ماهی قرمز در صورت عدم رعایت بهداشت میتواند مانند سایر موجودات زنده بیماریزا شود.
احمدرضا انور رئیس شبکه دامپزشکی شهرستان راور: با توجه نزدیک شدن به ایام نوروز و تهیه ماهی قرمز برای سفره هفتسین نیاز به اطلاعرسانی از مخاطرات و روشهای نگهداری آن ضروری است و باید برای نجات ماهی قرمز به جای ترساندن مردم بر آگاهی آنها بیفزاییم.
ماهی قرمز، گلدفیش یا نام علمی آن کاراسیوس اوراتوس از معمولترین ماهیهایی است که در منزل میتوان از آنها نگهداری کرد، این حیوان کوچک خانگی که بسیار جذاب و دوستداشتنی است در صورت مراقبت مناسب میتواند تا چند سال در کنار ما در منزل زندگی کند.
طول عمر ده تا بیست ساله برای ماهی قرمز غیر معمول نیست و طول عمر بیش از چهل سال نیز برای آن ثبت شده است.
شرایط نگهداری ماهی قرمز:
ماهی قرمز به عواملی نظیر هوا، دما، آب و غذا به مقدار مناسب نیاز دارد تا هم خود سالم بماند و هم احتمالا سلامتی ما را به مخاطره نیندازد.
ماهی قرمز در دمای بالای 25 درجه سانتیگراد آسیبپذیر بوده و تغییرات ناگهانی دما سبب مرگ آنها میشود. مناسبترین دما برای این ماهی، بین 10 تا 25 درجه سانتیگراد است. استفاده از آب شهری نیز برای ماهی قرمز مشکلی ایجاد نمیکند، ولی برای خارج شدن کلر، قبل از عوض کردن آب تنگ ماهی، بگذارید که آب به مدت حداقل 24 ساعت در ظرف مجزایی بماند. بهتر است هر هفته یک یا دو نوبت و فقط نیمی از آب ظرف ماهی تعویض شود.
اگر در شبانهروز یک یا دو نوبت غذا به ماهی بدهیم، نیاز آن برطرف میشود. غذاهای کمپروتئین و سرشار از کربوهیدرات در این میان مناسب هستند و حتیالامکان از غذاهای آماده، آن هم به اندازهای که در آب باقی نماند، بهتر است استفاده شود.
نتیجه عدم رعایت بهداشت:
در صورت عدم رعایت بهداشت، این موجود زنده نیز میتواند همانند سایر موجودات، بیماریزا شود که مهمترین آنها بیماریهای گوارشی و زخمهای پوستی هستند و در همین ارتباط کودکان، افراد مسن و کسانی که دچار نقص سیستم ایمنی هستند، حساسیت بیشتری دارند.
از میان بیماریهای مشترک بین آبزیان و انسان که ممکن است، مخاطرات بهداشتی به همراه داشته باشد، میتوان به اریزپیلوئید، ویبریوز، سالمونلوز، میکوباکتریوم ماریوم، کلوستریدیوم بوتولینوم، یرسینیوز و ... اشاره کرد.
شرایط خرید ماهیقرمز:
ماهی قرمز شب عید خود را از مراکز معتبر تحت نظارت شبکههای دامپزشکی تهیه کنید و از دستکش به ویژه برای افراد حساس و دارای سوابق آلرژی استفاده شود.
ماهیقرمز را در نهرها رها نکنید!
در صورت عدم تمایل به نگهداری ماهی پس از ایام نوروز، از رهاسازی ماهی در منابع آبی خودداری شود و میتوان از مکانهای مشخص شده توسط شهرداری استفاده کرد.
قوم یهود، از اقوام نژاد سامی به شمار میروند. این نژاد را فرزندان سام، پسر نوح علیه السلام میدانند. نسل یهود از طریق حضرت یعقوب علیه السلام، به حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام میرسد. این قوم، همراه اقوام بابلی، آشوری و کنعانی، تا چهار هزار سال پیش از میلاد، در جزیرة العرب با هم میزیسته و به شبانی مشغول بودهاند و در این میان نامها و عنوانهای مختلفی یافتند.
قدیمیترین آنها «عبری» یا «عبرانی» است که آن را از ریشه «عبور» دانستهاند و منظور، عبور حضرت ابراهیم علیه السلام از رود فرات به سوی جنوب است، از نامهای دیگر، میتوان به قوم «یهود» که از نام «یهودا» یکی از فرزندان حضرت یعقوب گرفته شده است اشاره کرد؛ و همچنین نام «بنیاسرائیل» که به علت نسبت به حضرت یعقوب که «اسرائیل» لقب داشت، بدین نام معروف شدند..
مفهوم آخرالزمان در طول تاریخ یهود تحولات زیادی را گذرانده است. در کتاب هایی که از آخرالزمان سخن به میان آمده، مطالبی مطرح شده که از فرهنگهای بابلی، مصری، کنعانی، یونانی و ایرانی ریشه گرفته است. گروهی از کسانی که در مجاورت بنیاسرائیل زندگی میکردند، به حیات پس از مرگ، به صورت زندگی در قبر عقیده داشتند. به همین دلیل، آنان همراه مردگان خود در گورها وسایل زندگی قرار می دادند تا در جهان دیگر از آنها استفاده کنند. برخی از پژوهشگران پنداشتهاند یهودیان اعتقاد به رستاخیز مردگان را از ایرانیان عهد باستان گرفته اند. به گفته آنان، این اعتقاد پس از بازگشت از بابل پدید آمد. ایرانیان عقیده داشتند در زمان آینده، پس از آنکه «سپنته مئنیو» خدای خیر و روشنایی بر هماورد خود «اَنْگْره مِئنیو» خدای شر و تاریکی پیروز شود و او را نابود کند، مردگان برخواهند خاست. (1)
تورات کتاب مقدس یهودیان است که همراه مجموعه کتب دیگر(کتاب مقدس عبری یا کتب عهد عتیق)، کتب مقدس یهود (تنخ) را تشکیل میدهد. این کتب به چهار دسته تقسیم میشود:
1. تورا یا تورات که مشتمل بر پنج سِفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه است.
2. کتب انبیا (نبییم) که به دو بخش انبیای متقدم و متأخر تقسیم میشود. انبیای متقدم، به کتابهای یوشع، داوران، دو کتاب سموئیل و دو کتاب پادشاهان تقسیم میشود و بخش انبیای متاخر که شامل کتابهای اشعیا، ارمیا، حزقیال، هوشع، یوئیل، عاموس، میکاه، ناحوم، حبقوق، صفنیا، حجی، زکریا و ملاکی است.
3.مکتوبات یا کتوبیم (نوشتهها) که کتابهای مزامیر داوود، امثال سلیمان، ایوب، غزلهای سلیمان، روت، مراثی ارمیا، اِستر، جامعة سلیمان، دانیال، عزرا، نحمیا و دو کتاب تواریخ ایام را در بر میگیرد.
4. کتاب سبعینه (اپوکریفا) نیز یکی از کتب مهم یهودیان است و کتاب مقدس مسیحی، مطابق با آن است، این مجموعه، به سه بخش «کتابهای تاریخی»، «کتابهای حکمت، مناجات، شعر» و «کتابهای پیش گویی» تقسیم میشود. از سوی دیگر، «میشنا» یا همان تورات شفاهی، حاوی قوانین و مقررات الهی است و «تلمود» نیز در باره قوانین کتبی و شفاهی تورات است که پایه و اساس فقه یهود قلمداد میشود(2)
مسأله آخرالزمان و حکومت آرمانی موعود تاکنون، مورد توجه بسیاری از اندیشمندان یهودی قرار گرفته است؛ چنانکه اعتقاد به آن، از اصول ایمانی آنها شناخته میشود و حتی امروزه، دولتمردان یهود، بعضی از سیاستهای خود را با تکیه بر این موضوع توجیه کرده و آمادگی برای حکومت آخرالزمان را عامل سیاستهای خود بیان میکنند. در این آئین آخرالزمان «آچاریت هیامیم».(3) نام دارد که طی آن هزاران حادثه برای واژگونی جهان کهنه و آغاز مرحلة جدیدی که در آن همه انسانها خداوند را ـ به عنوان کسی که بر همه کس و همه چیز حکمرانی میکند ـ میشناسند، رخ میدهد. یکی از حکیمان تلمود میگوید: «پایان دوران را برسان، اما اجازه بده من آن زمان را نبینم.» چون این دوره با کشمکشها و رنجهای فراوانی همراه خواهد بود.
تورات که مبنای اصول اساسی و اعتقادات و اندیشه یهودیت است، در بخشهای نخستین، پس از شرح چگونگی تکوین جهان هستی، خلقت انسان و ذکر تاریخ پیامبران اولیه، هشدارهایی نسبت به آخرالزمان دارد، که در بیشتر پیشگوییهای مربوط به آخرالزمان، خبرهای وحشتناک و نگرانکنندهای وجود دارد. رؤیاها و هشدارها دربارة آخرالزمان و توصیف علائم ظهور موعود، از موضوعهای رایج در ادبیات پیشگویی است و انبیا از تشویش ها و پریشانی های پیش از دوران گشایش سخن گفتهاند.(4) در باب های 38 و 39 کتاب حزقیال، نبرد یأجوج و مأجوج(5) از نشانههای آخرالزمان به شمار رفته است.
توصیف و پیشگویی یوئیل از «روز عظیم و مهیب خداوند» و بلاهای طاقتفرسای آن و گردآوری «باقیماندگان»، نمونهای از این امور است: «آفتاب به تاریکی و ماه به خون مبدل خواهند شد؛ پیش از ظهور یوم عظیم و مهیب خداوند. و واقع خواهد شد هر کس نام خداوند را بخواند نجات یابد ...».(6) م:تبیان
سید بن طاوس از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده است که هر که بعد از هر نماز سوره قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ بخواند رحمت از آسمان بر سرش فرو ریزد و سکینه بر او نازل گردد و خدا نظر رحمت به سوی او افکند و گناهانش را بیامرزد و هر حاجت که سؤال کند برآورد و در امان خدا باشد .
فضیلت حمد و آیةالکرسی و آیه شهادت و آیه ملک بعد از هر نماز
به سند موثّق از حضرت صادق علیهالسلام مرویست که چون حق تعالی امر کرد که این آیات را به زمین آورند چنگ زدند به عرش الهی و گفتند پروردگارا ما را به سوی اهل خطا و گناهکاران میفرستی پس حق تعالی وحی کرد به سوی ایشان که بروید به سوی زمین به عزّت و جلال خودم سوگند یاد کنم که تلاوت نکند شما را احدی از آل محمد صلی الله علیه و آله و شیعیان ایشان مگر آنکه نظر رحمت کنم به سوی ایشان از رحمتهای پنهان خود هر روز هفتاد نظر در هر نظری هفتاد حاجت او را برآورم و او را قبول کنم هر چند معصیت بسیار کرده باشد و به روایت دیگر هر که این آیات را بعد از هر نماز بخواند او را ساکن گردانم در حَظیره قدس با هر گناهی که داشته باشد و اگر نکنم نظر کنم به سوی او به نظر رحمت خاصّ خود در هر روز هفتاد نظر کردن و اگر نکنم هر روز هفتاد حاجت او را برآورم که کمتر آنها آمرزیدن گناهان باشد و اگر نکنم او را پناه دهم از شرّ شیطان و از شرّ هر دشمنی و یاری دهم او را بر ایشان و مانع نشود او را از داخل شدن بهشت غیر از مرگ و آن آیات اینها است سوره فاتحه تا آخر و آیةالکرسی تا هُمْ فیها خالِدُونَ بخواند بهتر است و آیه شهادت یعنی :
شَهِدَ اللَّهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَالْمَلاَّئِکَةُ وَاُولُوا الْعِلْمِ ق آئِما بِالْقِسْطِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ
گواهی دهد خدا که نیست معبود به حقی جز او و نیز فرشتگان و دارندگان علم (گواهی دادهاند) که انصاف بدو پایدار است و نیست معبودی
الْعَزیزُ الْحَکیمُ اِنَّ الدّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاِْسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ
جز او که عزیز و فرزانه است همانا دین نزد خدا اسلام است و اختلاف نکرده اند کسانی که کتابشان دادهاند
اِلاّ مِنْ بَعْدِ مآ جآئَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِایاتِ اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ
مگر پس ازآنکه آمده است برایشان دانش به خاطر ستمگری میانشان و هر که کفر ورزد به آیات خدا پس خدا زود به حساب خواهد رسید.
و آیه مُلک یعنی :
قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشآءُ وَ
بگو ای خدای صاحب ملک و فرمانروائی میدهی فرمانروائی را به هر که خواهی
تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشآءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشآءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشآءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ اِنَّکَ
و بستانی ملک را از هر که خواهی و عزت بخشی هر که را خواهی و زبون کنی هر که را خواهی همه خوبیها بدست تو است
عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ
که همانا تو بر هر چیز توانائی درآوری شب را در روز و درآوری روز را در شب و بیرون آری
الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشآءُ به غیرِ حِسابٍ
زنده را از مرده و بیرون آوری مرده را از زنده و روزی دهی هر که را خواهی بی حساب
و بهسند معتبر از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام منقولست که هر که آیةالکرسی را بعد از هر نماز فریضه بخواند او را گزنده ضرر نرساند و در حدیث معتبر دیگر فرمود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که یا علی بر تو باد به تلاوت کردن آیةالکرسی بعد از هر نماز فریضه به درستی که محافظت نکند بر آن مگر پیغمبری یا صدّیقی یا شهیدی و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقولست که هر که آیةالکرسی را بعد از هر نماز بخواند مانعی نباشد او را از داخل شدن به بهشت به غیر مرگ و به روایت دیگر هر که آیةالکرسی را بعد از هر نماز فریضه بخواند نمازش مقبول گردد و در امان خدا باشد و خدا او را از بلاها و گناهان نگاه دارد .
فضیلت سوره توحید بعد از هر نماز
و کلینی به سند معتبر از حضرت صادق علیهالسلام روایت کرده است که هر که ایمان دارد به خدا و روز قیامت باید که ترک نکند بعد از هر نماز فریضه خواندن سوره قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ را به درستی که هر که بخواند آن را خدا جمع کند برای او خیر دنیا و آخرت را و میآمرزد او را و پدر و مادر او را و هر که از پدر و مادر او به هم رسیدهاند و در حدیث دیگر وارد شده است که هر که بعد از هر فریضه ده مرتبه سوره قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ بخواند حق تعالی از حورالعین به او تزویج نماید و سید بن طاوس از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده است که هر که بعد از هر نماز سوره قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ بخواند رحمت از آسمان بر سرش فرو ریزد و سکینه بر او نازل گردد و خدا نظر رحمت به سوی او افکند و گناهانش را بیامرزد و هر حاجت که سؤال کند برآورد و در امان خدا باشد .م:تبیان
کنترل خیال کلید طلایی کنترل شهوت
عزم نسبت به اینکه دیگر دستش آلوده به گناه و خلافکاری نشود و از آن طرف هم واجباتی را که بر عهدهاش است، انجام دهد و از طرف دیگر مسأله جبران مافات است. بنا بگذارد آنچه را در گذشته به تعبیری خراب کاری کرده، آنها را اصلاح کند.
سلسه مباحث اخلاقی آیت الله تهرانی
گفتیم کسانی که قصد دارند مربّیگری کنند و دیگران را تربیت کنند و به تعبیر ساده به دیگران روش گفتاری و رفتاری بدهند، باید شروطی را رعایت کنند. شرط اوّل این است که باید خودشان مؤدّب به آداب الهی شده باشند، بعد وارد این وادی شوند. این بحثی بود که ما درگذشته داشتیم و گفتیم که این مؤدّب شدن هم باید در تمام ابعاد وجودی، یعنی عقل، قلب و نفس باشد و عرض کردیم که نفس یعنی غضب و شهوت و وهم.
در جلسات گذشته در مورد اینکه تربیت را از کجا شروع کنیم، گفتیم که سفارش شده است اوّل انسان قوّه خیال و وهم خود را تربیت کند که به آن میگویند: ضبط خیال. چون مبدأ افعال و اقوالی که از انسان صادر میشود، همان مسائلی است که در درون انسان میگذرد و مرتبط با تصوّراتی است که منشأ آن، وهم و خیال است؛ لذا اوّلین گامِ تربیت، ضبط خیال است. حالا چگونه خیال را ضبط کنیم؟ گفتیم که خیال باید وارد منزل تفکر شود. چند شاخه از منزل تفکر را هم تذکر دادم که انسان باید چگونه تفکر کند تا بتواند این نیرویی را که از نظر واردات درونیاش افسار گسیخته است، مهار کند.
در آخرِ جلسه گذشته عرض کردم که اینجا است که میگویند: فرد وارد منزل عزم میشود. عزم نسبت به اینکه دیگر دستش آلوده به گناه و خلافکاری نشود و از آن طرف هم واجباتی را که بر عهدهاش است، انجام دهد و از طرف دیگر مسأله جبران مافات است. بنا بگذارد آنچه را در گذشته به تعبیری خراب کاری کرده، آنها را اصلاح کند.
جایگاه عمل در تربیت:
انسان بعد از آن که قوّه خیال را ضبط کرد و آن را در اختیار گرفت، یعنی نگذاشت هر سِنخ تصوّری در ذهنش عبور کند و در نتیجه اسیرِ آن تصوّرات و واهمههایی که در نفس نقش میبندند و غالباً هم چه در ربط با انسانیت و چه تدین از امورِ باطله هستند و بعد هم تصمیم به اصلاح، یعنی تربیتِ خودش گرفت، اینجا است که نتیجه روی عمل ظاهر میشود. این مسأله، مسأله تعقّلی و نشستن و بحث و این حرفها نیست. بنا گذاشتم به اینکه از این به بعد آنچه را که مطابق عقل و شرع است عمل کنم. مسأله، مسأله عمل است. آنچه را که در گذشته از نظر تکالیفم کسر گذاشتهام، جبران کنم. یعنی چه؟ عملاً جبران کنم، همه اینها عملی است. لذا علمای اخلاق وقتی که وارد بحثِ تربیت و خودسازی میشوند، میگویند که اوّل باید از ظاهر شروع کرد، چون جنبه عملی است. ظاهر را چه از نظر دیداری، چه از نظر گفتاری و چه از نظر رفتاری مطابق شرع و عقل قرار بده، لذا میگویند: باید از ظاهر شروع کرد و اسم این را تربیتِ جوارح میگذارند.
چشم به هر چیزی نگاه نمیکند، گوش به هر آهنگی گوش نمیدهد، تربیتِ عملی همین است. وقتی انسان وارد این مرحله میشود که تصمیم گرفت اعمالش را اصلاح کند، جنبه عملی دارد.
چون نفس به معنای اخصّ از سه قوّه شهوت و غضب و وهم تشکیل شده است. انسان باید هر سه را تربیت کند. حالا کسی رفته است و انشاءالله وهم را تربیت کرده است، ضبط خیال کرده است، همینطور که گفتیم اینجا واردِ عمل میشویم. اینجا نوبت به آن قوای دیگر، یعنی شهوت و غضب میرسد؛ چون آنها را هم باید تربیت کرد. آنها را هم باید مهار کرد. یک مهار، مهار تصوّرات است که میگویند ذهنت را نسبت به اموری که باطله است و تو را تحریک میکند، مهارکن. این تصوّرات چه چیزی را تحریک میکنند؟ شهوت و غضب را، میگویند این تصوّرات را ضبط کن، وهم میخواهد تو را به جای آن تصوّرات ببرد.
قوّه دوم، شهوت:
فرض کنید اگر شخص در منطقهای قرار گرفت که در آنجا مسائلِ محرّک شهوت بود، باید چه کار کند؟ بحثی است که در قرآن و روایات ما وارد شده است و من به طور اشاره عرض میکنم. به طور کلّی وقتی انسان در قرآن نگاه میکند، میبیند که قرآن تحت دو عنوان مسأله نیروی شهوت را مطرح میکند. یکی خود شهوت که اسم شهوت در قرآن است. یکی مسأله هوا. هوا یعنی خواسته، خواسته چیست؟ شهوت. اینکه میگویم، همان نفس است. شاید دوّمی، یعنی تعبیر به هوا در آیات بیشتر باشد که متابعت از هوا نکن، یعنی از آنچه که شهوتت متمایل به آن است، متابعت نکن.
در آیاتی که مسأله هوا را مطرح کرده است، دارد: «أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ کمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم»[2]أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» [3]أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»، دو تعبیر وجود دارد که آن کسی که خواستههای شهویاش برای او بُت شده و به گمراهی کشیده شده است، اینطور است که خدا با او کاری ندارد. «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» که از نظر درونی است و من بعداً باید اینها را توضیح دهم. یا با لحن صریح دارد: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیضِلَّک عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» [4] از هوای نفسانیات و خواستههای شهویات متابعت نکن که تو را به گمراهی میکشاند و از راه الهی باز میدارد. آیاتی را که تحت عنوان هوا بود مطرح کردم.. در تعبیرِ « متابعت از هواها یعنی متابعت از درخواستهای گسترده و افسار گسیخته شهوی و حیوانی. هر چه آن بگوید، او هم دنبال خواستههای نفسانی است.
مسأله شهوت در روایات:
ما روایات زیادی در این مورد داریم که من یک دسته از روایات را برای نمونه میخوانم که اینها تحت عنوان شهوات است. در روایتی دارد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات»[5]وَ اللَّهُ یرِیدُ أَنْ یتُوبَ عَلَیکمْ وَ یرِیدُ الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیلًا عَظِیماً» [6] نگاه کنید میگوید شهوات! نمیگوید: هوا؛ به قول ما طلبهها از نظر دقّت لغوی علمی هم میتوانیم اینها را جداسازی کنیم. میگوییم: هوا اعَم است از شهوات. یعنی هوا خواسته نفسانی است، حالا خواسته میخواهد در ربط با شهوت باشد یا غضب. در غضب هم شخص میخواهد مثلاً دیگری را بکشد. این هم برادر هوا است، هوای نفس است.
چگونه شهوت و غضب را کنترل کنیم:
شهوت که میگوییم اشتباه نشود، فقط در مورد شهوتِ جنسی نیست، به هر نوعش که باشد، ولو شهوتِ جمع کردن مال هم باشد، شهوت نسبت به ثروت میگویند. البته ریاست نه، ریاست در ارتباط با غضب است. ریاست در ارتباط با شهوت اصطلاحی در باب قوای نفسانی نیست، در ارتباط با قوّه غضبیه است.
شهوت، سمّ کشنده:
روایات ما هم همینطور است. توجه کنید من گفتم همه این روایات را به عنوان نمونه مطرح میکنم. در روایت دارد: «الْهَوَى أَسُّ الْمِحَن»[7]آفة العقل الهوى»[8]أهلک الشیء الهواء» نابود کنندهترین چیز عبارت است از هوا. انسان را نابود میکند.. روایتی از علی(علیهالسلام) است که فرمود: « اصلاً هوا پایه بدبختیها است، تعبیر به هوا میکنیم، یعنی همان خواستههای نفسانی.
یا در روایت دیگر دارد:«الشهوات سموم قاتلات»[9]الشَّهَوَاتُ مَصَایدُ الشَّیطَانِ»[10]عبد الشهوة أذل من عبد الرق»[11]عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِیرٌ لَا ینْفَک أَسْرُهُ»[12]عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِیرٌ لَا ینْفَک أَسْرُهُ». تعبیر عجیبی است. کسی که بنده شخصی شده است، ممکن است روزی آزاد شود، مثلاً کسی بیاید او را بخرد و آزادش کند. فرض کنید کسی میخواهد کفّاره بدهد، گفتند یک بنده آزاد کن، بیاید او را بخرد و آزادش کند یا خود این مالک دلش میخواهد آزادش کند، احتمالش هم خیلی قوی است، اما کسی که اسیر شهوتِ خود شده است مگر به این زودی میشود آزاد شود؟ اصلاً و ابداً؛ گویا حبس ابد است. اسیر شهوت، اسیر ابدی است. روایت از علی(علیهالسلام) بود که فرمود: کسی که بنده شهوت شده است، خوارتر است از آن کسی که بنده شخصی شده است. یا این تعبیر که دارد: یکی از دامهای شیطان، شهوت است. در روایتی دارد: « شهوات سَمهایی کشنده هستند، عجب!
کسی که میخواهد برای دیگری مربّی شود، اگر بنا شود خودش به اسارت رفته باشد، آیا میتواند اسیری را آزاد کند؟ به قول ما طلبهها که اصلاً نمیشود. حالا نمیخواهم سراغ تنزیل کردن و از این قیاسها بروم. بنده نمیتواند بنده دیگری را آزاد کند. آیا تو که اسیر شهوت خود هستی میتوانی بیایی مربّی شوی و دیگری را تربیت کنی؟ آیا میتوانی او را از اسارت بیرون بکشی؟
شعار دادن، غیر از شعور پیدا کردن و غیر عمل کردن است. شعار دادن آسان است، ممکن است بنده هم چند صباحی فکر کنم که تو راست میگویی، امّا بعد که خلافش ظاهر شد افتضاحش بالا میآید. م:تبیان
پاداش باور نکردنی عیادت از بیماران
هر کس بیمارى را عیادت کند، در رحمت خدا فرو مىرود. [در این هنگام] حضرت به اطراف خود اشاره فرمودند (کنایه از اینکه همانگونه که فضا مرا فرا گرفته، رحمت خداوند او را فرا گیرد). پس هر گاه عیادتکننده، نزد بیمار بنشیند رحمت الهی او را فرا مىگیرد .
بررسی روایات و سخنان بزرگان درباره اهمیت دیدار از بیماران، بیانگر آن است که ملاقات با بیماران، علاوه بر افزایش دوستی و صمیمیت و از بین رفتن کدورتها، پاداش اخروی بسیاری نیز به همراه دارد.
1. رحمت الهی
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «مَنْ عَادَ مَرِیضاً فَإِنَّهُ یخُوضُ فِی الرَّحْمَةِ وَ أَوْمَأَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَى حَقْوَیهِ فَإِذَا جَلَسَ عِنْدَ الْمَرِیضِ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَهُ؛(1) هر کس بیمارى را عیادت کند، در رحمت خدا فرو مىرود. [در این هنگام] حضرت به اطراف خود اشاره فرمودند (کنایه از اینکه همانگونه که فضا مرا فرا گرفته، رحمت خداوند او را فرا گیرد). پس هر گاه عیادتکننده، نزد بیمار بنشیند رحمت الهی او را فرا مىگیرد.»
آن بزرگوار، در روایتی دیگر این رحمت الهی را همواره با عیادتکننده همراه میداند تا آن شخص به همان محل باز گردد. (2)
2. همراهی فرشتگان در قبر
امام باقر(علیه السلام)فرموده است: «کانَ فِیمَا نَاجَى اللَّهُ بِهِ مُوسَى (علیه السلام) رَبَّهُ أَنْ قَالَ یا رَبِّ أَعْلِمْنِی مِمَّا بَلَغَ مِنْ عِیادَةِ الْمَرِیضِ مِنَ الْأَجْرِ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أُوَکلُ بِهِ مَلَکاً یعُودُهُ فِی قَبْرِهِ إِلَى مَحْشَرِهِ؛(3) از جمله فرازهایى که در مناجات حضرت موسى(علیه السلام)با پروردگار وجود داشت این بود که پروردگارا! آنچه از پاداش به عیادتکننده مریض میرسد به من تعلیم بفرما! خداى عزّ و جل فرمود: فرشتهاى را در قبر بر او (عیادتکننده) مىگمارم که تا روز محشر از او [سرکشی و] عیادت کند.»
3. طلب آمرزش فرشتگان
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میفرماید:«مَنْ عَادَ مَرِیضاً نَادَاهُ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ یا فُلَانُ طِبْتَ وَ طَابَ لَک مَمْشَاک بِثَوَابٍ مِنَ الْجَنَّةِ؛(4) ؛ هر کس بیمارى را عیادت کند، یک منادی از آسمان او را به اسم میخواند: ای فلانی! خوش باش! و گام برداشتنت به پاداش بهشت گوارایت باد!»
4. نوعی صدقه
در اسلام، موارد متعددی به عنوان صدقه معرفی شده است. یکی از آنها عیادت بیمار است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میفرمود:«عِیادَتُک الْمَرِیضَ صَدَقَة (5) ؛ عیادت بیمار، نوعی صدقه است.»
5. استجابت دعای بیمار در حق عیادت کننده
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تأکید میکند که از بیمار بخواهید برایتان دعا کند؛ چنان که میفرماید:«وَ مَنْ عَادَ مَرِیضاً فِی اللَّهِ لَمْ یسْأَلِ الْمَرِیضُ لِلْعَائِدِ شَیئاً إِلَّا اسْتَجَابَ لَه؛(6) ؛ هر کس برای خدا بیماری را عیادت کند، مریض برای عیادتکننده چیزی نمیخواهد؛ مگر اینکه خداوند در حق او (عیادتکننده) مستجاب میکند.» به همین علت در سخنان معصومان (علیه السلام) سفارش شده است که از بیماران بخواهید تا برایتان دعا کنند. (7)
پرستاری از بیمار
پس از بیمار که رنج و مشقت را تحمل میکند، پرستاری از بیمار و برآوردن نیاز او از دشوارترین کارها است. به همین علت در دین ما، از مقام پرستار (هرکسی که به نوعی نیاز بیمار را برآورده سازد) بسیار تجلیل شده است.
تاریخ پرستاری در اسلام به زمان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) باز میگردد. آن حضرت در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری کرد. آن بانوی بزرگوار با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمیها پرستاری کردند.
اهمیت پرستاری در اسلام تا بدانجا است که پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «مَنْ سَعَى لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ یقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کیوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ؛(8) هر کس برای برآوردن نیاز بیماری بکوشد، چه آن را برآورده سازد و چه نسازد، از گناهانش خارج میشود، مانند روزی که از مادر زاده شده است.»
آن بزرگوار درباره پرستاری یک شبانه روز از بیمار میفرماید:«مَنْ قَامَ عَلَى مَرِیضٍ یوْماً وَ لَیلَةً بَعَثَهُ اللَّهُ مَعَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ (علیه السلام)فَجَازَ عَلَى الصِّرَاطِ کالْبَرْقِ الْخَاطِفِ اللَّامِع؛(9) کسی یک شبانه روز از مریضی پرستاری کند، خداوند او را با ابراهیم خلیل(علیه السلام)برمیانگیزد و مانند برق درخشان از صراط خواهد گذشت.»
در حکایت است که دو نفر از راه دور براى انجام مناسک حج، به سوى مکه رهسپار شدند. در این سفر، وقتی براى زیارت قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه آمدند، یکى از آنها بیمار و در منزلى بسترى شد و همسفرش از او پرستارى کرد. روزى همسفر، به بیمار گفت: «خیلى مشتاق زیارت مرقد شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستم. اجازه بده براى زیارت بروم و برگردم.»
بیمار گفت: «تو یار و مونس من هستى. مرا تنها مگذار، وضع مزاجى من وخیم است. از من جدا نشو.»
همسفر گفت: «برادر! ما از راه دور آمدهایم. دلم براى زیارت پر میزند. شما اجازه بدهید، زود میروم و برمیگردم.»؛ ولى بیمار که سخت به پرستار نیاز داشت، نمیخواست همسفرش، به زیارت برود.
همسفر براى زیارت مرقد شریف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفت و پس از زیارت به منزل امام صادق (علیه السلام)رفت و به حضور آن حضرت، شرفیاب شد، و قصه خود و رفیق راهش را به عرض آن حضرت رساند. امام صادق(علیه السلام)فرمود: «اگر تو کنار بستر دوست همسفرت بمانى و از او پرستارى کنى و مونس او باشى، در پیشگاه خداى بزرگ، بهتر از زیارت مرقد شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.» (10
ذکر دو نکته در پایان، مناسب به نظر میرسد:
1.در پرستاری از پدر و مادر و نیز عیادت از بیماران فامیل، علاوه بر آنچه ذکر شد، ثواب صله ارحام [که امری واجب است] نیز اضافه میشود. همچنین پرستاری از بیمارانی که سن زیادی از خداوند گرفته و در طاعت خداوند متعال پیر و فرتوت شدهاند، ثوابی بس مضاعف خواهد داشت؛ چنانکه رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده است:«مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ إِجْلَالُ ذِی الشَّیبَةِ الْمُسْلِمِ؛(11)یکى از صُوَر تکریم [و تقدیس] ذات اقدس الهى، [احترام و] تجلیل سالخورده مسلمان است.»
و نیز فرمود:«مَنْ وَقَّرَ ذَا شَیبَةٍ فِی الْإِسْلَامِ آمَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَزَعِ یوْمِ الْقِیامَةِ؛(12) کسى که پیر مسلمانى را توقیر [وتجلیل] کند، خداوند او را از ترس روز قیامت ایمن مىدارد.»
2. بیماری و درد و رنج به گونهای است که در اعصاب انسان تأثیر میگذارد و باعث میشود بیمار، ناخواسته در مقابل سر و صدا و یا شلوغی و بسیاری موارد عکس العمل نشان دهد؛ چنانچه گفته شد، دین اسلام راهکارهایی برای جلوگیری از این مشکل ارائه کرده است که عیادت کوتاه و فاصله بین ایام عیادت از جمله آنها است؛ اما در مقابل به پرستار و عیادتکننده و اطرافیان بیمار نیزگوشزد میکند که بداخلاقی بیمار را نادیده بگیرید و آن را امری عادی و طبیعی بدانید. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میفرماید:«ثَلَاثَةٌ لَا یلَامُونَ عَنْ سُوءِ الْخُلْقِ: اَلْمَرِیضُ ، وَالصَّائِمُ حَتَّى یفْطُرَ، وَالْاِمَامُ الْعَادِلُ؛(13) سه نفر را به سبب بداخلاقی ملامت نمیشوند: بیمار، روزهدار تا زمان افطار و امام عادل.» م:تبیان
صلوات هم مداد است هم مداد پاک کن!
صلوات هم نقش اثباتی دارد و هم نقش محوی. اینکه حضرت میفرمایند: هر یک صلوات وقتی در نامه عمل ثبت و ضبط میشود، ده حسنه نوشته میشود، نقش اثباتی است. از طرف دیگر حضرت در روایت دیگری میفرمایند، نقش محوی نیز دارد، یعنی نقش استغفار هم دارد .
روایت از امام عسکری (علیه السلام) منقول است که حضرت فرمودند:
زیاد به یاد خدا باشید، « اَکثِرُوا ذِکرَ اللهِ تَعالی »، این ذکر(یاد) به معنای ذکر درونی است، چون در جمله بعد دارد: «و ذِکْرَ الْمَوْتِ» و مرگ نیز فراموشت نشود، چون در این عبارت ذکر به معنای ذکر درونی است. ذکر در عبارت اوّل نیز به قرینه، به معنای یاد است، نه ذکر زبانی و این ذکر نقش سازنده دارد. حضرت میفرمایند: خدا یادت نرود، مرگ هم فراموش نشود. این دو سفارش، درونی بود؛ حضرت دو سفارش بیرونی هم فرموده اند.
سوم: قرآن زیاد بخوانید «وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ ». تلاوت قرآن آثار بسیار زیادی دارد و از نظر معنوی، نورانیّت میآورد.
چهارم: زیاد درود بر پیامبر بفرستید، «وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ». حضرت سفارشات قبل را بدون علّت فرمودند و فقط برای همین سفارش علّت فرمودند: «فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات» چون صلوات بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) ده حسنه محسوب میشود.
صلوات هم نقش اثباتی دارد و هم نقش محوی. اینکه حضرت میفرمایند: هر یک صلوات وقتی در نامه عمل ثبت و ضبط میشود، ده حسنه نوشته میشود، نقش اثباتی است. از طرف دیگر حضرت در روایت دیگری میفرمایند، نقش محوی نیز دارد، یعنی نقش استغفار هم دارد.
در روایت متعدّد داریم که صلوات نقش نفیی هم دارد، یعنی از یک طرف حسنه نوشته میشود از طرف دیگر، سیّئهای هم پاک میشود، به تعبیر دیگر صلوات، دو چهرهای است؛ این که می گویند: بهترین ذکر صلوات است، به علّت دو چهرهای بودن او است. صلوات هم مداد است، هم مداد پاک کن. لذا بسیار به صلوات سفارش شده است.
جنبه اثباتی صلوات نیز بحث مفصلی است، حتّی در یک روایت داریم وقتی کسی صلوات بفرستد، برایش ده حسنه مینویسند، از آن طرف ملائکه هفتاد صلوات برای او میفرستند، از طرف دیگر هم، خدا هفتصد درود بر او میفرستد. جنبه ضریب صلوات بسیار بالا است و ما نمیدانیم که در فرستادن یک صلوات چه خبرها است. لذا امام عسکری(علیه السلام) سفارش به صلوات فرمودند.(بحارالأنوار ج 75، ص 37 )
نقل یک حکایت
روزی در خدمت حضرت آیت الله بهاءالدینی(ره)، از مرحوم آیت الله آخوند ملاعلی همدانی، دربارة فضیلت و اثر صلوات جریان ذیل نقل شد که مرحوم آیت الله آخوند گفته است:
فردی بود که پیش ما می آمد. زمانی آمد، دیدم بوی خوشی از او استشمام می کنم. بوی عطری که من تا آن وقت چیزی به آن معطری نبوییده بودم. به او گفتم: عطر خوبی استعمال کرده ای گفت: من عطر نزده ام گفتم: پس جریان چیست؟ گفت: شبی نبی خاتم(صلی الله علیه و آله) را در خواب دیدم. عده ای در خدمت حضرت عده ای بودند. حضرت فرمود: کدام یک از شما بیشتر به من درود و صلوات فرستاده اند؟ من که دائم الصلوات هستم، خواستم بگویم و خود را معرفی کنم. امّا احتیاط کردم و با خود گفتم شاید از این افراد کسی باشد که بیش از من صلوات فرستاده باشد. مرتبه دوم نبی خاتم فرموده خود را تکرار کرد. باز همان شبهه برای من پیش آمد. برای سومین بار حضرت فرمود. عرض کردم خودتان بفرمایید. فرمود: بیا جلو! نزدیک رفتم. حضرت لب های مرا بوسیدند. از آن زمان، این بوی خوش در من هست. مرحوم آیت الله فرمود: هر گاه او پیش من می آمد، آن بوی خوش را استشمام می کردم و بالاتر این که، با در زدن او می گویم در را باز کنید! فلانی است. چون با در زدن او، بوی خوشی را استشمام می کنم.
آیت الله بهاءالدینی پس از نقل این ماجرا، در پاسخ فردی که درباره برتری ذکر صلوات پرسیده بود، بیان نمودند: ما به زیارت اهل قبور هم که می رویم، به جای قرآن و حمد و سوره، صلوات می فرستیم؛ سه صلوات به جای یک حمد. چون همه خیرات از نبی خاتم است.
شافعی ـ فقیه اهل سنت ـ در شعر مشهورش می گوید: اگر در نماز صلوات بر پیامبر و آلش نباشد، نماز درست نیست.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود: آیا بشارت بدهم تو را؟ عرض کرد: بله یا رسول الله، تو همیشه بشارت دهنده ای. پیامبر فرمود: جبرئیل به من خبر عجیبی داد. علی علیه السلام پرسید چه بود آن خبر؟ فرمود: مرا خبر داد که هر گاه فردی از امت من درود بر من بفرستد و آل و اهل بیت مرا نیز یاد کند، درهای آسمان به روی او گشوده شود و ملائکه هفتاد صلوات و درود بر او می فرستند و گناهان او مانند برگ درخت می ریزد و خدا می فرماید: لبیک بنده من. ای ملائکة من! شما هفتاد صلوات بر او فرستادید، من هفتصد درود و صلوات بر او می فرستم. اما اگر صلوات بر من بفرستد و آل و اهل بیت مرا در صلوات یاد نکند، هفتاد پرده حجاب بین آن درود و آسمان قرار داده می شود و خدا می فرماید: لالبیک و لاسعدیک، ای ملائکه من! دعای او را بالا نبرید، مگر این که اهل بیت پیامبر را در صلوات یاد کند. و این حجاب و مانع هست تا اهل بیت مرا در صلوات به من ملحق کند.(سیری در آفاق، یادنامه آیت الله بهاءالدینی، ص 310:)م:تبیان
تصاویر بدون شرح جالب و دیدنی
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Image را انتخاب کنید
داستان های کوتاه و خواندنی
از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!
همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...
داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...
یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.
آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!
پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ...
چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!
مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.
بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.
اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست ""راستگو"" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""، ""چماق"" و ""سگ های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم**.
حکایت چهار دانشجو
چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.
مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:
که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه ...
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.
استاد قبل از امتحان با اونها این نکته رو عنوان می کنه که بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس جدا بنشینند و امتحان بدن که آنها هم به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.
امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:
1. نام و نام خانوادگی؟ 2 نمره
2. کدام لاستیک پنچر شده بود؟ 18 نمره
الف. لاستیک سمت راست جلو
ب. لاستیک سمت چپ جلو
ج. لاستیک سمت راست عقب
د. لاستیک سمت چپ عقب
بنظر شما دوستان، آیا اون 4 دانشجو توانستند به سوالات پاسخ صحیح بدهند ؟!
مورچه و سلیمان
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...
چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...
آیینه و شیشه
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...
میمون ها و کلاه فروش
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند!
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!
نکته : رقابت هیچگاه سکون نمی شناسد
تغییر دنیا
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"
زشت ترین دختر کلاس
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
و همسرم اینگونه جواب داد:
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست
مفهوم خانواده
با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟!
کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار" قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ...
وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی !
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی.
آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ...
او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه
هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی
در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند.
آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم
دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو ...
کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ...
آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟
و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم!
چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !
اینطور فکر نمی کنید؟!
به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟!