این تست را بادقت جواب دهید و گزینه هایی که انتخاب میکنید اعداد مقابلشان را باهم جمع کنید تا در آخر معلوم شود شما در چه ماهی باید متولد میشدید
1- آیا خود را فردی خودکاو و درونگر تلقی میکنید؟
الف) بله قطعا(3) ب) گاهی اوقات(2) ج) خیر به هیچ وجه (1)
2- چگونه با تغییرات مواجه میشوید؟
الف) به پیشواز و استقبال آنها میروید(3)
ب) به خوبی خود را با آنها سازگار و هماهنگ میکنید(2)
ج) تا جای ممکن از آنها فرار میکنید(1)
3- از کجا ، بیشترین قدرت احساسی تان را دریافت میکنید؟
الف) از درون خود (2) ب) از محیط اطرافتان(1)
4- آیا به جزییات اهمیت زیادی میدهید و به اصطلاح مو را از ماست بیرون میکشید؟
الف) بله(3) ب) تا حدی( 2) ج) خیر (1)
5- آیا در قبال ارتباطهایتان احساس تعهد و مسئولیت میکنید؟
الف) بله (3) ب) گاهی اوقات(2) ج) خیر (1)
6- کدام یک از گزینههای زیر بهتر از همه خصوصیات شما را توصیف میکند؟
الف) پرشور، مشتاق، پر حرارت و سرشار از انرژی (3)
ب) با ثبات، پیگیر، منطقی و اهل عمل(4)
ج) عاطفی و روشنفکر(2)
د) حساس، تحریک ذیر و شهوتی(1)
7- آیا خود را فردی کاری و فعال تلقی میکنید؟
الف) بله کاملا(3) ب)تا حدی(2) ج) خیر اصلا (1)
8- آیا در زمینه خرج کردن پول، خوب و حساب شده عمل میکنید؟
الف) بله کاملا(3) ب)تا حدی(2) ج) خیر اصلا (1)
9- آیا خود را فردی مبتکر و خلاق تلقی میکنید؟
الف) بله کاملا(3) ب)تا حدی(2) ج) خیر اصلا (1)
10- آیا فردی جسور و بی پروا هستید؟
الف) بله (3) ب) گاهی اوقات(2) ج) خیر (1)
11- آیا خود را فردی لذت طلب تلقی میکنید؟
الف) بله کاملا(3) ب)تا حدی(2) ج) خیر اصلا (1)
12- آیا فردی کمال گرا هستید؟
الف) بله (2) ب) خیر (1)
13- آیا احساسات و عواطف خود را بروز میدهید؟
الف ) بله همیشه(3) ب) گاهی اوقات (2) ج) خیر اصلا (1)
14- اطرافیانتان شما را چگونه توصیف میکنند؟
الف) فردی واقع نگر (2) ب) فردی آرمانگرا (1)
15- در یک مهمانی معمولا:
الف) به پذیرایی از دیگران میپردازید (6)
ب) با گفتن لطیفه دیگران را به خنده وا میدارید(5)
ج) در کنار دوستان یا خویشاوندان مینشینید و سخت سرگرم گپ زدن با آنها میشوید (4)
د) خاطرات شیرین و جالبتان را برای دیگران تعریف می کنید (3)
ل) با همه سر صحبت را باز میکنید و هر چند دقیقه یک بار کنار فرد جدیدی مینشینید(7)
م) در گوشهای دنج مینشینید و در سکوت و تنهایی رفتار دیگران را زیر نظر میگیرید(1)
ی) برای مهمانان میوه پوست میکنید و توجه همه را به خود جلب میکنید (2)
نتیجه تست
اگر نتیجه تست به دست آمده با هر کدام از گزینههای زیر مطابقت داشت، شما باید در آن ماه خاص متولد میشدید چرا که خصوصیات تان بیشتر با ویژگی های منحصر به فرد آن برج سازگار است و اگر نتیجه تست با ماه تولدتان یکی باشد، قطعا شرایط خاص ردیف بودن سیارهها و وضعیت کره ماه در هنگام تولدتان مناسب بوده است اگر امتیازتان بین 15 تا 17 است: شما میبایست در ماه اسفند متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 18 تا 20 است: شما میبایست در ماه بهمن متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 21 تا 23 است: شما میبایست در ماه دی متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 24 تا 26 است: شما میبایست در ماه آذر متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 27 تا 29 است: شما میبایست در ماه آبان متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 30 تا 32 است: شما میبایست در ماه مهر متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 33 تا 35 است: شما میبایست در ماه شهریور متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 36 تا 38 است: شما میبایست در ماه مرداد متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 39 تا 41 است: شما میبایست در ماه تیر متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 42 تا 44 است: شما میبایست در ماه خرداد متولد میشدید
اگر امتیازتان بین 45 تا 46 است: شما میبایست در ماه اردیبهشت متولد میشدید
اگر امتیازتان 47 است: شما میبایست در ماه فروردین متولد میشدید
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
تصور کنید قدم به ساختمانی میگذارید اما به جای اینکه وقتی وارد آسانسور شدید، به سمت بالارفته و نمایی وسیع از شهر و یا ساحل دریا دیده شود، به 60 متری زیر آب بروید و با ماهیانی که در آب جابجا میشوند روبرو شوید! نه این یک فیلم یا رمان تخیلی اوایل قرن بیستم نیست و قرار نیست به یک پایگاه مخفی در اعماق آب بروید؛ این هتلی است که یک گروه طراح قرار است در دبی و در سواحل خلیج فارس به آن رنگ واقعیت ببخشند.
یک شرکت سوئیسی با نام دی.او.تی (Deep Ocean Technology) به تازگی طرح هتلی آبی دیسکی شکل خود را برای ساخت در دبی به تصویب رساندهاند که نیمی از این هتل یعنی 21 طبقه از آن در اعماق آب خواهد بود و نیم دیگر ان بر روی آب ساخته خواهد شد.
البته این اولین باری نیست که ایده ساخت چنین هتلی مطرح میشود اما در مرتبه گذشته که اتفاقا باز هم در دبی مطرح شده بود، طرح کاملا راکد شده و پروژه آغاز نشد. با وجود فناوری بکار رفته در ساخت این هتل و لذت و استفاده انسانها از آن به نظر چنین بنایی باعث بیشتر شدن تخریب محیط زیست خواهد شد .
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم
متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود
عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم
مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم
چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم،
به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛
تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم / و نه زندگی را به سالهای عمرمان
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به
آن سو برویم
فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم/
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن،
درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری
تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست،
سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق
بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده/
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید،
زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است
در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه
توجهی به نیازهایتان داشته باشید
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را
که دوست دارید ببینید
زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که
دوست دارید از آن استفاده کنید
عباراتی مانند "یکی از این روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه
ای را که قصد داشتیم "یکی از این روزها" بنویسیم همین امروز بنویسیم
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم.
هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه
باشد
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم ، او مرده و من سایه اویم
من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت
من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است
در دیده او آن همه گفتار ، نهان بود
وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگی شامگهان بود
من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم
او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
" سیمین بهبهانی "
حکایت اینگونه آغاز میشود که دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو، سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند.
دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود، بدون اینکه حرفی بزند، روی شنهای بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست زندگیام سیلی محکمی به صورتم زد.»
آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچهای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیشآمده را فراموش کنند. همچنانکه مشغول شنا بودند، ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود، حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای، وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد.
مرد که خود را از مرگ حتمی نجاتیافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: «امروز بهترین دوست زندگیام مرا از مرگ قطعی نجات داد.» دوستی که او را نجات داده بود، وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید، با شگفتی پرسید: «وقتی به تو سیلی زدم، روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم، روی سنگ حک میکنی؟» مرد پاسخ داد:
«وقتی دوستی تو را آزار میدهد، آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو، آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آن را در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی.»
یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچگاه فراموش نشود.
ما آمدهایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم، نه به هر قیمتی زندگی کنیم!
این داستان واقعی است و اتفاق افتاده است. چهار دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحان شون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به این صورت که سر و روشون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. بعد به دانشگاه رفتند و یکراست سراغ استاد را گرفتند. مساله رو با استاد این طور مطرح کردند که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین رو به یه جایی رسوندن و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند.
بعد از کلی اصرار قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر برگزار بشه. آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاف استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند!
استاد عنوان میکنه به دلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هرکدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن. آنها هم به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند. امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:
1- نام و نام خانوادگی: 2 نمره
2- کدام لاستیک پنچر شده بود؟ 18 نمره
الف– لاستیک سمت راست جلو
ب- لاستیک سمت چپ جلو
ج- لاستیک سمت راست عقب
د- لاستیک سمت چپ عقب
دو شاگرد پانزده ساله دبیرستان نزد معلم خود آمده و پرسیدند: استاد اصولا منطق چیست؟
معلم کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف. من به آنها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید کدام یک این کار را انجام دهند؟ هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه! معلم گفت: نه تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟ حالا پسرها می گویند: تمیزه! معلم جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟ یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه! معلم دوباره گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد، خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟
بچه ها با سردرگمی جواب دادند: هردو! معلم بار دیگر توضحیح می دهد: « هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد! شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته. ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است معلم در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی: منطق! و از دیدگاه هر کس متفاوت است.