن حمایتکننده از آن را ندارند اما در عوض زنان 2 نسخه از این ژنها دارند؛ اگر یک ژن موجود در کروموزوم X دچار مشکل باشد آن یکی کروموزوم آن را جبران میکند اما در مردان این امکان وجود ندارد.»
اما این یک نکته یادتان باشد که درست است که زنان بیشتر از مردان عمر میکنند و کمتر به برخی بیماریهای عفونی دچار میشوند اما درعوض احتمال برخی بیماریهای موسوم به اتوایمون (بیماریهایی که در آن بدن علیه خود وارد عمل میشود) مثل بیماریهای آرترین روماتوئید و لوپوس در آنها بیشتر است.
دکتر ایریس پینهرو، محقق ارشد گروه بلژیکی میگوید: «نمیشود گفت تمام فرق میان سلامت زنان و مردان ناشی از یک یا 2 عدد بودن کروموزومهای X در بدن آنهاست، اما کروموزوم X در این تفاوتها نقش بسیار مهمی ایفا میکند، بسیاری از بیماریها ناشی از ژنتیک ما هستند و حتی اگر شیوه زندگی مناسبی هم داشته باشیم به آنها مبتلا میشویم. در ابتلا شدن یا نشدن به این بیماریها جنسیت نقش دارد و این ناشی از کروموزومهای X یا Y است.»
اما جدا از 2 کروموزوم X، هورمونهای جنسی استروژن و پروژسترون نقش مهم دیگر را در سلامت نسبی زنان نسبت به مردان بازی میکنند. دکتر صبرا کلاین، پروفسور میکروبشناسی و ژنتیک در دانشگاه گنخ میگوید: «برخی مطالعات نشان داده هورمونهای زنانه احتمال ابتلا به عفونتهای ویروسی را پایین میآورند، برعکس هورمون مردانه تستوسترون احتمال ابتلا به برخی بیماریهای عفونی را افزایش میدهد البته مسئله به این سادگیها نیست که بگوییم به خاطر یک کروموزوم X اضافه و هورمونهای زنانه، زنان بدنی سالمتر از مردان دارند، اما درمجموع میتوان گفت که این عوامل در کنار برخی مسائل دیگر مثلا محیطی که فرد در آن رشد میکند و رژیم غذایی و شیوه زندگی، سلامت کلی فرد را رقم میزند.
ت نیوز :زنانی که در جریان اختلافات خانوادگی با شوهران خود وارد جر و بحث می شوند کمتر از سایر زنان در معرض خطر ابتلا به بیماری های قلبی و سایر بیماری های مهلک قرار می گیرند.
زنانی که در جریان منازعه با شوهر خود سکوت اختیار می کنند چهار بار بیشتر با خطر مرگ ناشی از ناراحتی قلبی مواجه هستند.
به علاوه زنانی که حرفه آنها در بیرون از خانه، زندگی خانوادگی آنها را مختل می کند دو بار بیشتر با خطر ابتلا به بیماری مرگبار قلبی روبرو هستند.
محققان 3700 نفر را طی دوره ای 10 ساله در شهر فرامینگهام در ایالت ماساچوست آمریکا مورد مطالعه قرار دادند.
ازدواج برای مردان مناسب است، چرا که احتمال مرگ مردان متاهل در اثر بیماری قلبی تنها نصف مردان مجرد است.
ایلین ایکر، سرپرست گروه محققان گفت: "معتقدیم که آن دسته از مشخصات ازدواج را که بر سلامت و طول عمر افراد تاثیر دارند کشف کرده ایم."
مطالعه دیگری به روی 35 هزار زن توسط "مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها" در شهر آتلانتا، که نتایج آن در همین نشریه چاپ شده است، ارتباط میان بیماری های قلب و عروق و زندگی حرفه ای را بررسی کرد.
آن دسته از زنان بیکار که در جستجوی کار بودند بیشترین میزان ناراحتی های جسمانی را گزارش داده اند، به طوری که یک سوم آنها از فشار خون بالا رنج می بردند و 6 درصد نیز دچار حمله قلبی، سکته مغزی یا درد قفسه سینه شدند.
در این میان زنان شاغل سالم تر از بقیه بودند، به طوری که تنها یک پنجم آنها از فشار خون بالا و دو درصد از بیماری های قلب و عروق رنج می بردند.
ناراحتی فشار خون در زنانی که کار نمی کنند و در جستجوی کار نبودند نیز مشابه زنان شاغل بود اما آنها کمی بیش از زنان شاغل دچار ناراحتی های قلب و عروق می شدند.
منبع : نیک صالحی
سلامت نیوز : طبق اصول حقوقی سازمان ملل متحد خشونت علیه زن اینگونه تعریف شده است: ”اعمال هر گونه خشونت که نتیجه آن آسیب جنسی و روانی که تؤام با درد و رنج باشد؛ اعمّ از تهدید یا ارتکاب عمل ــ از تجاوز جنسی گرفته تا سلب آزادی ــ صرفنظر از آنکه در مَلاءِ عام بوده باشد و یا در محیط خانه.“ طبق آمار جرائم در سوئد هر ده روز یکبار، یک زن سوئدی توسط مردی که او را میشناسد به قتل میرسد!
و تازه این صرفاً 60% از کلِّ قتلهای زنان در سوئد را در بر میگیرد! و 29% از زنهائی که در بخشهای جرّاحی در بیمارستانهای سوئد مورد مداوا قرار میگیرند، قربانیان خشونتهای مردان میباشند! ( ارقام تکان دهنده ایست؛ مگه نه؟)!
پس از سالها که از زندگیم در این کشور میگذرد از خواندن این آمار و ارقام سخت شگفت زده شدم! هرگز سوئد را چنین کشوری نمیپنداشتم. . . !
مرد/پدر سالاری، زن آزاری، سرکوب احساسات زنان، سلب آزادی بیان از آنها، تبعیضهای رایج حقوقی بین زن و مرد، عدم مشارکت در امر تصمیم گیریهای خرد و کلان، حجاب اجباری، تحمیل حُجبُ و عفّتِ افراطی، اینها همه اموریست که من به عنوان یک زن ایرانی سالهاست که طعم تلخ معنا و تبعات آنها را در سطح و عمق اندامم در یافته و سنگینی تحمّلشان را بر شانه هایم هنوز حس میکنم.
ولی جالب اینجاست که هیچوقت یک زن اروپائی را به چشم یک قربانی مرد/پدر سالاری تصوّر نمیتوانستم بکنم. و در عین حال این برای اوّلین بار هم هست که بواسطه یک سؤال بجایِ «سعید» قادرم تا برای قربانی و مچاله شدن جنس زن مستقلّ از تعلّقاتِ عَرَضیِ(ثانوی) او، از فرهنگش گرفته تا نژادش، یک توضیح علمی نیز در نزد خود بیابم.
یعنی، اهمیّت مطالعه نوع انسان بطور عام و جنس زن بنحو خاصّ برای دستیابی به یک نظریّه جامع، توانا و رهگشا در مورد «فمنیزم». زن در رقابتش با مرد آنهم تحت عوامل ژنتیکی، ممتیکی و محیطی به اینجا رسیده است که شاهدیم و پیگیری این تراژدی بقول سعید با روش «مهندسی چپّه یا وارونه» برایم سخت جالب شده است. بدین ترتیب، پرسش بنیادین و تکان دهنده امّا مناسب این میشود که: ”ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟!“
و پاسخش فعلاً به این است: ”جهانی که ساختارش بر طبق کارکرد مغز مردان؛ یعنی بینش، منطق، برداشت، روششناسی، شناختشناسی، سلیقه و خواست آنها معنی، تفسیر، تعبیر، تبیین، برنامه ریزی، تمشیت و طرّاحی گشته است.“ اسطوره ها، فلسفه های عملی و نظری, ادیان, هنر ها، علوم، قوانین و شالوده نهادها، حتی ایده ئولوژیهای مُدرن و پُست ـ مدرن امروزی؛ (منظورم، جنگل یا اکولوژی «ممتیکئی» که در آن فعلاً فانکشن کرده و زندگی میکنیم) همه و همه ساخته مغز فعّال و مایشاءِ مردانست آنهم با هزینه ای بس گران نه تنها برای زنان بلکه نوع بشر که همانا، باز بقول «سعید»، عبارت باشد از: ”عاطل و باطل شدن مغز و حضور مؤثّر ما زنان در صحنه های فکر، تصمیم و عمل ؟!“
ما به زنها به انسانهائی بدل شده ایم که هنر و ارزش اندیشیدن مولّد را قرنهاست از یاد برده ایم و حتی قادر به بیان خویشتن خود نیز نیستیم و همچنان بر سر خوان مغز و بازوی مردان به ریزه خواری مشغولیم! دیگر به یادمان نمی آید که زندگی هم ارزی کردن دوشادوش مردها همچون مادران کهنمان در عصر «شکار و گردآوری» چگونه بوده است؟
تعاطی با مردان آنهم به عنوان «جنس دوم» و با اهمیّت ثانوی در همه عرصه های زندگی چیزیست که غافلانه، اگر چه نه عامدانه، به آن قناعت نموده و متاسفّانه خو گرفته ایم. ترک عادت هم که از قدیم و ندیم گفتن: موجب مرض است! ایستادن بروی کوتاهترین پله ها و سربرافراشتن و نظاره کردن و صرفاً تحسین مردها بر پلّه های ترقّی و اجرای بی چون و چرای اوامرشان آنقدر برایمان طبیعی و بدیهی بنظر میرسد که خود نیز به ناتوانی جنسمان ایمان آورده ایم. براستی چرا و چه شد که نقش مساوق و مستقلّ زن در دوران ماقبل جامعه به اصطلاح متمدّن آنهم با آغاز عصر کشاورزی بر ضدّ منافع و رشد او تا بدین حد تغییر یافت؟ آیا این تحوّل ارتجاعی ارزش و شأن و مقام او، یعنی انسانی همطراز با مردان, حاصل هر چه فرهنگیتر شدن نوع بشر نیست؟!
چرا ما زنها خودمان را در مولّدات فرهنگی بشر و تثبیت اثرات مغز خود در میمهای آن، همچون مردها، دخالت فعّال نکردیم؟! آیا فرهنگ برایمان به یک امر لوکس و زائد و مردانه بدل شد؟! چه شد؟! ما چرا دست از اندیشیدن برداشتیم؟! از کی زندگی کردن را بخاطر مردها و منافعشان آغاز کردیم؟ چرا زیستن برای خوشحالی و رضایت مرد را بر خلاف منافع خودمان برگزیدیم؟! پس خودمان چه میشویم؟! کی زمان رندگی کردن برای خودمان شروع میشود؟
لابد آخرتی که در بهشت آن نیز جائی برایمان تعبیه نشده است تا مثلاً از مردان خوش تیپ و خوش هیکل و مهربان و با معرفت نشانی یافته تا حدّاقل با آنها حال کنیم؟! حتی خدا هم مَرد پسند است و بهشتش را صرفاً مهیّای لذّت مردان کرده تا هم با حوریان جوان و سیاه چشم و اَنار پستان آمیزش کنند و هم با ملیجکان آنچنانی! پس ما به چه ملجاء و کانونی پناه ببریم؟!
نکند ما زنان مصداق آن آیه هستیم که گفت: ”خسر الّدنیا و الاخره“! شاید دلتان خوش است به ترحّم مردان نسبت به آنچه از مظالم که در حقّمان میرود؟! چرا زن ناخودآگاه افسار زندگیش را به دست مرد سپرد تا خود همچون استری رام و کور به دنبالش راه بیفتد و بهر سو که مهترش اشاره کرد، سر کج کند؟!
آیا میان «انفعال» ما از یکطرف و «خشونتی» که دائماً با آن مواجهیم ارتباطی نباید جست؟!
هیچ در جائی خوانده یا دیده اید که «بونوبو»های ماده؛ یعنی این دختر عموهای ژنتیکی ما(که واقعاً زن و کلاً بشر باید درسها از نحوه زندگی آنها بیاموزد) ابداً احتیاج و وابستگی ما زنان را نسبت به نرهای خود ندارند؛ نه در مقام ابتیاع غذا و صید، نه در مورد حراست و امنیّت و نه حتی آمیزش و دوستی.
اگر شجاعت را باید از شیر آموخت و دغلی را از روباه آنگاه «فمنیزم» را در عمل و براستی باید، آنهم با مشاهده دقیق رفتار این حیوان بس لذّت طلب و صلح دوست نسبت به ما و شیمپانزه ها، از آنها بیاموزیم.
باری، زنانی که تن به خشونت مردان میدهند کم نیستند. جالب است بدانید که این زنان میتوانند به هر طبقه اجتماعی متعلّق باشند.
تا چند وقت پیش باور جمعی بر آن بود که بیشتر این زنان فاقد تحصیالات عالیه و یا از طبقه پائین جامعه هستند که مورد اذیّت و آزار مردانشان قرار میگیرند. امّا این اسطوره ای بیش نیست کما اینکه امروزه میتوانیم با مراجعه به آمار مربوطه پدیده شوم «زن آزاری» را در همه طیفها و رده های اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و قومی شاهد باشیم.
خشونت به صُور مختلف به زنان هر روزه اعمال میشود: حجاب، محرومیّت های جنسی، عدم آزادی در خانه پدری، نداشتن حق انتخاب در حین ازدواج، نداشتن حق رأی، تجاوز جنسی در روابط زناشوئی، نداشتن حقّی برای طلاق، نداشتن حقّی برای سرپرستی بچه، سرکوب نمودن کنجکاویهای جنسی زن، به فراموشی سپردن نیازهای طبیعیش، نبودن گوشهائی برای شنفتن حرفهایمان و نبود احساس و نگرفتن فیدبک مناسب از جانب مردان در توجّه و ادراک به عواطف و عشق ما زنان نسبت به آنها و زندگی مشترکمان و اولادمان. و بالاخره اعمال تبعیض و خوار و ثانوی شمردن روزمره? زنان چه از سوی خانواده(بله گاه حتی از سوی مادران دلبندمان) و چه از سوی جامعه همه؛ نمونه هائی از ظهورات خشونت علیه زنان میباشد.
زنی که مورد ظلم قرار میگیرد میتواند از نظر اجتماعی - سیاسی دارای مقامات بالائی هم باشد، ولی وجه تشابه همه این زنها یکیست؛ خیلی زود یاد می گیرند که با خشونت کنار بیایند و خم هم به ابرو نیاورند. بیشتر این زنان میتوانند در عرصه های دیگر زندگی حتی زنان موفّقی نیز باشند. حالا بدبختی را ببین که گاهی اوقات این زنان برای رهائی از پرسشهای جانسوز مغز و وجدان خویش و دیگران ماسک زشت و تکراری بی تفاوتی و الکی خوش بودن را بر چهره دارند.
دلیل این کار نیز واضح است؛ چون زنی که در یک رابطه خشن باقی میماند از سوی دیگر زنان احمق، ناتوان و ضعیف تلقّی میشود. و لذا داشتن ماسکی روی صورت و کتمان هر گونه خشونت میتواند از قضاوتها و پیشداوریهای دیگران بکاهد!داستان حسرت آور و غم انگیزیست داستان ما زنان! اینکه چگونه دردی مشترک را اینچنین با خاموشی گزیدن پاسخ گفته ایم! خاموشی توافقی بین زنان به نفع دنیائی مردانه! چرا خشونت را تحمّل میکنیم؟!
این سؤالیست که اغلب از زنان در تحت روابط زور و سلطه پرسیده میشود:
طبق نظر سنجی که سازمان حمایت از زنان ملل متّحد در این مورد انجام داده است، بنظر میرسد که زنان از کشورهای مختلف پاسخهای نسبتاً مشابهی به این پرسش میدهند که در زیر به مهمترینشان اشاره میکنم؛
? احساس ضعف کامل در برابر وضعیّت موجود،
? تهدید به مرگ،
? نداشتن امیدی به بهبود اوضاع،
? مورد قبول واقع نشدن از سوی جامعه،
? نا امیدی از قانون و آئینهای دادرسی و کیفری و بطور کلی سیستم قضائی مردانه،
? از دست دادن کنترل اوضاع،
? غم از دست دادن و پشت سر گذاشتن تعلّقات خاطر گذشته و اطفالشان،
? گروکشی و انتقام،
? عدم توان روحی و جسمی و نا امیدی از یافتن دوست و همسری مناسب،
? احساس مسئولیّت تؤام با شرم و گناه،
? وابستگیهای اقتصادی و نیازهای معیشتی،
? خود را متهم و مقصّر دانستن،
? ویژگی های طبیعی و عاطفی و سرشت تکاملی ما زنان،
? عدم احساس اعتماد بنفس،
? توقعّات و پایبندیهای تسلّمی و عرفی،
? ایمان کورکورانه به باورها و عقل جمعی مردان.
با تمام این اوصاف، ظلم به زنان همچنان ادامه دارد! زنان در گوشه و کنار جهان مورد اذیّت و آزار قرار میگیرند. زنان هنوز در زندان طلائی خانواده بسر میبرند، بدون اینکه خود پی به اسرار آن میله های نامرئی پی برده باشند.
دختران در خانه پدر برای بازتاباندن عقاید او زندگی میکنند، پس از پدر و برادر/ان نوبت به خوشایند نمودن خویش نزد باصطلاح همسرشان میرسد. و زمانی که زنی صدایش بلندتر از حد مجاز شد، با توسل به شرع و عرف و قانون و زور صدایش را در گلویش خفه میکنند. روزی نیست که خبری از کشته شدن و یا جراحت زنی توسط مردان در مطبوعات ایرانی و اَنیرانی نبینیم، یک چرخه نفرت آور تکراری از بازتولید خشونت و اصلاً مهم نیست که تا چه حد خود را یک حیوان باصطلاح متمدّن و مفرهنگ آنهم در ابتدای قرن بیست و یکم فرض کنیم.
( باباجان، صد رحمت به حیوانات جنگل و باز درود بسیار به این بونوبوها؛ جدّاً به شما خواهرانم توصیه میکنم که بروید و زندگی این دختر عموهایمان که به لحاظ تکاملی در حدود هفت میلیون سال پیش از ما جدا شده اند را مطالعه کنید ــ تا بلکه از باب ”فعتبروا یا اولی الابصار“ کمی از برجِ عاجِ این غرور احمقانه که گوئی باشعورترین و متمدّنترین و خوشبخت ترین موجود عالم هستیم پائین بیائیم…! ژان ژاک روسو به فطانت تمام به ما هشدار داد تا غرّه «فرهنگ» خود نشویم و آنچنان خود را نسبت به طبیعت دست بالاتر نبینیم تا مثلاً بفول سعید دلمان را خوش کنیم به یک انقلاب اسلامی، یک امر فرهنگی، و برای صدها سال آتی منتظر خساراتش باشیم.)
شاید این تکرار مکررات وجدانمان را نسبت به این اخبار ناگوار و تلخ بی تفاوت کرده است. و بسادگی از کنار این نابرابریها، خشونتها، عدم شناخت زنان از خود و جهان پیرامونشان و در نتیجه دادن اختیار تام به مردان، در همه امور حتی امور مربوط به خود زنان، میگذریم و رد میشویم. شاید به خود میگوئیم: این من نیستم که نیاز به کمک دارم؟
سرنوشت دیگران بمن ربطی ندارد! بیائید با خودمان صادق باشیم ما که از آینده خود خبر نداریم ولی آیا دوست داشتیم که جای آن دختری باشیم که با ضربات پدرش بر سرش جان شیرینش را باخت؟! آیا فکر میکنید که شرائط دیگر زنان بهتر از آن دختر است؟! چون صرفاً نفس میکشند و هنوز زنده اند؟! آیا زنان فقط برای این به دنیا آمده اند که نفس بکشند؟! آیا زنان برای آنند که مردان به تکامل برسند؟! پیشنهاد میکنم که کمی با خود بیندیشیم!
به زمانی که دست از اندیشیدن کشیدیم و همچون تماشاچی در کنار زمین به مشاهده سناریوی زندگی خود به کارگردانی دیگران بسنده نمودیم! ولی تا کی باید ادامه داد؟ کی زمان آن میرسد که خود نیز به زمین بازی برگردیم و ایفای نقش در خور خویش را خود به عهده گیریم. سعید به من پیشنهاد کرده بود که درباره زنان فیلسوف دنیا اطلاعاتی کسب و جمع آوری کنم.
من نیز چنین کردم. نتیجه اش امّا حسِّ تلخ و ناخوشایندی بود که معمولاً انسان باخوردن سیلی حقیقت به صورتش احساس میکند. ببینید، اگر همه نوشته های زنان فیلسوف دنیا را در طول تاریخ تمدّن بشری بخواهیم بصورت یک نوشته واحد در آوریم؛ آنگاه نوشته مزبور از لیست اسامی مردان فیلسوف دنیا کوتاهتر خواهد شد! هنوز از وضعیّت فاجعه آمیز کنونی زنان در دنیا متعجّبید؟!؟!
آخر چطور میشود انتظار جهانی عادلانه را داشت؟! با گدائی یا انتظار ترحّم یا دلخوش بودن به ظهور امام زمان(که تازه اینم یک مرد است)؟!
در زمانی که پایه ها و بنیاد های همین جهان ناعادلانه ساخته و پی ریخته میشد ما در کجاها که محبوس و منفعل و در چه بازارهائی که همچون کالا در حال خرید و فروش شدن نبودیم!؟! تا زمانی که زنان از خود و جهان پیرامون خویش غافلند و چون مورچگان جهانشان را به وسعت تلّی از خاک میپندارند، تغییری در این وضعیت به وجود نخواهد آمد. اوّلین قدم برای ایجاد یک تحوّل، تأمّل و اندیشیدن در مورد خود و جهان پیرامونمان است.
اگر زنان در انجام این مهم موفق شوند؛ آنگاه جرقّه ای که در مغزشان روشن میشود، میتواند همچون مشعلی پرنور تمام روزنه های کور زندگی بشری را روشن کند. اگر آنروز در رسد؛ دیگر خشونت مردانه، جنگ، خونریزی و بی عدالتیها جای خود را به اموری دیگر چون صلح، عاطفه، لذّت، آمیزش، برابری و مودّت خواهد داد.
آن روزیست که زنان مغزهای خُرد و خمیر و کارپذیر تحمیلی را به کناری انداخته و با تمامیّت واقعی آن، که در ضمن فرقی با بزرگی مغزی مردان ندارد، موّلدانه بیندیشند. آنروز است که زن میتواند با پروازی بلند همچون پرنده ای رها و سبکبار در جهان دستساخت خویش سیر کند و بدان بنای زندگی جدید و شرافتمندانه اش را با سر پنجه اندیشه ها و آموزه هایش؛ این خود باشد که تدبیر نماید! بیائید از مغز خود نیر رَحِمِ دیگری ساز کنیم و در جان این جهان پُر آشوب و ظلم طرحی دگر اندازیم!
منبع : نیک صالحی
سلامت نیوز: آیا تاکنون احساس کرده اید که کنترل زندگی از دست شما خارج شده و هرچه بیشتر تلاش می کنید کمتر نتیجه می گیرید؟ شاید زمان آن فرا رسیده است که به جای آن که به دنبال زندگی بدویم، آن را تحت کنترل خویش درآوریم و زندگی جدیدی را آغاز کنیم. درک واقعی تفاوت میان «زنده بودن» و «زندگی کردن» تا حدودی مشکل به نظر می رسد، اما پی بردن به این نکته منجر به تغییرات شگرفی در دنیای پیرامون ما می گردد.
حال اگر از اوضاع موجود خسته شده اید و می خواهید زندگی کنید 10 توصیه زیر را به کار گیرید:
1) به یاد داشته باشید که زندگی موهبتی است که هنگام تولد به شما ارزانی شده است.
زندگی همان طوری است که به آن نگاه می کنید. می توانید بنشینید و اجازه دهید تا زندگی از شما یک مغلوب بسازد یا این که برخیزید و آن را به دست خود رقم بزنید. مایا آنجلو در این باره می گوید: زندگی مانند مادری است که هر روز صبح لباس شما را مرتب می کند و می گوید: نگران نباش عزیزم! من با تو هستم.
2) زندگی را برای خود معنا کنید و اهداف خود را در زندگی مشخص نمایید.
3) برای خود قوانین ویژه ای وضع کنید.
بسیاری از مردم بر این باورند که زندگی یک بازی است. شاید هم این گونه باشد. اما اکثر بازی ها قوانین و مقرراتی مخصوص خود دارند و شرایط برد و باخت در آنها مشخص شده است. ما مجموعه قوانین و مقررات بازی زندگی را همراه خود به این دنیا نیاورده ایم، شاید هم به ما اجازه داده شده تا خود این قوانین را وضع کنیم و برای زنده بودن، زندگی کردن و شکست و پیروزی معیارهایی در نظر بگیریم.
4) مسئولیت زندگی خویش را به طور کامل بر عهده بگیرید.
حال که قوانینی مخصوص به خود وضع کرده اید، می توانید مسئولیت زندگی خویش را بر عهده بگیرید. جفری ابرت می گوید: وقتی شخصاً مسئول کارهای خود باشید، برای آزادی و آزاد زیستن نیازی به کسب اجازه از دیگران ندارید. وقتی شما از دیگران اجازه می گیرید، در واقع در مورد زندگی خود به آنها حق وتو می دهید!
5) جزئیات را بی ارزش نشمارید و نسبت به آنها بی تفاوت نباشید.
مهم نیست که چگونه زندگی می کنیم. زندگی در مسیر پرتلاطم خود موانع بیشماری سر راه ما قرار می دهد که مجبور به مقابله با آن هستیم زیرا در غیر این صورت لذت ها و شادی های ما به طور جدی در معرض خطر قرار می گیرند. استفان وینسنت تفسیر جالبی از زندگی دارد: «زندگی با مرگ از دست نمی رود. زندگی را لحظه به لحظه و روز به روز از دست می دهیم و این در حالی است که هزاران راه نرفته در پیش روی داریم.»
6) کارها و عادت های نادرست خود را ترک کنید.
بسیاری بر این باورند که «ترک کردن» مفهومی منفی دارد، آیا شما نیز جزء این گروه هستید؟
برخی معتقدند افراد موفق هیچگاه اقدام به ترک کاری نمی کنند اما این گونه نیست، برنده ها اکثر اوقات به ترک مواردی می پردازند که اهداف و آرزوهای آنها را برآورده نمی سازد.
7) لیستی از کارهایی که قصد ترک آنها را دارید تهیه کنید.
اگر زندگی خود را دقیقاً مورد بررسی قرار دهید، خواهید دید که انجام برخی کارها روند رو به رشد شما را کـُند و یا حتی متوقف می کنند و ممکن است روی کارهای دیگر شما نیز تأثیر منفی بگذارد. این قبیل کارها را شناسایی کنید و آنها را روی کاغذ بیاورید.
8) عادت ها و کارهایی را که ترک کرده اید، در لیست خود علامت بزنید.
با انجام این کارها در کوتاه مدت شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود که شما را از بسیاری نکات منفی دور خواهد ساخت. پس فضای اطراف خود را برای یک زندگی جدید و کسب تجارب مثبت بیشتر مهیا کنید.
9) به آینده بنگرید.
با اعمال این تغییرات و ایجاد نیروی مثبت در زندگی، شما گام بزرگی به سوی آینده برداشته اید؛ پس آینده نگر، خوشبین و شجاع باشید. به طور یقین نتایج حاصله شما را شگفت زده خواهد کرد.
10) از تمامی امکانات اطراف خود بهره گیرید.
این نکته را فراموش نکنید که استعداد و مهارتی در شما به ودیعه گذاشته شده که هیچ فرد دیگری از آن موهبت برخوردار نیست. بنابراین از تمام مهارت ها و استعدادهای خود در جهت دستیابی به یک زندگی شاد و سرشار استفاده کنید. ارما بومبک می گوید: «امیدوارم هنگامی که در پایان راه زندگی در محضر خدا حاضر می شوم، از تمامی استعدادها و امکانات موجود استفاده کرده باشم، به طوری که بتوانم به پروردگار خود بگویم: خداوندا از هر چه به من اعطا فرمودی به بهترین نحو استفاده کردم!»
منبع : نیک صالحی
برخی از افراد برای اینکه به خواستههای خود برسند، مجبورند آنچیزی که هستند را ابراز نکرده و خود را طبق محیط و اطرافیان وفق دهند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از برنا، بطور کلی دورویی تا حدودی یک ویژگی شخصیتی است، خیلی از افراد ویژگی شخصیتی رک بودن، قابل اعتماد بودن و صداقت را ندارند و یا در آنها بسیار کم است. برخی از افراد از لحاظ شخصیتی تابع یکسری متغیرات بوده و همه عوامل اجتماعی و فرهنگی در آنها نقش دارد. برخی هم بسته به تربیت آنها و بخشی از آن هم ژنتیکی است.
افرادیکه گرایش به دورویی دارند، اگر از بعد اجتماعی و فرهنگی به آنها نگاه کنید، این افراد معمولا میل راضی نگه داشتن دیگران و ترس از ترد شدن و یا مورد تایید قرار نگرفتن گروه و فشار گروهی، ازدست دادن موقعیت و پایگاه اجتماعی دارند. این افراد تمایل دارندکه با گروه و یا جماعت همرنگ شوند، به طور کلی میشود گفت که میل به تبعیت جویی دارند و گرایش به استقلال شخصی در آنها بسیار پایین است.
خیلی از افراد هستند که روی موضع خود میایستند و افکار و تمایلات، عقاید خود را مطرح کرده و زیاد نگران قضاوت دیگران نیستند.
ولی برعکس، افرادیکه دورو هستند تمایل دارند که بیشتر خوب ظاهر شده و دیگران ارزیابی و قضاوت مثبتی نسبت به آنها داشته باشند. یعنی این افراد تا حدود زیادی قدرت ابراز وجود نداشته و در برخوردهای جراتمندی از خود ابراز نمیکنند. اگر از دیدگاه دیگر به آنها نگاه کنیم این افراد سودجویی و منفعت طلبی، قصد دارند به اهداف شخصی خود برسند و به هر قیمتی پیشرفت کنند.
دلایل دورو بودن:
1- فرهنگ متعارض افراد
فرهنگ متعارضی افراد که بین خانه، مدرسه و محیط کار وجود دارد. معمولا برخی از افراد درخانه ممکن است یک نوع فرهنگ، ارزش و باورها را داشته باشند و در مدرسه و یا محیط کار طوری دیگری باشند.
2- آموزشهای دوران کودکی
متاسفانه والدین از همان کودکی به افراد گوشزد میکند به اقتضای آن موقعیت رفتار کنندو نه اینکه خودت باش.
3- فرهنگ غلط جامعه
میل به خود بودن در جامعه ما به افراد زیاد تاکید نمیشود که مطابق با علایق و ارزشهای خودت رفتار کنی؛ برعکس به آنها همیشه یادآوری میکنند که ببینید دیگران چه میخواهند و سعی کنید حواستان به آنها باشد. جوری رفتار کنید که آنها نظر منفی نسبت به شما نداشته باشند.
4- نوع محیط اجتماعی
هرقدر محیط اجتماعی بستهتر باشد، محدودیتها بیشتر و فشارهای اجتماعی بیشتر خواهد شد؛ البته در جوامعی که با عقاید شخصی افراد اهمیت نمی دهد؛ یعنی هر کسی میتواند عقاید خاص خود را داشته باشد و این عقاید شخصی مانع پیشرفت در جامعه نمی شود، این افراد راحتتر میتوانند خودشان را نشان دهند؛ اما جوامعی که در آن پیشرفت بستگی به نوع عقیده، باور و ارزشهای افراد دارد، باید از ارزشهای اجتماعی حاکم تبعیت و همرنگ کنید.
5- میتوان با دورویی به پیشرفت رسید
وقتی افراد میبینند که رک و صادق بودن، مانع پیشرفت آنها میشود، سعی کرده طوری رفتار و وانمود کنند که برای دیگران خوشایند است که این دلایل معمولا باعث میشود که افراد رو به دورویی بیاورند.
چطور میتوان هم صادق بود و روابط اجتماعی خوبی هم داشت؟
افراد باید یک مقدار ویژگی جراتمندی یا ابراز وجود خود را بیشتر کنند که این رفتار از طریق آموزش قابل حل است؛ در ضمن میتوانند، عقاید خود را مطرح کرده و به دیگران احترام بگذارند. مثلا اگرفردی از دست کسی ناراحت و یا ناراضی شد، نباید به طرف مقابل بگوید« اصلا از دست شما ناراحت نشدم و هیچ اشکالی ندارد، حق با تو است»؛ زیرا با این طور رفتارکردن فرد مقابل هیچ وقت متوجه اشتباه خود نمیشود، اما این فرد می تواند بگوید:« خیلی دوستت دارم، میدانم این عقیده شخصی تو است، اما این رفتارت مورد پسند من نیست و من جور دیگری فکر کرده و نظر دیگری دارم»
افراد معمولا در تعاملات اجتماعی سه گروه هستند:
دسته اول افرادی هستند که خیلی پرخاشگرانه برخورد کرده و حق به جانب هستند و اصلا به نظر دیگران اهمیت نمیدهند و هر فکری را آزادانه و راحت بیان کرده و خود را سریع تخلیه میکنند.
دسته دوم افرادی به اصطلاح ترسو و بزدل و کم رو هستند، شجاعت ندارند. این افراد از دیگران تبعیت کرده و به ظاهر عقاید و نظرات دیگران را میپذیرند، در ظاهر راضی ولی از درون خودخوری میکنند. مدام با خود در حال جنگ و جدال هستند که چرا عقاید خود را مطرح نکردند.
و اما افراد دسته سوم که روانشناسان رفتار آنها را نرمال می دانند. این افراد مسائل و عقاید خود را مطرح کرده و افکار و احساساتشان را ابراز میکنند؛ اما به شیوه کاملاً محترمانه برخورد کرده و به دیگران هم آسیبی وارد نمیکنند.
منبع : نیک صالحی
فوایدی از زنجبیل برای زمستان
محمد صالحی سورمقی استاد فارماکولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران اظهار داشت: گفت: میکروبها و ویروسها مسری هستند و بیماری را به دیگران منتقل میکنند و در مکانی که افرادی دچار سرماخوردگی باشند، ویروسها میتوانند بیماری را به افراد دیگر منتقل کنند.
استاد فارماکولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران افزود: پیشگیری بهترین کار است و در این صورت 50 درصد از بروز بیماریها کاهش پیدا میکند؛ اگر افراد قبل از اینکه دچار سرماخوردگی شوند، بدن خود را ایمن کنند، از بروز سرماخوردگی پیشگیری کردهاند.
صالحی سورمقی بیان داشت: مصرف میوهها و سبزیها موجب تقویت سیستم ایمنی بدن میشود همچنین استراحت یکی از عوامل مهمی است که ایمنی بدن را افزایش میدهد؛ کمخوابی نیز بر سیستم ایمنی بدن تأثیر میگذارد.
وی ادامه داد: اگر افراد دچار سرماخوردگی شدند، برای رفع درد و کاهش تب میتوانند از جوشانده زنجبیل استفاده کنند. زنجبیل داروی گیاهی ضد سرماخوردگی است و طبیعتی گرم دارد و برای برطرف کردن عوارض سرماخوردگی بسیار مفید است.