و سپس فرمود:
شما حق ندارید پیامبر (ص) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است
وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما
سورة الاحزاب، آیه 53.
و پس از چند آیه مىفرماید:
آنانکه خدا و پیامبرش را مىآزارند، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن مىفرستد و براى آنان عذابى خار کننده آماده فرموده است.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِینًا
سورة الاحزاب، آیه 57.
شاید بتوان یکى از اهم مصادیق آزار پیامبر (ص) را داستانى که بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم (ص) در تاریکى شب با پوشش کامل به مکانى که خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مىرفتند. چون امالمؤمنین سوده قد بلندى داشت یا تنومند بود عمر وى را شناخت و فریاد برآورد کهاى سوده تو نمىتوانى خود را از ما پنهان کنى، بدان که ما تو را شناختیم. سوده بر مىگردد، و به پیامبر شکوه مىبرد و آن حضرت مىفرماید شما رخصت داده شدهاید که براى حوائجتان خارج شوید. این داستان را بخارى در سه جا از کتاب صحیحش آورده است.
1 - در کتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذیل آیات فوق:
« عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَکَانَتْ امْرَأَةً جَسِیمَةً لَا تَخْفَى على منیَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال یا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ قالت فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e فی بَیْتِی وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى وفی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ إنی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فقال لی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ »
ایشه گفت: پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت، او زنى تنومند بود، از اینرو نمىتوانست خود را از کسانیکه او را مىشناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید، وگفت: اى سوده ! به خدا نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت: یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم: عمر به من چنین وچنان گفت... پس (پیامبر اکرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شدهاید تا براى نیازهایتان خارج شوید.
صحیح بخارى، ج 3، ص451 باب 45، حدیث 1220.
2 - در کتاب النکاح باب خروج النساء لحوائجهن:
« عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَیْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال إِنَّکِ والله یا سَوْدَةُ ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَرَجَعَتْ إلى النبی e فَذَکَرَتْ ذلک له وهو فی حُجْرَتِی یَتَعَشَّى وَإِنَّ فی یَدِهِ لَعَرْقًا فَأَنْزَلَ علیه فَرُفِعَ عنه وهو یقول قد أَذِنَ الله لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِکُنَّ »
(عایشة گفت: شبى سوده بنت زمعه بیرون رفت، عمر او را دید وشناخت، وگفت: به خدا اى سوده نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت: بسوى پیامبر (ص) باز گشت، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل کرد، واو (ص) مىفرمود: خدا به شما اجازه داده است تا براى نیازهایتان خارج شوید.)
همان، ج 4، ص 75، ب 116، ح 166.
3 - کتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز.
« عن عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ النبی e کُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ إذا تَبَرَّزْنَ إلى الْمَنَاصِعِ وهو صَعِیدٌ أَفْیَحُ فَکَانَ عُمَرُ یقول لِلنَّبِیِّ (ص) احْجُبْ نِسَاءَکَ فلم یَکُنْ رسول اللَّهِ (ص) یَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبی (ص) لَیْلَةً من اللَّیَالِی عِشَاءً وَکَانَتْ امْرَأَةً طَوِیلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ ألا قد عَرَفْنَاکِ یا سَوْدَةُ حِرْصًا على أَنْ یَنْزِلَ الْحِجَابُ »
عایشه گفت: همسران پیغمبر (ص) در شب براى قضاى حاجت به زمین وسیعى مىرفتند، عمر به پیامبر مىگفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پیامبر (به نصیحت عمر) عمل نمىکرد، تا شبى سوده بنت زمعه که قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بیرون شد، پس عمر فریاد بر آورد: اى سوده بدان که تو را شناختیم، چون وى بر نزول آیه حجاب حریص بود.
همان، ج 1، ص 136، ب109، ح 143.
معمولاً مفسرین شأن نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کردهاند.
1 - داستان فوق
2 - اینکه یکى از اصحاب پیامبر (ص) گفت: چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد، پس آیات فوق نازل گردید.
گروهى از مفسران این شأن نزول را ذکر کردهاند از آن جمله است طبرى در جامع البیان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر صحابى مورد شأن نزول آیه را طلحه و همسرى را که در نظر داشته عایشه دانسته است.
با وجود اینکه داستان عمر و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده به طوریکه در متن حدیث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عین حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذیت و آزار امالمؤمنین سوده حرم پیامبر را - که موجب آزردگى رسول خدا شده و یکى از اسباب نزول آیه شریفه (و ما کان لکم ان تؤذوا رسولاللَّه) حق اذیت و آزار پیامبر (ص) را ندارید - را جزء فضائل عمر و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر به شمار آوردهاند.
مثلاً آلوسى پس از قبول اینکه کار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسولاللَّه (ص) و آزردن او است، مىگوید:
عمر در این کار عیبى نمىدیده، چون گمان مىکرده که بر این کار خیر عظیمى مترتب مىگردد.
«وذلک أ حد موافقات عمر (ره) وهی مشهورة، وعدّ الشّیعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وایذائها بذلک. واجاب أهل السّنة، بعد تسلیم صحة الخبر أنّه (ره) رأى أن لابأس بذلک، لما غلب على ظنّه من ترتب الخیر العظیم... »
تفسیر روح المعانى، ج 22، ص 72.
و نیز بخارى - یا برخى از راویان حدیث - در کتاب وضوء این داستان را چنین توجیه کردهاند، که این اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ینزل الحجاب» بوده.
صحیح بخارى، ج 1، کتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز.
و حال آنکه خود در تفسیر سوره احزاب گفته است: این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است. همان.
این امر موجب گردیده تا برخى از شارحان بخارى ناگزیر شوند براى جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است.
«قال الکرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه کان بعد ضرب الحجاب، وتقدم فی الوضوء أ نّه کان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتین. »
فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391.
به هر حال، آنگاه که حکومت در دست پیامبراکرم (ص) بود، و آنان محکوم بودند، بر آن حضرت جرئت مىکردند. گاه با آرزوى رحلت پیامبر، خیال ازدواج با همسرش را در سر مىپروراندند، گاه با عبارات توهین آمیزى همسران پیامبر (ص) را مخاطب قرار مىدادند.
آه، این چه جرئتى وقیحانه است؟ تصور رحلت رهبران دینى براى ارادتمندانشان بسیار دشوار است. آه چه مظلومیتى؟ آه چه غربتى؟
یا رسولاللَّه «اصبنا بک یا حبیب قلوبنا فما اعظم المصیبة حیث انقطع عنا الوحى و حیث فقدناک». هنوز 60 بهار از عمر شریف و مبارکت نگذشته بود که تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جملههاى اهانت آمیز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً)
آه چه جرئتى؟ آیا این قوم پس از آنکه خود به حکومت رسیدند، و فاطمه (س) و اهلبیت پیامبر (ص) در ظاهر محکوم و مقهور گردیدند، براى پىگیرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پیامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصیبت زده است؟ آن هم به بزرگترین مصائب؟ نه، این امور بر جرئت آنان مىافزود.
امّا هنوز جاى سؤال است که چرا از شجاعت پیامبر (ص) و على علیه السلام نمىهراسیدند و جرأت مىکردند؟ یا به تعبیر دیگر، چرا پیامبر و على صلوات اللَّه علیهما از شجاعت و غیرت خود بهره نمىگرفتند، تا مخالفان چنان جرأت کنند و بر آنها چیره شوند؟
اولاً: خاندان پیامبر (ص) همانند دیگران نیستند.
آنچه آنان را به عکس العمل وا مىدارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حرکت نمىکنند. بلکه تنها مدافع دین و تابع وظیفه و امر الهىاند.
حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مىکرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد.
ثانیاً: روشن است که اگر به همسر یا مادر و خواهر کسى - هر چند ضعیف و غیرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمىخیزد. امّا اگر بداند که مهاجمین مىخواهند با تحریک احساسات، وى را به عکسالعمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبیر و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هیچگاه دشمن را با عکس العمل به اهدافش نمىرساند.
على (ع) مىدانست آشوب و جنجال هدف مهاجمین است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه علیهما السلام بگیرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمین را خنثى کرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤولیت بزرگ خود را براى حفظ دین ایفا و حجت را تا روز قیامت بر خلق تمام کرد.
و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیشروى تاریخ قرارداد، که از آن جمله است: چرا خورشید عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب کرد؟ آیا به مرگ طبیعى بود؟
تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟
آتشزدن در خانه چطور؟
در به پهلوزدن چطور؟
سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟
اگر اینها نبود؟ یا اینها موجب شهادت نبود؟
پس چرا: همانطور که بخارى ومسلم مىگویند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود؟
« فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت ».
صحیح بخارى، ج 2، ص 504، کتاب الخمس، باب 837، ح1265.
« فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت. »
همان، ج 3، ص 252، کتاب المغازى، ب 155 غزوه خیبر، حدیث 704. و صحیح مسلم، ج 4، ص 30، کتاب الجهاد و السیر، باب 15، ح 52.
چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاک سپرده شد؟
«فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها. »
همان.
چرا چنانکه بخارى نقل کرده: نیمه شب دفن گردید؟
همان.
چرا قبر تنها یادگار پیامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا، مسلم آورده است که: على (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن مىدانست؟
قال عمر لعلى وعباس: « فرأیتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً... »
صحیح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السیر، باب 15 حکم الفئ، حدیث 49.
شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامىخاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه (س) درگیر مىشد. امروز تحریف گران تاریخ مىگفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود.
این قبیل امور از تحریف گران تاریخ بعید نیست، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) کمتر از این نمىباشد. تحریف گران تاریخ، توجیه کنندگان حقایق، در مورد شهید جنگ صفین، عمّار یاسر، که پیامبراکرم (ص) فرموده بود: « یقتله الفئة الباغیة»:
« فراه النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) فینفض التّراب عنه ویقول: تقتله الفئة الباغیة ویح عمّار یدعوهم الى الجنّة ویدعونه الى النّار»
صحیح بخارى، ج1، ص254، کتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد.
تو را گروهى سرکش به شهادت مىرسانند.
چون صدور این حدیث از پیامبراکرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انکار نبود، و یکى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلین عمّار و رهبرشان بود، آنانکه براى دفاع از معاویه از هیچ مکابرهاى روى گردان نبودند، روز را تاریک و شب را روشن معرفى مىکردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اینکه پیامبر اکرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود:
«یدعوهم الى الجنّة و یدعونه الى النار »
همان
عمّار آنان را به سوى بهشت مىخواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مىکنند.
و به این وسیله پیامبر اکرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آیه شریفه:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ
سورة القصص، آیة 41.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نمودهاند. از اینرو گوشهاى از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت مىنمائیم.
قال رسول اللَّه (ص): «... فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة ».
(فاطمه) اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول...
فرائد السمطین ج 2، ص 34
قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّیقة شهیده.
اصول کافى ج 1، ص 381
قال ابن عباس: إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة، ما حال بین رسولاللَّه (ص) و بین کتابه.
مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) و نوشتارش حائل گردیدند.
صحیح بخارى ج 1، 120
شهادت حضرت زهرا (س) واقعیتى انکارناپذیر
تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهى است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را مىسازد. کوشش پىگیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند. و هیهات، هیهات. از نوک قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شکیبایى فرا مىخوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به رشته تحریر درآوردم.
شهادت تنها یادگار پیامبر، «ام ابیها» صحیح بخارى، ج 3، ص 83، کتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سیراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سیده نساء العالمین»، «سیدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع، آن هم بوسیله... یعنى چه؟
آیا ممکن است؟ این خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحیّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگین مىآید. گویا این همان امانتى است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند.
شاید همین امر موجب گردید تا توجیهگران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند. امّا چه مىشود کرد، اى کاش زبان لال مىشد، قلم مىشکست این خبر دهشت بار را نمىشنیدیم. و اى کاش آسمانها فرو مىریخت، کوهها متلاشى مىشد، جهان بپایان مىآمد و این فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگویم؟ به که بگویم؟ چگونه ناله سرکنم؟ چگونه فریاد کشم؟ که این واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است.
این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است، بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند. صحیح بخارى - معتبرترین کتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مىکند «الرزیّة کلّ الزریّة» مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مىگیرد، زمینه سازى براى این مصیبت عظمى بود. نسبت هذیان و... به پیامبر اکرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و... بود. و با جمله «عندنا کتاب اللَّه حسبنا» کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» را فراهم کردند.
اینک متن حدیث (ابن عباس گفت:
چون بیمارى رسول خدا (ص) شدید گردید، فرمود: چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشتهاى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر (ص) بیمارى چیره گردیده، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت. پیامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست.
پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت: مصیبت، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) ونوشتارش حائل گردیدند.
«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبیّ (صلى الله علیه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وکثر الغلط، قال: قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع، فخرج ابن عباس یقول: انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وبین کتابه.»
صحیح بخارى، ج 1، ص 120، کتاب العلم، باب 82 کتابة العلم، حدیث 112. و ج 3، ص 318، کتاب المغازى، باب 199 مرض النّبیّ (ص) و وفاته، حدیث 872. و ج 4، ص 225، کتاب المرض و الطب، باب 357 قول المریض قوموا عنّى، حدیث 574. و ص774، کتاب الاعتصام، باب 1191 کراهیة الخلاف، حدیث 2169.
شاید آنانکه کلام ابن عباس را مىشنیدند که مىگوید: «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» واى مصیبت جامع، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگوید؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوهگویى به پیامبر (ص) کلام دیگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. این ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود.
الف: ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه، شیخ و استاد بخارى، در کتاب المصف، مىگوید:
«آنگاه که بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند. على (ع) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) رفت وشد مىکردند. عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بیرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانید که عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد »
«حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه (ص) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فیشاورونها ویرجعون فی أمرهم، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: یا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه. »
کتاب المصنف، ج 7، ص 432، حدیث 37045، کتاب الفتن.
ب: همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه، آورده است. سیوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:
ابن عبدالبر، در الاستیعاب، نیز این داستان را نقل کرده است.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص 975. و...:
و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانکه بلاذرى مىگوید: « ابوبکر به على (ع) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى؟ ! عمر گفت: بلى. »
«انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی؟ ! قال: نعم. »
بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
وابوالفداء نیز مىگوید:
« سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بیرون کند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.
پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: کجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا کاشانه ما را به آتش کشى؟ ! گفت: بلى. یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. »
« ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقال: ان ابى علیک فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقالت: الى این یابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة. »
ابوالفداء، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بیروت.
این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس «الرزیّة کلّ الزریّة» گردید. نه، سخن ابن عباس تفسیرى به گستردگى تاریخ، بلکه به وسعت... دارد، که در این رزیّه و ماتم، تاریخ قصیدهاى سروده است، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود. شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزیّة کلّ الزریّة» را درک نمىکرد. و تنها پیامبر اکرم (ص) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند، که درد و تلخى آن، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اینرو عالم بزرگ سنى شافعی جوینی - استاد جمعى از علماى اهل سنت، که یکى از شاگردانش - ذهبى - که به شاگردیش افتخار مىکند و مىگوید:
سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین... و کان دیّناً صالحاً.
تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.
از پیامبر اکرم (ص) نقل مىکند که فرمود:
«چون به دخترم فاطمه مىنگرم بیاد مىآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده، از وى هتک حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمىآورد « یا محمداه ».... پس او اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... ».
«..وانّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بعدی، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادى: یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیَّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »
فرائد السمطین، ج 2، ص34، 35 طبع بیروت.
هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم - آنکه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید ». را مورد تقریر و تأیید قرار داده، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت.
«کان ابن ابى دارم مستقیم الامر عامة دهره ثم فى آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »
سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.
روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانهاش و سقط جنینش و... مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنایت مستند مىباشد، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد. از اینرو است که ائمه معصومین: واهلبیت رسولخدا (ص) مادر خود را شهید مىخواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:
«إنّ فاطمة (س) صدیقة شهیدة»
اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2.
با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مىآید و جا دارد که فریاد برآورند که: آه چه مىگوئى؟ چه مىنویسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مىگردند؟ خورشید مىتابد؟ و.... مگر خدا به پیامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پیامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پارهتن من است»؟
شاید بخارى به دروغ، طلیعه این غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزیّة کلّ الزریّة»؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و... ذکر کرده؟ ومى گوید:
چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد.
فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها...
صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704.
چرا کراهیت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟
... أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر.
همان مدرک اگر بخارى مىبود شاید مىگفت: من تنها نبودم، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است: که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند:
« قال ابن عباس: یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ بکى حتّى بلّ دمعه الحصى، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس؟ قال: اشتدّ برسولاللَّه (صلى الله علیه و سلم) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعونی... »
ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چیست؟ گفت: بیمارى رسول خدا (ص) شدید گشت، پس فرمود: بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. پس نزاع کردند، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست، و گفتند او را چه شده است، هزیان مىگوید، از او جویاشویم، فرمود، رها کنید مرا...
صحیح مسلم، ج 3، ص 455، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22.
ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده. مطلب روشنتر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده.
شاید کسى تصّور کند: آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست. بلى، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمىکند، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على (ع) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مىدهد. زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه (س) سوگند مىخورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد. وبخارى آورده است:
«فاطمه (س) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر (ص) شش ماه زندگى کرد... (و على (ع)) در این ماههابیعت نکرد.
«فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى توفیّت وعاشت بعد النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. »
صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704.
پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مىگوید:
« فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة ».
عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید.
وآنچه برخى نقل کردهاند که على (ع) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید، مخالف نقل بخارى است، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشترى برخوردار است، ونیز شواهد حدیثى وتاریخى، آن رامردود مىداند. بلى قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سرایندهاى جارى مىشود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنین و... از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهى، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود.
هر چند بعضى از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند. امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه (س) پیامبر اکرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پایان سرائیده شد. تا اینجا به گوشهاى از شواهد تاریخى حدیثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازى به تکثیر منابع نیست.
امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاریخى و حدیثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مىتواند آن را باور کند.
مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت کردند؟
على (ع) مىدید؟ مىدید فاطمه (س) را مىزدند؟ مىدید آتش شعله مىکشد؟ مىدید مصیبتهایى که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه (س) مىبارد؟ ! چگونه جرأت کردند؟
مگر ندیده بودند على (ع) در خیبر را چگونه از جا کند؟ مگر ندیده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نیم کرد؟ مگر ندیده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر ندیده بودند؟؟؟
مگر نداى جبرئیل را نشنیده بودند «لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت کردند؟ بلى على (ع) را دیده بودند.
اى کاش على (ع) را فقط در این صحنهها دیده بودند تا جرأت نمىکردند. حلم على را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند.
یافته بودند که على (ع) نفس پیغمبر (ص) است، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند، اکنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پیامبر (ص) جرأت مىکردند. و او را مىآزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشرکان مکّه، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله مىریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشرکان و یهود و نصارى در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر (ص): آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه. باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد (ص) خون گریست « که او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذیت» بجاى اینکه با پیروزىها اذیّت و آزارها کم شود افزون مىگردید ! و با رحلتش به اوج رسید.
یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. دیده بودند در مقابل اذیّتهاى مشرکین قریش نفرین نمىکرد و مىفرمود «انّ قومى لا یعلمون» و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مىکردند.
او حیا مىکرد که خود در مقابل آزارهایى که بر وى وارد مىشد اعتراض کند، او دین خدا را پاس مىداشت، و خدا به دفاع از او مىپرداخت.
از آیات سوره احزاب استفاده مىشود که: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر (ص) مىشدند. چون آنها را دعوت به میهمانى مىکردند، پس از پذیرایى دور هم مىنشستند و با هم به گفتگوهاى بیهوده و حتى آزاردهندهاى مىپرداختند. و گاه چون از زنان پیامبر چیزى مىخواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مىکردند. پیامبر از این وضع آزرده مىگشت.
امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهاى ناهنجار و ناشایسته منع کند. خداوند آیاتى را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن.
اى کسانى که ایمان آوردهاید ! به خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اینکه چشم به ظرف غذاى وى بدوزید، امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید، ووقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشینید، این عمل، پیامبر را مىآزارد، ولى از شما شرم مىکند (وچیزى نمىگوید)، امّا خدا از (بیان) حق شرم ندارد. وهنگامى که چیزى از آنان (همسران پیامبر) مىخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما وآنها بهتر است
سورة الاحزاب، آیة 53.
استخارهای که در روایات اسلامی آمده همان طلب خیرکردن از خداست، یعنی هرکاری را که میخواهیم شروع کنیم اول از خدا بخواهیم، که خدایا! خیر مرا در این کار قرار بده! خدایا مرا در این کار راهنمائی کن! خدایا عاقبت این کار را ختم به خیر کن! این طلب خیر کردن و استخاره کردن است.
به گزارش ایسنا، در مورد استخاره روایات متعددی در کلام بزرگان دین وارد شده است از جمله در روایتی از امام صادق(ع)حکایت شده است که: " اگر کسی بدون استخاره وارد کاری شود و مورد ابتلاء و امتحان و در معرض مشکلات قرار بگیرد پاداش به او داده نمیشود1". یا در روایت دیگری حکایت شده: «از شقاوت و بدبختی است که کسی عملی انجام دهد و استخاره از خدا نکند.»
همچنین از امام صادق(ع)حکایت شده: "اگر کسی از خدا طلب خیر کند خداوند به او خیر میدهد، اگر چه در آن کار مشکلاتی برای او واقع شود و (به ظاهر) نامطلوب باشد ولی عاقبت کار را خدا خیر قرار میدهد3".
یکی از مسائل مهم در این زمینه، روش و چگونگی استخاره و انجام آن و توسط چه کسانی است، زیرا چیزی که امروزه انجام میشود مثل استخاره با تسبیح و مانند آنها را بزرگان معتقدند: «نوع من القرعه» نوعی قرعهکشی است یعنی اگر کسی بین دو کار، مشورت کرد و طلب خیر نمود، ولی نتوانست تشخیص بدهد که کدام بهتر است و متحیر ماند اینجا میگویند استخاره کند که «نوعٌ من القرعه» نوعی قرعهکشی است، که این راه را انتخاب بکنم یا آن راه را، و این که «قرعه راهحل هر مشکلی است» در قواعد فقهی هم مطرح است.
بنابراین در روایاتی از امام صادق(ع)حکایت شده که" قبل از استخاره دو رکعت نماز بخوانید بعد استخاره کنید، طلب خیر کنید یا با دعا طلب خیر بکنید4".
و در روایت دیگری از آن حضرت آمده است که" اگر عبدی و بندهای از خدا طلب خیری (استخاره) کند اگر چه یک مرتبه، خداوند به او الهام میکند که چه کاری را انجام بدهد. و او را به طرف کار خیر، و چیزی که خیرش در اوست راهنمائی میکند5".
استخاره با قرآن
استخاره با قرآن این است که اگر واقعاً انسان بر سر دو راه متحیر ماند بعد از طلب خیر از خدا و مشورت با اهلش و ... باز هم نتوانست راهی را انتخاب کند قرآن را باز کند راهش را خدا نشان میدهد.
از امام صادق علیه السلام حکایت شده: " اگر نتوانستی کاری را تشخیص دهی قرآن را باز کن اولین چیزی که به چشمت آمد طبق آن عمل کن. مثلًا اگر آیه بهشت بود طبقش عمل کن، اگر آیه عذاب بود طبقش عمل نکن6".
دلایل جواز استخاره با قرآن
دربارهی استخاره با قرآن روایاتی از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
روایت شده است که: یسع بن عبدالله قمی به امام صادق(ع)عرض کرد: گاهی میخواهم کاری انجام دهم ولی متحیر هستم که آیا انجام دهم یا نه؟ امام صادق (ع)به او فرمود: "هنگام نماز که شیطان از هر وقت دیگر از انسان دورتر است قرآن را بگشا، اولین آیهای که در آغاز صفحه دست راست میبینی، عمل کن7".
همچنین از رسول خدا(ص)نقل شده است که فرمود: هنگام استخاره با قرآن، ابتدا سه بار سورهی توحید را بخوان سپس سه بار صلوات بر محمد و آلش بفرست، سپس بگو: «اللهم تفألت بکتابک و توکلت علیک فأرنی من کتابک ماهو مکتوم من سرک المکنون فی غیبک». یعنی: "خدایا به کتاب تو تفأل میزنم، و بر تو توکل میکنم و از کتابت آنچه را که در نهان غیب تو، پوشیده شده به من بنمایان.» پس از این دعا، قرآن را بگشا و از سطر اول، صفحهی سمت راست، مقصود خود را به دست آور.8"
در جایی دیگر نقل شده که وقتی خبر تولد زید را به پدر بزرگوارش امام سجاد(ع) دادند، امام به اصحاب خود رو کرد و فرمود: نام این کودک را چه بگذارم؟ هر کس، نامی گفت، حضرت قرآن طلبید قرآنی را به آن حضرت دادند، به قران تفأل زد، این آیه آمد: «وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً».بار دیگر قرآن را گشود، این بار در آغاز صفحهی اول قرآن، این آیه آمد: «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله... وذلک هو الفوز العظیم». امام سجاد (ع)به این دو آیه نظر انداخت و دید هر دو در مورد جهاد در راه خدا است و از آنچه که رسول خدا (ص) در مورد «زید» فرموده بودند که در صلب امام سجاد (ع)پدید میآید، دریافت که این کودک همان زید است، آنگاه مکرّر به حاضران فرمود: "سوگند به خدا این همان «زید» است9". و نام او را زید گذاشت.
منابع:
1- بحارالانوار، ج 91، ص 222- 223
2- بحارالانوار، ج 91، ص 256
3- وسائل الشیعه، ج 5، ص 204
4- میزان الحکمة، ج 3، ص 226
5- بحارالانوار، ج 91، ص 257
6- میزان الحکمة، ج 3، ص 228 و وسائل الشیعه، ج 4، ص 875
7- مجلسی، محمد باقر، مفاتیح الغیب، ص 42 و 43.
8 مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 91، ص 241.
9- ابوالفضل طریقهدار، استخاره و تفأل، ص 26 به نقل از عیون اخبار رضا، ج 1، ص 195.
خشم واکنش طبیعی ما به ناکامی و بدرفتاری است، احساسی که میزان آن از تحریک خفیف و احساس رنجش تا خشمی شدید و جنون آمیز در نوسان است. همه ما در طول زندگی، ناگزیر خشم را تجربه می کنیم؛ همانگونه که هیجانات دیگر مثل غم و شادی را تجربه می کنیم. تجربه ای که هزینه هایی را نیز به ما تحمیل می کند؛ از به هم ریختگی ناچیز حال و هوایمان برای چند دقیقه یا چند ساعت تا از دست دادن موقعیتی شغلی، رابطه ای ارزشمند یا آسیب های جسمی که به خودمانیا دیگران وارد می شود.
در طول تاریخ موارد فراوانی بوده اند که نشان داده اند جامعه بشری از انرژی ناشی از سیل کنترل نشده خشم، آسیب های فراوانی دیده است. درست است نمی توانیم منبع بروز خشم را از ریشه بخشکانیم، می توان تلاش کرد با هدایت این انرژی به مسیرهای سالم تر، آسیب ها و هزینه های ناشی از آن را تا حد امکان کاهش داد. به عبارت دیگر اگرچه نمی توان خشم و عصبانیت را از زندگی حذف کرد، می توان آن را مدیریت کرد. اگرچه حق داریم در برابر شرایط نامناسب و آزاردهنده یا ناکامی ها عصبانی شویم، می توانیم تمرین کنیم با وجود عتصبانیت، رفتارهای پرخاشگرانه و مخرب نداشته باشیم.
برای اینکه بتوانیم خشممان را مدیریت کنیم، اول باید بدانیم اصلا احساس خشم چه شکلی است. اولش حجم احساس خشم ما به اندازه یک گلوله برفی کوچک است که در بالای شیب یک قله قرار گرفته. اگر این گلوله از بالا به پاین قله بغلتد، کم کم حجیم تر می شود و در نهایت تبدیل به بهمنی ویرانگر می شود. ما توان آن را داریم یک گلوله برفی را از غلتیدن به دامنه کوه باز داریم اما اگر این گلوله حجیم تر شد، متوقف کردن آن دیگر در توان ما نخواهد بود بنابراین بهتر است در مراحل اولیه شکل گیری این احساس برای مدیریت آن اقدام به عمل آوریم. یک دوره خشم می تواند دربرگیرنده سه مرحله باشد. این سه مرحله، چرخه پرخاشگری را شکل می دهند.
1- مرحله افزایش تدریجی
این مرحله با سرنخ هایی مشخص می شودکه نشان می دهند خشم در حال شکل گیری است. این سرنخ ها ممکن است در جسم (مثل داغ شدن، یخ کردن و ...)، رفتار (مثل مشت کردن دست ها، فشار دادن دندان ها روی هم و ...)، یا افکار (عجب آدم بی مسئولیتی، واقعا در مورد من چی فکر کرده با خودش؟ و ...) پدیدار شوند. سرنخ ها، علائم خطر یا پاسخ به رخدادهای برانگیزاننده خشم هستند. در این مرحله گلوله برفی هیجان ما در حال تبدیل شدن به بهمن است.
2- مرحله انفجار
اگر مرحله افزایش تدریجی ادامه یابد، مرحله انفجار به دنبال آن رخ خواهد داد. این مرحله به وسیله تخلیه غیرقابل کنترل خشم مشخص می شودکه می تواند به صورت پرخاشگری کلامی یا فیزیکی باشد. در واقع، این تخلیه منجر به پیامدهای منفی می شود که به عنوان حد نهایی شدت خشم است.
3- مرحله پس انفجار
این مرحله به وسیله پیامدهای منفی ناشی از پرخاشگری کلامی و فیزیکی مرحله انفجار، توصیف می شود. این پیامدها می تواند شامل رفتن به زندان، پایان یافتن شغل یا اخراج شدن از برنامه های حمایت اجتماعی، از دست دادن خانواده یا افراد مورد علاقه و احساس گناه، شرمساری و پشیمانی باشد.
چگونه خشم خودمان را مهار کنیم؟
برای آنکه خشم مان را مدیریت کنیم باید چند نکته را رعایت کنیم:
1- خشممان را تشخیص دهیم
اغلب زمانی که در موقعیت های تجربه هیجاناتی مثل خشم قرار می گیریم در این حالت ها غرق می شویم و متوجه احساس و هیجان درونی مان نیستیم. آگاهی نداشتناز این احساسات باعث زمینه سازی ایجاد رفتارهایی می شود که چون ناشی از هیجان زدگی هستند رفتارهای صحیحی نیستند. آگاهی ما از اینکه در یک موقعیت عصبانی هستیم خودآگاهی هیجانی نامیده می شود. به عبارت دقیق تر خودآگاهی هیجانی یعنی فرد به احساسات و هیجانات خود در موقعیت های مختلف آگاهی داشته باشد. این وضعیت به کنترل هیجانات و احساسات ما کمک می کند.
در خودآگاهی هیجانی چکار کنیم؟
در مرحله خودآگاهی هیجانی دو عمل مهم برای مدیریت خشم صورت می گیرد:
الف) با گفتگوی درونی، حالت هیجانی خود را تشخیص می دهیم. مثلا من در حال حاضر عصبانی هستم، احساس خشم می کنم با گفتن این جملات به خود مانع از آن می شویم که خشم کنترل ما را به دست گیرد.
ب) سعی کنیم به علت عصبانیت خودپی ببریم. علت عمده ای جیاد عصبانیت در ما دیگران، برخوردهای آنان و به عبارت دیگر محرک های بیرونی نیست، بلکه افکار ناکارآمد و منفی ماست که باعث می شود خشم به عصبانیت تبدیل شود. افکار ناکارآمد به شکل های مختلفی به ذهن ما خطور می کنند، اما اغلب این افکار نتیجه باور ناکارآمد پایدار است مبنی بر اینکه همیشه همه افراد باید صحیح رفتار کنند اما در واقعیت چقدر این امکان وجود دارد؟ واقعیت این است که کمرنگ کردناین باور ناکارآمد بنیادین نقش مهمی در مدیریت خشم ایفا می کند.
2- فکرمان را مدیریت کنیم
در اغلب موارد، محرک های بیرونی منجر به فعال شدن افکار ناکارآمد می شوند. عملکرد این افکار ناکارآمد به حدی سریع است که به آنها افکار اوتوماتیک (خودآیند) منفی هم گفته می شود، اینکه فرد بتواند این افکار را شناسایی و خنثی کند به آن معناست که تا حد زیادی مهارت مدیریت خشم را کسب کرده است. بنابراین در زمان های عصبانیت اول باید بدانیم چه احساس و هیجانی داریم و دوم آگاه باشیم افکار موجب تشدید احساسات و رفتار می شوند. در واقع محرک های بیرونی به شکل کاملا طبیعی زمینه عصبانیت و ناراحتی ما را فراهم می کنند اما این خود ما هستیم که به واسطه افکار ناکارآمد خود موجب عصبانیت غیرضروری و شدید می شویم.
3- خشم مان را پیش بینی کنیم
راهکار دیگر برای مدیریت خشم پیش بینی موقعیت های خشم آور و برنامه ریزی برای نحوه رویارویی با آنهاست. مرور تجربه های عصبانیت، که در گذشته داشته ایم، می تواند به ما کمک کند پیش بینی کنیم بودن با برخی افراد یا حضور در برخی موقعیت ها در بیشتر موارد منجر به عصبانیت ما می شود. در برخی موارد، حضور در این موقعیت ها هیچ ضرورتی ندارد. بنابراین می توان از آنها اجتناب کرد اما در برخی موارد دیگر مجبوریم در این موقعیت ها حضور یابیم. در این مواقع آماده سازی ذهنی و برنامه ریزی برای یکسری راهکارها در آن شرایط خاص می تواند به ما کمک کند از عصبانیت در امان بمانیم.
4- گاهی محیط را ترک کنیم
ممکن است در مواردی راهکارهای قبلی به کارمان نیایند و ما ناگزیر در موقعیت و در معرض شروع تجربه خشم قرار بگیریم. در این موارد گاهی بهترین راه این است که برای کاهش میزان هیجانمان موقعیت را ترک و گفتگو راجع به مسئله را به زمانی مناسب تر موکول کنیم که در آن آرام تر باشیم.
5- نفس عمیق بکشیم
هیجان ها و خصوصا خشم صرفا یک پدیده روانی نیستند بلکه اجزای جسمانی و فیزیولوژیک نقش مهمی در بروز آن دارند. تنفس عمیق می تواند بر ضربان قلب و در نتیجه فشار خون اثر بگذارد و بدین ترتیب می توان با تنفس عمیق مانع از بالا رفتن فعالیت اجزای جسمانی خشم شد و به خنثی کردن آن کمک کرد.
6- حواسمان را پرت کنیم
گاهی بهتر است برای مدیریت خشممان از شیوه های حواس پرتی استفاده کنیم. آنچه در حواس پرتی اتفاق می افتد این است که دقت و توجه ما از موضوع اصلی منحرف می شود و موضوعات فرعی مورد توجه قرار می گیرنند. تمرکز در حین یادگیری و در ارتباط اجتماعی امری لازم و مفید است اما با اینحال موقعیت هایی هم وجود دارد که تمرکز، کارکرد طبیعی و سازگارانه خود را از دست می دهد. غرق شدن در احساس ها و هیجانات ناخوشایند از قبیل خشم، غم و ... وقتی به وجود می آید که فرد تمرکز خود را بر این حالت ها قطع نکند. در اینگونه مواقع است که استفاده آگاهانه و ارادی از حواس پرتی باعث می شود فرد از باتلاق حالت های ناخواشیند هیجانی راحت تر خلاص شود.
منطق استفاده از روش های حواس پرتی در این است که ذهن ما دارای این ویژگی است که نمی توانددر آن واحد به دو مسئله فکر کند. وقتی در مواقع خشم، حواس خود را معطوف به موضوعات حاشیه ای کنیم، ذهن از حواس تاثیر می پذیردو بدین ترتیب از فکر کردن و بال و پر دادن بیشتر به خشم دور می شویم.
هر روشی که به لحاظ روانی شما را از موقعیت دور و حواستان را مشغول به موضوعی دیگر کند، یک روش حواس پرتی محسوب می شود. برای مثال شمردن معکوس اعداد (هفت تا هفت تا بیاییم عقب)؛ به یاد آوردن شعر؛ به یاد آوردن یک تصویر یا خاطره خوشایند؛ فیلم دیدن و ...
یک شیوه مناسب دیگر برای مدیریت هیجانات منفی مثل خشم تخلیه هیجانات از طریق نوشتن، خط خطی کردن، حرف زدن در مورداحساساتمان با دیگران است.
7- با گذشته تصفیه حساب کنیم
بسیاری اوقات، آن چیزی که منجر به عصبانیت شدید ما می شود فقط موقعیت حاضر نیست، بلکه رنجش هایی است که از گذشته در رابطه باقی مانده است. برای اینکه این رسوبات آزردگی های گذشته روابط ما را با مشکل و خشم های سرخورده روبرو نسازد، باید به راههایی اندیشید تا احساسات منفی گذشته را حل و فصل کرد.
یکی از راههای حل و فصل احساسات، داشتن یک دفتر احساسات و نوشتن رنجش های گذشته است. بخشیدن طرف مقابل و ثبت آن می تواند به ما کمک کند آزردگی های گذشته را وارد موقعیت ها و روابط جدید نکنیم و به جای اینکه در کنار موقعیت جدید ایجاد شده برای حل و فصل این آزردگی های قدیمی انرژی بگذاریم، انرژی خود را صرف مدیریت و کنترل خشم فعلی بکنیم.
سوژه های جالب و خنده دار وطنی
“زنها” تنهاییشان را گریه می کنند …و “مردها” گریه هایشان را تنهایی . . . روی شیشه دوغ نوشته: دوغِ گازدارِ کربناته تزریقی گرما ندیده همگن شده با طعم نعناع و بدون چربی… آخه لامصب دوغه یا اورانیوم ؟؟؟ . . . در نظر دارم کتابی تحت عنوان آداب مهمانی رفتن منتشر کنم خیلی نکاتی هست که باید بهشون اشاره کنم لعنت به مهمانی که بی موقع بیاید . . . توجه کردین یادگاری های روی دیوار و صندلی کلاس های دانشگاه اموزنده تر از حرف های استاده!!! . . . بقالی ( baghali ) باقالی ( baghali ) بغلی ( baghali ) تو روح اون کسی که فینگیلیش رو اختراع کرد . . . مهمون اومده خونمون جلوش پا شدیم میگه بشینید توروخدا برای من پاشدید؟ په نه په همینجوری خوشحالیم، داریم موج مکزیکی میریم . . . رعد و برق 4 مرحله داره : اول یه نور ازش میبینیم بعد صداش میاد بعد دزدگیر ماشینا روشن میشه بعدشم چون صاحبش خاموشش نمیکنه ما به بهش فحش میدیم … . . . وقتی بچه بودم فک میکردم ماکارانی رو هم مثل برنج میکارن اونجوری نگاه نکنین دیگه بچه بودم الان میدونم که درخت داره .. . . . من همیشه دلم می خواست ضرس قاطع رو تو یه جمله ای به کار ببرم. یه بارم به کار بردم ولی همه بهم خندیدن خب چرا حذفش نمی کنن از زبان؟مگه من مسخرم؟ . . . تــا چـن سال دیــگه تعداد خواننده ها از شنونده ها بیشتر میشه بعد تو سایت های موزیک اسم شنونده های جدید رو میذارن . . . به یک “کبری” جهتِ انجام پاره ای از تصمیمات نیازمندم ..! (هم اکنون) . . . دیگه اوضاع طوری شده که وقتی بهت عیدی میدن یه جوری نگات میکنن که انگار منتظرن بقیه پولشونو پس بدی! . . . جدی ترین چهره رو اونایی دارن که تو صف دسشویی عمومی وایسادن ! . . . به بابام میگم : چقدر عیدی میدی امسال بهم؟ میگه : چطور؟ میگم : هیچی ، میخوام روش حساب کنم. میگه : برو خدارو شکر کن امسال با این گرونیا هنوز از خونه پرتت نکردم . . امروز کنار خیابون ایستاده بودم … یه دختره با جنسیس اومد جلوم ترمز کرد و گفت : ببخشید میخوام برم صادقیه … منم بهش گفتم : کار خوبی میکنی .. خیلی جای خوبیه … برو به امید خدا … از خنده دیگه نمیتونست حرکت کنه… . . . اونقده کیف میده به یکی بگی وایسا ازت عکس بگیرم.. بعد ازش فیلم بگیری ))) عین منگلا نگا میکنه ))) 1 بار امتحان کن! . . . متاسفانه اغلب احترامایی که واسه آدما قائلم از جنس احترامیه که موقع رانندگی واسه یه نیسان آبی قائلم!!! . . . مردها کلا به دو گروه اصلی تقسیم میشن : گروه اول گروه دوم تنها تفاوتشونم هم در اینه که هیچ تفاوتی ندارن زیادن تو یه گروه جا نمیشد ! . . . یارو همچین می گه من تفریحی سیگار می کشم انگار بقیه برای شکنجه و عذابشه که می کشن! . . . یا به پدربزرگ و مادربزرگ های ما اس ام اس نده یا اگر می دی، لطف کن خودت براشون توضیح بده یعنی چی! از بس نشستیم توضیح دادیم فکمون در رفت! . . . هروقت بین دوتا انتخاب مردد بودی شیر یا خط بنداز! مهم نیست شیر بیفته یا خط… مهم اینه که; اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه… میفهمی دلت بیشتر میخواد شیر بیفته یا خط… . . . خرت که از پل گذشت مارو فراموش کردی اما بدون اونطرف پل همسفرت و یارت فقط یه خره بش تکیه نکنی ! . . . نه کوه به کوه می رسه ، نه آدم به آدم حقتون رو همون موقع که دم دستتون هست ، بگیرین ! . . . با اونایی که ” دستشون به دهنشون نمیرسه ” درست حرف بزن!! ممکنه دستشون به دهن تو برسه !! . . . یه ماشین لباسشویى داشتیم انقد تکون میخورد که بنده ى خدا همزمان هم لباس میشست هم تو خونه قدم میزد ! . . . اسمش روز طبیعته ولی بقیه 364 روز سال سر جمع اندازه امروز طبیعت خسارت نمی بینه بنده خدا ) . . . یه بار هم رفتم دست کشیدم رو آفتابه ، ازش یه غول اومد بیرون بهم گفت آرزو کن گفتم یه خونه میخوام , گفت خب من اگه خونه داشتم تو آفتابه میخوابیدم !!؟؟ خیلی منطقی بود لامصب ! . . . میگما مامان شما هم سیب زمینی سرخ شده ها رو تا قبل از غذا تو اعماق کابینتها قایم میکنه عایا !؟ . . . دختران عزیز توجه کنید ! مرده شور اون زیبایی رو ببرن که قراره بعد از حموم هیچی ازش باقی نمی مونه! . . . من ساعت خوابم رو با آمریکا تنظیم کردم … فقط مونده درسم رو تموم کنم،ویزا بگیرم، آیلتس قبول شم پذیرش بگیرم، پول در بیارم و بلیت بخرمو برم … همین . . . میرن 1000متر زیر آب به ماهیه سیخ میزنن گاز که میگیره میگن ببینید چه خطرناک و وحشیه ؟ بعد اسم برنامه رو میزارن جستجوی هیولا … هیولا تویی ، ول کن زبون بسته رو ! . . . اگه یه موقع از جلوی خشکبار فروشی رد شدی،چشمت به پسته افتاد دلت شکست،مارو هم دعا کن! . . . یه مقاله خوندم توش نوشته بود: بعد از هر 20 دقیقه کار با کامپیوتر،20 ثانیه به یه جای دور نگاه کن! از همینجا خدمت صاب مقاله سلام عرض میکنمو میگم: آخه عزیز من ! من اگه میدونستم 20 دقیقه دیگه کِی میشه، که 4 بار چاییم سرد نمیشد!! . . . من بچه بودم آرزو داشتم مادر بزرگم بزاره دستگیره چرخ خیاطیش رو یه دور بچرخونم! یه همچین آدمی قانعی بودم من!!! . . . من نمیدونـم بعضی دخترا چرا اِنقـدِ حسّاسن …!!! اسمشو به جایِ مریم ، مهسا صدا کردم … قهـر کرد رفت … !!! . . . دوست دارم الان یکی بغلم کنه بگه: چته دیوونه بیا این یه نخ سیگارو بکش!! منم بگم پاشو بروگمشوکصافت آشغال ناباب خیلی صحنه آموزنده و ملودرامی میشه! . . . شما یادتون نمیاد خودمم یادم نمیاد مال خیلی وقت پیشه ! بعله . . . یه بارم با مخاطب خاصـــــم رفتیم کــــوه لبه پرتگــــاه پاهاش سُر خورد دستاشـــو گرفتم که نره اما یاد این جملـــه افتادم که میگه عشقتـــــو رها کن اگه برگشت که مال توئه اگه نه از اولــــم مال تو نبوده منم دستاشــــو رها کردم دیگه برنگشت یعنی منـــــو نخواست بیشعور ! . . . تفاوت ما با نسل جدید : آن چیست که بدون آن نمیتوان زندگی کرد اما دیده نمیشود ؟ جواب ما : هوا جواب نسل جدید : وایرلس ! . . . بچه بودم فک میکردم گوَزنا شوهر آهوا هستن . . . دخترا , پسرا… هرچقدرم عاشق چاووشی و یگانه باشید یا حتی عاشق افتخاری و شجریان باشید بازم هیچ فرقی نداره شب عروسیتون باید امشو شوِ شِ لیپک لی لی لونه بذارید این یه قانونه ! . . . اصن کارخونه ی رانـــــــــــــــــــــی باید با شرکت جـــــی ال ایـــــکس همکاری کنه تا یه آبمیوه بده بیرون که میوه ی تهش از قوطی بیاد بیرون به راحتــــــــــی! . . . باز کجا ؟؟؟ سوالی که حتی اگه 2سال خونه باشی و یهو بخوای از خونه خارج بشی حتما میشنوی ! . . . این روزا خرجم زیاد شده گرونی هم انقد بیداد میکنه جیبم دیگه جواب که نمیده هیچ، تازه سوالم میپرسه!!! . . . خربزه که سهله….. ما نارنگیم میخوریم باید منتظر لرزش باشیم… . . . اگر “ضربه فنی” شدی ، دوباره شروع کن…… “ضربه مغزی” که نشدی……!! . . . طریقه روانی کردن دخترا با دو حرکت: ازشون عکس بگیرید. عکس رو بهشون نشون ندید! . . . از قیافه پسره معلومه مسواک شخصی هم نداره قیافش شبیه دمپایی جلو بسته ی توالت میمونه بعد تو اینفو زده : “من همیشه بهترین ها واسم بوده و هست اگه مال من نشدی قطعاً بهترین نبودی” . . . یه روزی میاد که بعدش دیگه مهم نیست فردایی در کار هست یا نه ؟ اون روز یا خیلی خوشبختی یا خیلی بدبخت . . . هموطن عزیز ! در آیین نامهی راهنمایی و رانندگی ، بخش حق تقدم اشاره ای به قیمت خودروی شما نشده است !’ . . . یکی از فانتزیام هـم اینه که پورشــه پانامـرا دیدم با عجله سوارشم بگم چرا دیراومــدی بعـدش که راننده رو دیدم بگم:اَ اَ اَ ببخشید فک کردم بابامه ؛بعد پیاده شم ) . . . دقت کردین: پســرا 10 دقیقه حاضر میشن، 4ساعت میرن بیرون ..! دختـــرا 4 ساعت حاضر میشن، 10 دقیقه میرن بیرون . . . پدرش بهش گفت این 1000تا چسب زخم رو بفروش تا برات کفش بخرم … بچه نشست با خودش فکر کرد یعنی باید آرزو کنم 1000نفر یه جاشون زخم بشه تا من کفش بخرم ؟ ولش کن ، همین خوبه … . . . اگه تو مسیری هستی که ترافیک نیست ، قطعاً اشتباه اومدی! . . . لعنت به این شانس! الآن نشستم با هر دینی حساب کردم دیدم میرم جهنم :’( =))