حکایت فرهنگ ژاپنی ها
حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت :مرا به شاگردی بپذیر! مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. ****************
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت:کوتاهش کن.
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.مرد این بار گفت:نمی دانم و خواهش کرد پاسخ را بگوید.
حکیم خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد.
این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد.نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست.با رشد و پیشرفت دیگران شکست می خورند.به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن.
گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم! و زبانم را گاز می گیرم! ولی حریف افکارم نمی شوم!
چقدر دردناک است فهمیدن...!!!
خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین،
تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد...!!!
کاش زندگی از آخر به اول بود..
پیر بدنیا می آمدیم..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..
سپس کودکی معصوم می شدیم ودر،
نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...!!!
آنها که موهای صاف دارند
فر میزنند
و آنها که موی فر دارند
مویشان را صاف میکنند
عدهای آرزو دارند خارج بروند
و آنها که خارج هستند برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرایند
مجردها میخواهند ازدواج کنند
متأهلها میخواهند مجرد باشند...
عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگیری میکنند
و عدهای دیگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند...
لاغرها آرزو دارند چاق بشوند
و چاقها همواره حسرت لاغری را میکشند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال همان شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند...
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند
سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند...
و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتههایت را بدان
و از آنها لذت ببر"
قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"
مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی باشى
آنوقت ”خوشبختی”.
همیشه طوری زندگی کن که اگه همه مثل تو زندگی می کردند دنیا
احتیاج به دادگاه نداشت به نیروی انتظامی نیازی نبود اشکی از چشم
کسی نمی چکید اگه به پشت سرت نگاه می کردی حسرت نمی خوردی
و هیچ دربی به قفلی نیاز نداشت گرسنه ای باقی نمی ماند و هیچ کس
تنها نمی شد طوری که هیچ کس احساس هراس نداشت و در یک کلمه
طوری زندگی کن که اگر همه مثل تو زندگی می کردند.
دنیا بهشت می شد
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت
نامـت جنـون خـیز است ؛ حـق دارد مـوذن ، وقـتِ اذان بـا دسـت نـگه دارد سَـرِ خـود را ...
امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا
یک عده را درمان دهد، یک عده بخشش در جزا
یک عده را مشهد برد، یک عده را دیدار حج
باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج
حلول ماه ربیع الاول مبارک