بازیافت به آمادهسازی مواد برای استفاده? مجدد گفته میشود. موادی که معمولاً قابل بازیافت میباشند عبارتند از آهن آلات قراضه آهن پلاستیک شیشه کاغذ مقوا برخی مواد شیمیایی زباله که به کود کمپوست تبدیل میشود.
بازیافت از بههدررفتن منابع سودمند و سرمایههای ملی جلوگیری میکند و مصرف مواد خام و مصرف انرژی را کاهش میدهد. با این کار، تولید گازهای گلخانهای نیز کاهش مییابد. بازیافت مهمترین مفهوم در مدیریت پسماند است.
از سال 1997 در امریکا این روز را به نام روز بازیافت نامگذاری کردند . امروز با جمعیت بیش از 7 میلیاری دنیا استفاده هر چه بهتر از منابع طبیعی نه تنها به سود زمین هست بلکه به سود ما انسان ها هست . کشور آمریکا قسمت بیشتر این آلودگی ها را در کره خاکی به عهده داره . در کشور های مختلف هنرمندان و انسان های خلاق با استفاده از مواد های بی استفاده و پلاستیکی دست به ایجاد موادی میزنند که برای خود واقعا عجیب و هنرمندانه هست . در این ایمیل ایران ویج سعی کردیم برخی از این خلاقیت ها رو به شما نشون بدیم
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید
زندگینامه نیما یوشیج
آبان ماه ،12نوامبر زادروز نیما یوشیج
«مایهی اصلی اشعارمن رنج من است.»
علی اسفندیاری (نیما یوشیج) در 21 آبان 1276 به دنیا آمد و بعدها پایهگذار شعر نو در ایران شد. وی بعد از 64 سال زندگی بر اثر بیماری ذاتالریه درگذشت.
علی اسفندیاری که بعدها نام «نیما یوشیج» را بر خود گذاشت در 21 آبان 1276 شمسی در «یوش» – دهی از بخش نور در شهر آمل- زاده شد. وی پسر بزرگ ابراهیم نوری مردی شجاع از افراد دودمانهای قدیمی شمال ایران بود.
وی در زندگینامهی خود نوشته ، زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق میکردند وشبها بالای کوهها ساعتهای طولانی دور هم جمع میشدند .
از تمام دورهی بچگی خود من به جز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچنشینی و تفریحات سادهی آنها در آرامش یکنواخت و کور و بیخبر از همه جا چیزی به خاطر ندارم.
نیما در دنباله زندگینامه خود میافزاید: در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم . او مرا در کوچه دنبال میکرد و به باد شکنجه میگرفت ، پاهای نازک مرا به درختهای ریشه و گزنهدار میبست و با ترکه میزد و مرا به ازبر کردن نامههایی که معمولا اهل خانوادهی دهاتی به هم می نوشتند میکرد.اما یک سال که به شهر آمده بودم اقوام نزدیک من مرا به همپای برادر از خود کوچکترم «لادبن» به یک مدرسه کاتولیک واداشتند.
چنانکه گذشت نیما تا 12 سالگی در «یوش» بود و بعد از آن به تهران آمد ، دورهی دبستان را در مدرسهی «حیات جاوید» گذراند. پدر علی شبها به وی «سیاق» میآموخت و مادرش که حکایاتی از «هفت پیکر» نظامی و غزلیاتی از حافظ حفظ داشت را به وی میآموخت.
نیما در سپیده دم جوانی به دختری دل باخت و این دلباختگی طلیعهی حیات شاعرانهی وی گشت . بعد از شکست در این عشق به سوی زندگی خانوادگی شتافت و عاشق صفورای چادرنشین شد و منظومهی جاودانه «افسانه» را پدید آورد.
پدر نیما از ازدواج وی با صفورا راضی بود اما صفورا حاضر به آمدن به شهر نشد و ناگزیر از هم جدا شدند و دومین شکست او را از پای درآورد.
نیما بعد از فراغت از تحصیل در مدرسهی سن لویی به کار در وزارت دارایی پرداخت اما بعد از مدتی از این کار دست کشید. نیما در نتیجهی آشنایی با زبان فرانسه با ادبیات اروپایی آشنا شد و ابتکار و نوآفرینی را از این رهگذر کسب کرد و به عنوان یکی از پایههای رهبری سبک نوین قرار گرفت.
اشعار نخستین وی با اینکه در قالب اوزان عروضی ساخته شده است از مضامین نو و تخیلات شاعرانه برخوردار است که در زمان خود موجب تحولی در شعر گردید. نیما در آثار بعدی خود اوزان عروضی شعر را میشکند و شعرش را در چارچوپ وزن و قافیه آزاد میسازد و راهی تازه در شعر میآفریند که به سبک نیمایی مشهور میشود.
نیما یوشیج در سال 1328 در روابط عمومی و اداره تبلیغات وزارت فرهنگ و هنر مشغول به کار شد.
نیما در زمستان سال 1338 و در ششم دی ماه به بیماری ذاتالریه مبتلا و در سن 64 سالگی در تجریش تهران از دنیا رفت.
از آثار نیما میتوان به مجموعه شعر«قصه رنگ پریده» ، «خون سرد» ،«مطبعهی سعادت»، «فریادها»، «مرقد آقا» ، «کلالههای خاور» ، «ناقوس» ، «مانلی»، «افسانه»،« مروارید» ، «امیرکبیر» ، مجموعه نامههایی با عنوان «کشتی و طوفان» ، «قلمانداز»، «حکایات و خانواده سرباز» ، مجموعه نامههای «ستارهای از زمین» ، داستان «توکایی در قفس» ، «آهو و پرندهها»، « حرفهای همسایه »، «شعر من» ، مجموعه نامههای «دنیا خانه من است» ،« آب در خوابگه مورچگان » ، «عنکبوت» ، « کندوهای شبانه »، « شهر صبح شهر شب» و دو سفرنامه و … اشاره کرد.
نیما یوشیج، زاده دهکدهای با نام یوش در مازندران است. خودش میگوید: زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت، که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق و قشلاق میکنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم بهدور آتش جمع میشدند.
از تمام دوره بچگی خود، من بهجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچنشینی و تفریحات سادهآنها در آرامش یکنواخت و کور و بیخبر از همهجا، چیزی بهخاطر ندارم.
سرشار از عناصر و نامها و منظرههای تازه
زنده یاد منوچهر آتشی درباره پدر شعر نو ایران، معتقد بود: اولا پرورش کودکی نیما در میان شبانان و ایلخیبانان حساسیت بدوی و نخستین شاعری را در او تشدید کرد. مناظر و مرایا، رسوب احساسات شگفت حاصل آن دیگرگونیها، و تنوع رنگها و آزادی بیمزاحم، در میان خیل عظیم دوستان همسن و سال و همبازیها! که همان جنگل، درختان، و بوتهها و حیوانات کوچک بیآزار باشند و زندگی در عرصهای ساده؛
همه اینها عناصری است که روح حساس کودک را در عواملی بالاتر و رنگینتر سیر میدهد، و به او یاری میرساند تا هرچیزی را بهنامی که خودش خوش میدارد، نامگذاری کند و با این اسمهای زنده، عشق بورزد و سخن بگوید. این است که وقتی کودک جوان میشود، سرشار از عناصر و نامها و منظرههای تازهای است که از کودکی بهخوبی در او رسوب کرده و جزو اعضای درونی و تخیلات و رؤیاهای او شدهاند.
این ناهمگونی با وقایع خشن، در «افسانه»، بسی جلوهگری میکنند، و در زبان بعدهای او هم تأثیر میگذارند. وی همچنین تأکید داشت: نیما در نخستین نگاه به هر شعرش، به ما میگوید که اول مازندرانی، بعد ایرانی و سپس جهانی است؛ برای همین است که ما در بیشترین شعرهایش – شعرهای نو – قبل از هرچیز و هرکس خود نیما را آن هم در کسوت نمادگونه میبینیم. (مثل آنطور که در «خانه سریویلی» دیدیم) یا در شعر «شبپره ساحل نزدیک».
این اتاق شخص نیماست که پر از نور است و سرگشتگان شب را بهسوی خود میکشاند. نیما غیر از آنکه دیوانی از شعر طبری دارد، در شیوه سرایش و آهنگ دادن و ایجاد هارمونی مورد ادعای خود نیز، در بسیاری شعرها، به شیوه خود، ریتم ترانههای مازندرانی را (اما بهزبان دری) پاساژهایی بین دو بند شعر با مضامین میهنی و جهانی میکند.
بهگفته این شاعر، اگر از چند قصیدهگونه، غزلگونه و قطعات و طنزهای بهجای خود شیرین بگذریم، نخستین شعری که نام نیما را (در جنبههای مثبت و منفی) بر سر زبانها انداخت، شعر «افسانه» بود، که پس از اندکزمانی، هیاهوی بسیار و تحسین اندک برانگیخت.
این طفلکی ها صبحدم عمر خود را با گدایی از خلق خدا که خود گدای خدای کعبه اند، شروع می کنند.
اما در این بین آنچه از همه رقت آور و دردناک است، کودکان معصومی را می بینی که برای گدایی پول بیشتر و درآمد بیشتر جفت دستان آنها از نزدیک کتف و بالای بازو قطع شده و باقیمانده دست خود را برای گدایی چند ریال عربستانی بالا آورده اند.
ابتدا فکر کردم بر اثر حادثه این طفلکها بی دست شده اند، اما تکرار این موضوع و قطع بودن بازوهای این فرشته های کوچولوی بی گناه که بین 3 تا 7 سال سن داشتند، از یک موضع و به یک شکل، باعث شد دریابم که این کودکان برای جلب ترحم بیشتر رهگذران و چند ریال درآمد بیشتر، از نعمت دست و بازور توسط باندهایی برای همیشه محروم شده اند.
از طرفی چگونگی چیدمان این نو نهالان در مسیر عبور مردم و وسط خیابانهای شلوغ به ترتیب از یک طرف و دیدن این صحنه که کودک بی نوا بعد از جمع آوری پول گدایی آن پول را به فردی که در کنار خیابان و دورتر نشسته تحویل می داد، این ظن را به یقین نزدیکتر کرد.
سالهای گذشته دولت عربستان گداها را که عمدتا آفریقایی هستند، را جمع آوری می کرد، اما امسال در مکه قدم به قدم در مسیرهای پر تردد و شلوغ گدا یافت می شود، عمده آنها کودکان سیاه پوست و زنان سیاه هستند که هرکدام یکی دو نوزاد و کودک به همراه دارند.
زائران هم به مصداق آیه «فاما السائل فلاتنهر» یعنی سائل را از خود نران و دست خالی برنگردان، سعی می کنند به قدر وسع خود به آنها کمک کنند، غافل از این که این پول به دست گدا نمی رسد، بلکه باندهای پشت سر آنها را که دست مظلوم آنها را قطع کرده اند، پولدارتر می شوند.
مسلمانان اگر به وظایف دینی خود یعنی پرداخت حقوق واجب دینی زکات و خمس مبادرت می کردند، گدایی در بلاد مسلمانان پیدا نمی شد.
از طرفی اسلام که به کار و کوشش تاکید دارد، تا جایی که گفته شده الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله یعنی کسی که برای زن و بچه اش کار کند، مانند رزمنده در راه خدا است، اگر به این دستور زندگی بخش عمل می شد، دیگر در کشورهای اسلامی بیکاری و تنبلی دیده نمی شد.
غفلت مسلمانان از دستورهای اجتماعی اسلام باعث شده، امروزه بازار مسلمانان از کالاهای بنجل چینی پر شده و ساک زائران حج هم پپر از کالای چینی می شود، زیر اندازهای نماز، صلوات شمار، تسبیح و انگشترهای بازار از چین آورده شده است.
منبع: فارس
به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است.
سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود :
باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟
پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید :
در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگوییداگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند .
ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود.
منبع: البرز نیوز