ملک فهد، پادشاه سابق عربستان دارای معشوقهای مسیحی بوده که در خفا با وی در ارتباط بوده، وی در سال 2004 از خاندان سعود به دلیل عدم پرداخت نفقه400 میلیون گینه استرلینگی خود شکایت کرده است.
اخیرا تصویری از ملک فهد بن عبد العزیز، پادشاه سابق عربستان سعودی در برخی رسانهها منتشر شده که او را با خانمی در وضعیتی زننده نشان میدهد.
روزنامه انگلیسی"ایندپندنت" طی گزارشی درباره این عکس چنین مینویسد: ملک فهد در سال 1968 با دختری به نام"جنان حرب" آشنا میشود.
وی از خانوادهای فلسطینی-مسیحی است که در آن زمان در حیفا زندگی میکرد.ملک فهد در سال 1968 و درحالیکه جنان بیش از 20 سال نداشت با وی آشنا میشود و در مراسمی سری و مخفیانه در کاخ خود او را به عقد موقت خود در میآورد.
جنان تا سال 1970 در کاخ فهد مخفیانه بسرمیبرد تا این که در این سال برخی از چهرههای برجسته خاندان سعود وی را از عربستان طرد میکنند، با این حال رابطه فهد و جنان در لندن ادامه پیدا میکند تا اینکه در سال 1982 فهد به پادشاهی عربستان میرسد.
از زمانی که فهد قدرت را در عربستان بدست میگیرد، رابطه خود با جنان را قطع میکند و برای اینکه بر روی این رابطه سرپوش بگذارد، تلاش میکند با دادن رشوه 8 میلیون گینه استرلینگی جنان را وادار به سکوت کند.
اما متعهد میشود، نفقه او را پرداخت کند. چند سال بعد روند پرداخت نفقه قطع میشود و همین موضوع جنان را وادار میکند، در سال 2004 با ارائه شکایتی به دادگاه لندن خواستار نفقه خود از پادشاه سعودی شود.
این درخواست بدون پاسخ باقی میماند و یک سال بعد فهد از دنیا میرود، و مقامات سعودی تلاش میکنند، پس از آن پرونده بسته شود، اما جنان بار دیگر با تلاشهای بسیار دوباره پرونده نفقه خود را که 400 میلیون گینه برآورد شده به جریان انداخته است.
جنان حرب که هم اکنون شصت و چهارمین سال زندگی خود را سپری میکند، در اینباره از ملکه الیزابت دوم درخواست کمک و دخالت در قضیه را کرده و تاکید نموده، در صورتیکه مقامات سعودی به شکایت وی رسیدگی نکنند، وی دست به تالیف کتابی درباره رابطه خود با فهد خواهد زد و این موضوع موجب میشود، بسیاری از خفایای آل سعود را برملا کند.
منبع: برنا
یکی از ضرب المثل هایی که همه ما بارها شنیده ایم این است: پشت سر هر مرد موفقی، یک زن موفق قرار دارد. گذشته از حقیقت موجود در این گفته، اطراف خود می بینیم که هر مرد همسری دارد که حمایتش می کند. اما این که این حمایت به چه معناست، مقوله ای است بسیار گسترده که نیاز به بررسی عمیق تر دارد. محققین روابط خانواده معتقدند که در صورت شناخت مراتب این حمایت و همراهی از سوی زن، دست یابی به این هدف آسان تر خواهد بود. در سطرهای آینده سعی می کنم تا چند گامن کوتاه برای تحقق آن را پیش چشم تان قرار دهم.
گام اول: بفهمید شوهرتان به چه نوع حمایتی نیاز دارد
اصلی ترین نیاز مردان حمایت خانوادگی است. اما مهم آن است که تفسیر هر مردی از حمایت مختص خود اوست. بعضی ها شام سر ساعت، نظم خانه و... را حمایت می دانند و عده ای دیگر تحمل زیاد همسر در هنگام بروز مشکلات. حتی اگر این مشکلات همیشگی باشند (اتفاقی که در زندگی اغلب کارآفرینان می افتد). پس لازم است همسر تفسیر مردش را از حمایت بفهمد و بداند که شوهرش در چه صورت احساس می کند همسرش از او حمایت کرده است.
گام دوم: برنامه ریزی کنید
برای اجرای آن چه در مورد شوهرتان فهمیده اید، نیاز به برنامه ریزی دارید. ابتدا فهرستی از انواع حمایت خانوادگی که باعث شادی شوهرتان می شود، تهیه کنید. سپس برای اجرای این فهرست برنامه ریزی کنید. برای آماده کردن شام به هنگام ورود همسر، نظم خانه، آراستگی خودتان، تحمل مسایل و مشکلات جاری و... در زندگی تان برنامه ریزی کنید. این کار باعث می شود شوهرتان احساس کند شما به او اهمیت می دهید.
درواقع زن و شوهر، هر دو نیاز دارند که احساس کنند بالاترین اولویت یکدیگر هستند.
گام سوم: برنامه تان مرا عملی کنید
آن چه را برای حمایت از شوهرتان برنامه ریزی کرده اید، عملی کنید. گاهی لازم است بعضی از فعالیت ها را با اولویت پایین تر حذف کنید یا میزان آن را کاهش دهید.
نکته بسیار مهم
اجرای این سه گام، قدمی بسیار پراهمیت در روابط شما با شوهرتان است. اما همه مردان یک نقطه ضعف جالب دارند که استفاده از آن برای هر زنی لازم است.
زنی که مهارت استفاده درست از این نقطه ضعف را پیدا کند، بدون شک همسری دوست داشتنی خواهد بود. شما می توانید برای تکمیل پروژه حمایتی خود از این کاتالیزور استفاده کنید.
«تحسین مرد»
براساس تحقیقات آن چه اعتماد به نفس مرد را برای پیشرفت زیاد می کند، مورد تحسین همسر قرار گرفتن است و مساله این است که این یکی از کارهای سخت برای خانم هاست. معمولا زن ها از شرایط خود راضی نیستند (و هم چنین از شوهرشان). برای زنی که شرایط کار خارج از منزل، کارهای منزل، بچه داری و... فشار روانی فراوانی بر او وارد می کند، تحسین مردی که از صبح سر کار بوده و حالا که به خانه آمده، پاهایش را دراز می کند و انتظار پذیرایی شدن دارد، کاری بسیار دشوار است. اما نکته این جاست که تاثیر این روش به قدری زیاد است که مرد بدون آن که خودش بفهمد چنان انرژی می گیرد که همراهی اش با همسر زیاد می شود.
بررسی زندیگ مردان بزرگ و موفق ثابت می کند که مردان به تحسین زنان نیاز دارند و از آن لذت می برند. در مجموع مردان موفق همواره از حمایت و همراهی همسران فهیم و آگاه شان برخوردارند و به قولی زن باید آشیانه پروازی برای شوهر خود باشد.
به امید موفقیت تمام زوج های ایران زمین...
منبع: مجله خلاقیت
با 5میلیون تومان چه کارهایی میشود کرد؟ شاید بگویید که خیلی چیزها میشود خرید اما منظور ما خرج کردن پول نیست بلکه راههایی است که از طریق آن بتوانیم پولمان را 2برابر کنیم. شاید خندهتان بگیرد ولی با 5 میلیون هم میشود کار و کاسبی خوبی راه انداخت و سود کرد. یک اقتصاددان میگفت مهم این نیست که چه میزان پولی برای سرمایهگذاری داری؛ مهمتر این است که ایدهای سودآور داشته باشی البته منظور این اقتصاددان این نیست که با 5میلیون خود بروید و خط تولید آینه 206 راه بیندازید یا به سراغ کاری بروید که 10 میلیون تومان سرمایه اولیه لازم است چون در این صورت به نیمه کار نرسیده نه تنها سرمایه اولیه را از دست میدهید بلکه کلی هم زیر بار قرض میافتید. یادتان باشد قوانین ریاضی هیچگاه تغییر نمیکنند اما بازده کاری شما میتواند فراتر از قوانین اولیه ریاضی عمل کند. مثلا میتوانید با یک ایده اقتصادی مناسب 5 میلیون خود را نه تنها 2 برابر بلکه تا 15 میلیون نیز افزایش دهید. با اینکه این پول خیلی کم است اما چون اکثر افراد این میزان سرمایه را در اختیار دارند، ما راههایی برای کسب و کار و سودآوری پیشنهاد میدهیم. اگر سرمایه بیشتری دارید و سود بیشتری میخواهید منتظر شمارههای بعدی باشید.
کمی وقت بگذارید و فرصتهای شغلی منطقه زندگی خود را بشناسید. بهدنبال نیازهای منطقه بگردید. برای این کار باید مدتی در محل زندگیتان بچرخید و درددلهای کسبه و مشتریان را بشنوید. مطمئن باشید این روزها همه بهدنبال یک گوش شنوا میگردند، ایدههای شما از همین دردلها بیرون میآید. برایتان مثالی را میآوریم؛ در یکی از شهرکهای غرب تهران پسرجوانی دست به ابتکار جالبی زده بود. در این شهرک تنها 2نانوایی وجود داشت و برای بعضی از اهالی مسیر رفت و برگشت طولانی آن، عذابآور بود. این جوان خلاق کار خود را با یک موتور و سرویس گرفتن از این اهالی شروع کرد. او با نانواییها صحبت کرده بود و بهعنوان پیک این نانواییها مشغول به کار شده بود. به این طریق که شماره خود را در بین منازل پخش کرده بود و روی آن نوشته بود با یک تماس نان تازه در منزلتان است؛ کدامیک از شما حاضر نیست برای خوردن نان تازه، آن هم اول صبح، بدون اینکه ساعتها در صف بایستید، تا مبلغ 500 تومان بدهد؟ این جوان حالا خودش یک مغازه دارد که نان بستهبندی شده را هر روز به در منازل منطقه میفرستد. شما هم از همین مثال کوچک تجربه بگیرید و نیازهای منطقه خود را بشناسید. اینجا همه از ایدههای نو استقبال میکنند.
ممکن است فردی آشپز خوبی باشد و برای شروع کار 5 میلیون تومان کم داشته باشد یا یک تخصصی دارد و برای آموزش آن به دیگران نیاز به یک کلاس دارد. شما میتوانید با 5 میلیون خود یک کلاس در ساعات خاصی، از یک آموزشگاه اجاره کنید. بانکها نیز گزینه خوبی هستند که با افتتاح حساب سرمایه گذاری سودی را از بانک دریافت کنید، اوراق مشارکت هم بد نیستند. اگر ایدهای اقتصادی دارید و این پول برای اجرای آن کم است، بهتر است در یک بانک حساب قرض الحسنه باز کنید و یک سال بعد و گاهی حتی 48 ساعت بعد 01 میلیون وام بگیرید.
بورس تنها جایی است که یک سرمایهگذار با 5 میلیون تومان میتواند تراکتور تولید کند البته با مشارکت با کلی سهامدار دیگر. البته اگر با اصول بورس آشنایی ندارید و از اوضاع بورس ایران مطلع نیستید ریسک نکنید و این گزینه را برای کاربلدها بگذارید اما اگر به اندازه کافی وقت دارید میتوانید با 100 هزار تومان در کلاسهای آموزشی شرکت کنید که نحوه سرمایهگذاری و سودآوری در بورس را آموزش میدهند البته باید به اندازه کافی ریسکپذیر هم باشید چون ممکن است با توجه به وضعیت بازار و نرخ تورم بازده سود شما منفی هم بشود اما اگر بدانید در کدام صنعت سرمایهگذاری کنید این خطر میتواند به صفر برسد. بهطور مثال صنعت فلزات در ایران همیشه با رشد روبهرو بوده و سود بسیاری را برای سرمایهداران خود آورده است. از اواخرسال 84 تا 87 شاخص فلزات اساسی و کانیهای فلزی در بورس اوراق بهادار ایران حرکت افزایشی نیرومندی داشتند که در این میان اغلب سهام شرکتهای معدنی، استخراج سنگ آهن و فولاد با رشد قیمت بالایی روبهرو بوده است.
برای سرمایهگذاری در طلا باید یک نکته را حتما مدنظر داشته باشید. سرمایهگذاری کوتاه مدت در طلا ریسک بالایی دارد بنابراین اگر بنابه شرایط امروز بازار طلا که قیمت آن هر روز بالاتر میرود، میخواهید 5میلیون خود را سکه یا طلا بخرید، باید بگوییم که ریسک بالایی میکنید. این نوع سرمایهگذاری باید حداقل برای یک برنامهریزی 2 ساله باشد تا سود خوبی نصیبتان شود اما اگر میخواهید تا 6 ماه آینده از پولتان استفاده کنید این فکر را از سرتان بیرون بیاورید. سکه پیشنهاد بهتری نسبت به زیورآلات است. اجرتی که روی طلای کار شده کشیده میشود هنگام فروش کسر میشود و این باعث میشود تا شما سود کمتری کنید. طلای خام یا شمش نیز گزینه مناسبی است و چون کارمزد ندارد سود شما را به میزان قابل توجهی بالا میبرد و اما سپرده طلا که به تازگی افتتاح شده، از خرید طلای کار شده سودآورتر است اما بهدلیل اینکه مالیات از آن کسر میشود بهتر است همان طلای خام یا سکه را تهیه کنید.
این روزها در منزل همه ایرانیها یک جنس عتیقه یا صنایعدستی پیدا میشود. بازار این قبیل اجناس حسابی داغ داغ است. نیازی هم به مغازه داشتن نیست، میتوانید در دایره دوستان، همکارها و اقوام خود کار کنید البته سرمایهگذاری در عتیقه نیاز به تخصص و تجربه دارد اما در زمینه کالاهای توریستی خوب میتوانید کار کنید و سود خوبی هم دارد. اگر در شهرهای تاریخی زندگی میکنید، موقعیت خیلی خوبی را از دست میدهید اگر به بازار توریستی این شهرها توجه نکنید. اگر هم که ساکن تهران هستید باید در سفرهای خود ذهن اقتصادیتان را فعال کنید. بهدنبال اجناسی بگردید که نمایانگر فرهنگ ایرانی باشد، این اجناس که اکثرا قیمت زیاد بالایی ندارند، هم سود خوبی برای شما دارند و هم فروشی راحت. فقط کافیاست کمی سلیقه به خرج بدهید. با پیدا کردن مشتری برای خود حتی میتوانید قبل از رفتن به سفر سفارشهای خوبی بگیرید. در همین جا باید لباسهای محلی را هم اضافه کنیم. لباس اقوام ایرانی بهخصوص از نوع دخترانهاش بازار فروش خوبی دارد. گوشواره، دستبند، کیف و روسری که برچسب صنایعدستی داشته باشد سود بالایی به همراه دارد.
این مثال را همه ما زیاد شنیدهایم؛ مثل قالی کرمان میماند. قالی دستباف بهخصوص اگر ابریشم و از جنس درجه یک باشد، هرچه قدر که پا بخورد ارزشش بالاتر میرود البته منظور از پاخوردن این است که کرک روی آن به مرور زمان میرود و شفافتر میشود. منظور این مثال را وقتی میفهمید که سری به بازار فرش تهران بزنید و قیمتی از فرشهای نو و دستدوم بگیرید. اگر سری به این بازار نزدهاید، پیشنهاد ما این است که حتما به آنجا بروید. تنوع فرشها و زیبایی آنها شما را مسحور خودش میکند. در همین گشت وگذار بود که آقای پروینی یکی از مغازهداران سرای آزاد از فرش بهعنوان یک سرمایهگذاری سودآور یاد کرد. به پیشنهاد این فروشنده که سالهاست در این حوزه فعالیت میکند فرش ایرانی هیچگاه از ارزش نمیافتد. شما میتوانید با 5 میلیون تومان خود یک فرش دستباف ابریشم تبریز، کاشان یا قم بخرید(البته فرش ابریشم قم شهرت بیشتری دارد و حرف اول را میزند و چون تمام ابریشم است شاید با 5میلیون به سختی بتوانید 6متریاش را پیدا کنید)، با این خرید هم شما از فرش و زیباییاش استفاده میکنید و هم بعد از چند سال اگر تصمیم به فروشش گرفتید نه تنها ضرر نکردهاید بلکه با قیمتی بالاتر از خرید میتوانید آن را بفروشید. با توجه به اینکه قیمت فرش دستباف ایرانی سال به سال بالا میرود، اگر شما فرشی را امروز با قیمت 5 میلیون بخرید و استفاده هم بکنید، البته نه اینکه مدام زیر پا باشد و کفش بخورد، چند سال بعد با توجه به تورم و افزایش قیمت، میتوانید با قیمتی حدود 8 میلیون تومان آن را بفروشید. سرمایهگذاری خوبی است، نه؟
بازشدن ثبت سفارشات خودرو بعد از یک وقفه طولانی موجب شد تا بار دیگر روند واردات اتومبیل به ایران از سر گرفته شود و برندهای مختلفی چون مرسدس بنز، هیوندای، کیا و پورشه با آخرین محصولات خود وارد میدان شدند. هرچند که جای مدل های BMW در فهرست خودروهای مجاز برای ورود به کشور بسیار خالی است اما نکته جالب توجه اینجاست که مرسدس بنز با دستی پر به ایران آمده است. تازه واردهای مرسدس بنز در ایران شامل مدل های CLS، CL500، 2012 و همچنین C-Class2012 بوده که در ادامه به شرح جزئیات آنها خواهیم پرداخت.
Cl500
به جرات می توان گمفت که عجیب ترین و هیجان انگیزترین مرسدس بنز وارد شده به بازار ایران، CL500 بوده که اصلا انتظار نمی رفت به این زودی ها تردد آن را با پلاک ملی در کشور مشاهده کنیم. کلاس CL محصولات مرسدس بنز در واقع همان مدل کوپه S-Class بوده که از نظر تجهیزات و امکانات رفاهی نیز با آن برابری می کند. ضمن اینکه طراحی داخلی S و CL کاملا شبیه به هم بوده و تنها یک تفاوت جزئی در ظاهر دریچه هوای پانل مرکزی آنها دیده می شود. پس با این تفاسیر CL500 یک کوپه سوپرلوکس است که فضای جادار و مناسبی را همراه با امکانات منحصر به فرد، در اختیار چهار سرنشین قرار می دهد. CL500 از یک موتور هشت سیلندر روی شکل به قدرت 388 اسب بخار بهره می برد و شتاب صفر تا 100 آن برابر 4/5 ثانیه است.
این کوپه مجلل در کشورهای دیگر با مدل های CL60012 سیلندر، AMGCL63 هشت سیلندر Biturbo و همچنین AMGCL65 12 سیلندر Biturbo نیز عرضه می شود که در حال حاضر این مدل ها در کشور ما پلاک نمی شوند. جعبه دنده این خودرو از نوع هفت سرعته جی ترونیک بوده و اهرم تعویض آن همانند S-Class در پشت و سمت راست فرمان قرار دارد. ضمن اینکه امکان تعویض دنده ها به صورت دستی از طریق پدل شیفترهای پشت فرمان، امکانپذیر است. مدل فیس لیفت شده CL در سال 2011 و با نام CL2012 به بازارهای جهانی راه یافت اما CL500 های واردشده به کشور فقط از مدل 2010 و 2011 بوده که هم اکنون تعداد انگشت شماری از آنها برای فروش در اتوگالری های تهران موجود هستند. قیمت CL500 2012 تا لحظه نگارش این مطلب حدود 450 میلیون تومان و قیمت CL500 2011 حدود 530 میلیون تومان بوده که همگی از مدل AMG Sports Pachage هستند. لازم به ذکر است که در کل قیمت مدل های CL به دلیل کوپه بودن، گران تر از S-Class است.
CLS350 2012
نسل جدید CLS در سال 2011 وارد بازارهای جهانی شد که از نظر طراحی و امکانات، تفاوت نسبتا زیادی با نسل قبل پیدا کرد. به عقیده بعضی ها، طراحی نسل جدید CLS جذابیت و پویایی نسل قبل را ندارد و از یک کوپه اسپورت به یک کاتومبیل لوکس تبدیل شده است اما از نظر نگارنده، نمی توان انکار کرد که طراحی بسیار زیبای CLS هنوز هم به عنوان یک کوپه چهار در یا بهتر بگویم فست بک مجلل، ستودنیست. درحال حاضر تعداد انگشت شماری از مدل CLS350 2012 به کشور وارد شده است و هنوز پای CLS500 2012 به رغم قرارداشتن در فهرست ثبت سفارشات خودرو، به کشور باز نشده است. سطح تجهیزات ایمنی و سیستم های کمکی نسل جدید CLS بسیار بالا بوده و تقریبا با S-Class یکسان است که ازجمله آنها می توان به سامانه تشخیص کسالت راننده،
سامانه کمکی حرکت بین خطوط، سامانه کمکی نقطه کور، سامانه ترمز اضطراری، رادار دیسترونیک، سامانه هشداردهنده تابلوهای محدودیت سرعت اشاره کرد که همگی آنها در مدل های 2012 مرسدس بنز وجود دارد. علاوه بر اینها، CLS 2012 دارای سامانه نایت ویژن (دید در شب) و همچنین TV Tuner دیجیتال بوده که در مدل های S-Class، نسل جدید E-Class و همچنین CL یافت می شود. CLS350 2012 دارای یک موتور 6 سیلندر روی شکل به حجم 3498 سی سی بوده که از تکنولوژی Blue Efficiency برخوردار است و با کمک جعبه دنده هفت سرعته جی ترونیک (با قابلیت تعویض دستی از طریق پدل شیفترهای پشت فرمان) در ساعت 1/6 ثانیه از حالت سکون به سرعت 100 کیلومت در ساعت دست پیدا می کند. اهرم تعویض دنده این خودرو همانند S-Class در پشت و سمت راست فرمان قرار دارد. سواری CLS2012 فوق العاده نرم بوده و هندلینگ آن غیرقفابل تحسین است. ضمن اینکه به دلیل وجود کنسول میانی در ردیف عقب، این خودرو به یک فست بکم مجلل چهارنفره تبیدل شده است. هم اکنون CLS350 2012 با محدوده قیمتی بین 450 تا 470 میلیون تومان در کشور معامله می شود که تقریبا می توان گفت هیچ کدام کاملا فول آپشن نیستند.
C200 2012
از مدل 2012 مرسدس بنز C-Class فقط C200 Blue efficiency در بازار داخلی یافت می شود و مدل های C350 Blue Efficiency 2012 و همچنین C300 2012 در پارکینگ های گمرک، منتظر جواز ترخیص هستند. نسخه فیس لیفت شده C-Class، خودروهیای بسیار ایده آل و جالب توجه برای آنهایی بوده که خواستار خرید یک مرسدس بنز تمام عیار با ابعاد جمع و جور شهری هستند زیرا به گفته مسئولین کمپانی مرسدس بنز، سعی شده تا این سدان کامپکت با امکاناتو تجهیزاتی در سطح بزرگانی چون CLS و E-Class تولید شود و مشاهده سیستم هایی چون رادار دیسترونیک، تشخیص کسالت و خواب آلودگی راننده با 70 حسگر، سامانه کمکی پارک (Park Tronic)، سامانه کمکی نقطه کور، سامانه حرکت بین خطوط، دوربین دید عقب، گرم کن و سردکن صندلی و... در این خودرو نشان می دهدکه شما با یک مینی S-Class رو به رو هستید! و فقط کافی بود تا امکاناتی چون ماساژور، TV Tuner دیجیتال و سامانه نایت ویژن هم در این مدل به کار گرفته شود تا چیزی از S-Class کم نداشته باشد. کابین C-Class2012 به کلی نسبت به مدل قبلی تغییر یافته است و سبک طراحی مدل های 2012 مرسدس بنز در آن پیاده شده که فرم طراحی پانل مرکزی، قاب مانیتور و غربیلک فرمان جدید (همانند آنچه در CLS2012 است)، نشان دهنده همین امر است و از این نظر یک پله بالاتر از E-Class 2012 قرار می گیرد.
سقف شیشه ای پانورامیک برای C-Class نیز قابل سفارش بوده و کیفیت ادوات داخلی آن نسبت به مدل های قبلی به طور چشمیگری افزایش یافته است هرچند که هنوز هم از این لحاظ با برادران بزرگ تر خود، فاصله دارد. سواری C-Class خشک تر و اسپورت تر از E-Class است و چهره آن نیز به لطف طراحی کاسه چراغ های جدید و چراغ های LED رانندگی در روز، خشونت و جذابیت بیشتری را به نمایش می گذارد. هم اکنون مدل عرضه شده در ایران یعنی همان C200 Blue Efficiency 2012 از یک پیشرانه چهار سیلندر خطی به حجم 1796 سی سی برخوردار بوده که مصرف ترکیبی آن 6/6 کیلومتر در هر 100 کیلومتر است. این خودرو با کمک جعبه دنده هفت سرعته جی ترونیک، در مدت زمان 8/7 ثانیه از سرعت صفر به 100 کیلومتر در ساعت دست پیدا می کند. هم اکنون C200 Blue Efficiency 2012 با قیمتی حدود 145 تا 155 میلیون تومان در کشور به فروش می رسد.
منبع: روزنامه هفت صبح
همه افراد با توجه به دارایی های خود و برای اینکه پس از مرگشان اختلافاتی به وقوع نپیوندد وصیت نامه خود را تنظیم میکنند و اموال و دارایی خود را تقسیم میکنند.اما بعضی مواقع این وصیت نامه ها باعث تعجب همگان میشوند.
عده ای هستند که بعد از مرگ خود برای انتقام یا برای مشهور شدن یا به علت نداشتن هیچ وارثی وصیت هایی میکنن که مورد تعجب همگان میشود.در زیر تعدادی از این وصیت های عجیب را میخوانیم:
1-بچه بیشتر بیاری ارث را میبری:چارلز وانس میلر،در سال 1926 درگذشت،او یک وکیل بود اما هیچ وارثی نداشت به همین علت وصیت کرد تا اموالش را بفروشند و به زنی که بیشترین بچه را به دنیا آورده بدهند.در این رقابت چهار زن با به دنیا اوردن 9 فرزند به مقدار مساوی از دارایی های میلر برخوردار شدند.او با مرگ خود باعث شد 36 بچه زندگی خوبی داشته باشند.
2- روزی یک شاخه گل: جک بنی یک از کمدین های بزرگ آمریکا،بسیار عاشق همسرش بود.او وصیت کرد بعد از مرگش هر روز یک شاخه گل رز به درب خانه همسرش ببرند.این کار به مدت 9سال انجام شد تا سرانجام او نیز درگذشت.
3-همه چیز مال سگم:الکساندر مک کویین یکی از طراحان خوب لباس،هیچ وارثی نداشت و تنها دوستش سگش بود او تمام دارایی خود را به این سگ بخشید و مقدار زیادی نیز به کمیته های حمایت از حیوانات کمک کرد.
4- اززندگی درجوب تا کاخ نشینی:به مانند بالا کارلوتا لیبنستین پس از مرگش در سال 1991 مقدار زیادی پول برای سگ خود به ارث گذاشت او همچنین خانه بزرگ و ویلایی خود را به تعدادی سگ بخشید تا دیگر در جوی آب نخوابند و خانه بزرگی داشته باشند.
5-ملکه خساست:در سال 1997 وقتی هری هلمسلی درگذشت یک خانه به ارزش میلیون ها دلار از خود به یادگارگذاشت.همسر سابق او این اموال را مصادره کرد و با داشتن ثروت بسیار به علت پرداخت نکردن مالیات به زندان رفت.او در سال 2007 از دنیا رفت و تنها مقدار کمی برای نوه های خود به یادگارگذاشت و حتی به دو تا از نوه های خود هیچی نداد.
6-به خاک نسپارید:جرمی بنتهام که در دوران خود یک دانشمند و فیلسوف بزرگ بود در سال 1832 درگذشت و وصیت کرد تا بدن اورا با یونجه پر کنند و بر روی یک صندلی بگذارند.بدن او امروزه در دانشگاه لندن وجود دارد.
7-انتقام با سیگار:ساموئل برت به خاطر مخالفت های همسرش نمیتوانست سیگار بکشد او پس ار مرگ وصیت کرد تا اموالش به همسرش برسد به این شرط که او روزی 5 سیگار بکشد.
8-یه قوطی قبر:شاید شما اسم فرد بایر را نشنیده باشید اما حتما قوطی های چیپس را دیده اید.او با اختراع این قوطی ها توانست کمک عظیمی به این عرصه بکند.او وصیت کرد تا پس از مرگش. بدنش را در این قوطی جای دهند.
9-خاک سپاری در فضا:ژان رودنبری در سال 1991 درگذشت.او خالق پیشتازان فضا بود و وصیت کرد تا بدنش به فضا برود .مقداری از بدن او با شاتل کلمبیا به آسمان برده شد و باقی بدنش در سفرهای بعدی به فضا برده شد.
10-آرزوی مرگ:ژان کنور در سال 1997 در کنتاکی درگذشت و یک خانه به ارزش زیادی برای بازیگر فیلم آرزوی مرگ به ارث گذاشت اما خواهر او بسیار مخالفت کرد و تنها نیمی از دارایی او به این بازیگر رسید و او نیز این پول را به خیریه بخشید.
منبع: عصرایران
زن درحالیکه قسمت هایی از صورتش را به دلیل اسیدپاشی همسر معتادش از دست داده بود ، گفت : احمد ضمن سوزاندن دست های دختر 5 ساله ام او را خفه کرد. حتما این دفعه دادگاه دیگر حق را به من می دهد چون همه دلایل برای اثبات جرم همسرم مهیاست.
پنبه دانه های برف، زمین را سپید کرده بود اما گویی این سپیدی هیچ تاثیری بر زندگی سیاه من نمی گذاشت، نمی توانست که بگذارد... چرا که شاید قالیباف تار و پود زندگی من بختم را با نخ های سیاه بافته بود... نمی دانم... این خلاصه سرگذشت دختری بود که نامش به شیرینی زندگی اش نبود... شیرین...
او سه سال بود که هر روز به همراه پدر پیرش به دادگاه می رفت اما نمی توانست از همسر شیشه ای اش طلاق بگیرد، چرا که هنوز نتوانسته بود اعتیاد او را ثابت کند.
در این مدت هر روز مزه دست های احمد را که به جای نان آوری؛ نانبر خانواده بود میچشید... وقتی نئشگی اش بالا بود قصد سرگرمی داشت...!!!
روزها ادامه داشت و شیرین هر روز در راهروهای دادگاه پیرتر و پیرتر می شد؛ یک روز با این ادعا که همسرش قصد کشتن او و بچه اش را دارد پیش قاضی می رفت و دیگر روز به امید اثبات اعتیاد همسرش...
شیرین دیگر نمی دانست چه کند در حالیکه اشک از دیدگانش سرازیر بود و تنها به امید خدا به خانه برگشت.
روزی که وقت شد درد دلش را برایم بازگو کند، شاید امیدش بیشتر شد برای رهایی از این زندگی... شاید هم مرحمی برای زخم هایش می خواست... نمی دانم...
می گفت:در ماه های اخیر وضعیت زندگیمان بد شده بود هر روز دریغ از دیروز، دیگر همسرم حس و حال کار کردن نداشت و اگر پولی هم از فروختن اسباب و اثاثیه خانه مان در می آورد ، خرج اعتیادش می شد.
... بهار، دخترم از بس حسرت میوه و لباس و اسباب بازی بر دلش مانده است... که حتی نامشان را هم فراموش کرده... از نان و پنیر خسته شده ... دیگر نمی دانم باید چه کار کنم...
شیرین در یک روز سرد زمستانی مجبور شد که یکی از کلیه هایش را بفروشد... وقتی داشت در مورد این مطلب حرف می زد گویی کوهی از غم بر دلش نشسته... در این باره با رنج حرف می زد...
... گوشی را برداشتم به شماره هایی که از دیوار بیمارستان ها برداشته بودم و می دانستم خریدار کلیه هستند زنگ زدم... او کلیه اش را به قیمت یک روز تفریح کاخنشینان شمال تهران فروخته بود... تنها چهار میلیون تومان... ناقابل برای عضوی مهم از بدن یک زن...
....چشمتان روز بد نبیند... وقتی احمد از این موضوع مطلع شد زندگیم را سیاه کرد و پول را ظرف دو ماه از دستم بیرون کشید و دود کرد رفت هوا...
زن در حالی که چشمان عسلی رنگش را به زور باز نگه داشته بود... گفت:ناراحت از دست دادن پول هایم نیستم... چون حداقل بهار چند روزی طعم بر آورده شدن آرزو هایش را چشید.
... این زندگی که نه... نکبت همینطور ادامه داشت و من هر روز به دادگاه می رفتم و دادخواست های متعددم را پر می کردم...تمبر می زدم... از این اتاق به آن اتاق می رفتم... هر کس و ناکس را می دیدم تا اینکه بتوانم حق خود را از دنیا بگیرم... از احمد... از همه کسانی که در حقم ظلم کردند... اما در این میان تمبر باطله به زندگی خودم هم می خورد و هیچ اتفاقی برای رها شدن از دست این مرد نمی افتاد.
در این میان کار احمد تنها شده بود تهدید و آزار... تا اینکه یک روز احمد گفت اگر دوباره به دادگاه بروم و دنبال طلاق باشم، زندگی ام را می گیرد....
و بلاخره آن روز سیاه رسید. روزی که شیرین قربانی شقاوت احمد شد و تا آخر عمر نشانی ظلم یک مرد بر چهره اش نمایان ماند... شیرین در توصیف آن روز سیاه چنین می گفت:احمد آن روز دایم بیرون می رفت و کمتر چرت می زد... انگار سرحال تر بود... مدام با خود حرف می زد و انگار دو دوتا چهارتا می کرد. شاید می خواست کاری کند... اما وقتی عصر به خانه آمد و هدیه ای سوزناک برایم آورد، تازه فهمیدم سعی می کرده پاسخ تمام این سال ها تحمل و صبوری ام را بدهد... تازه فهمیدم می خواهد جواب زحماتم را بدهد... و چه خوب جوابم را داد. هدیه اش یک پارچ اسید بود که زندگی ام را سیاه تر کرد...
برای همیشه... عصر آن روز هنگامی که شیرین با دخترش در حال بازی در حیاط خانه بود... احمد با پارچ اسید وارد خانه شده و بی بهانه اسید را به سمت او پاشیده بود... صورت و دست های شیرین در اثر اسید سوخته و کمی از اسیدها نیز به دست های دخترش پاشیده شده بود...
احمد گفت شیرین بیا می خوام باهات صحبت کنم ، دختر 5 ساله ام نیز طبق معمول دنبال من راه افتاد روبروی احمد که ایستادم فکر می کردم حالش بهتر شده و می خواهد بعد از قرنی با من و دخترش حرف بزند؛ هنوز در این فکر بودم که ناگهان احمد پارچ پر از اسید را به صورتم پاشید.
... تمام صورتم می سوخت... انگار آتش به جانم زده بودند... پوست صورتم را می دیدم که در حال ذوب شدن است. فریادم در میان خنده های عصبی احمد گم شده بود... اما با شنیدن صدای گریه بچه ام، درد خودم یادم رفت.
... نمی دانم از کجای این زندگی بگویم ، دست های دخترم به علت پاشیده شدن اسید در حالیکه پشت من قایم شده بود، سوخت...
آن روز در حالیکه شیرین پول و وضعیت مناسبی نداشت با فریاد کودکش را در آغوش گرفته و از خانه بیرون دوید تا شاید راهی پیدا کند برای نجات... اهالی که صدای او را شنیده بودند وی را به بیمارستان می رسانند اما...
درمانگاه در همان کوچه خودمان بود... تقریبا ما را می شناخت وقتی وضعیتم را دید سعی کرد کمک کند... به او گفتم تو رو خدا دستای دخترم را هر طور می تونی خوب کن، من مهم نیستم... دخترم مهمه... بهارم طاقت نداره... چند روز بعد به خاطر این موضوع به دادگاه رفتم و پرونده ای در خصوص اسید پاشی همسرم تشکیل دادم.
زمانیکه به خانه برگشتم احمد را که بر اثر کشیدن مواد و خوردن مشروب مست کنار اتاق افتاده بود، دیدم، چشمان درشت قرمزش را باز کرد و گفت : بازم رفتی دادگاه ، دست بردار... مردی بهتر از من پیدا نمی کنی.
چیزی نگفتم ، دو ساعتی نگذشته بود که احمد بلند شد و دست دخترم بهار را گرفت ؛ گفتم احمد تو رو خدا به آن کاری نداشته باش هنوز درد دستاش خوب نشده... تلخندی زد و گفت چرا جلوی عشق ورزیدن من به دخترم را می گیری ، بهارم دستت خیلی سوخته، ببخشید بابا من نمی خواستم این اتفاق برای تو بیافته.
بهار هم حرف های دروغ پدرش را باور نمی کرد و سعی داشت از او دور شود اما احمد گفت می خواهیم بستنی بخوریم ، زود بر می گردیم ...
بهار که اسم بستنی را شنید به دنبال احمد روانه مغازه شد یک ساعت بعد احمد برگشت؛ بهش گفتم احمد؛ بهار چی شد؟
گفت : گم شده، نمی دانم داشتم بستنی می خریدم دیگر ندیدمش.
آن موقع بود که دنیا به سرم خراب شد تا ظهر آن روز همه جا را دنبال بهارم گشتم ولی هیچ اثری از بهار نبود. موضوع را به پلیس اطلاع دادم دو روزی وضع بر این منوال بود و من هر روز چشم انتظار برگشتن بهارم بودم... تا اینکه یک روز زنگ خانه به صدا در آمد. رفتم جلوی در پلیس بود ولی خبری از دخترم نبود گفتم آقا تورو خدا زودتر بگید بهارم چی شده... مرد سرش را به زیر انداخت و گفت همراهم بیایید، سر راه گفتم آقا کلانتری محل ما سمت دیگر است شما کجا می روید؟
مامور چیزی نگفت اما وقتی تابلوی پزشکی قانونی را دیدم دیگر امیدم ناامید شد. پله ها را نمی توانستم بالا بروم، دستام می لرزید و چشمانم نمی دید. در سردخانه زنی با لباس سفید ایستاده بود و به محض دیدن من کشویی را بیرون کشید و ملحفه را کنا زدم، نه بهار... بهارم .. همه کسم .. دنیای من ... دیگر چیزی نفهمیدم .
وقتی بعد از به گفته پدرم 5 روز بهوش آمدم فهمیدم که همسرم دختر 5 ساله ام را در آن روز به بهانه خرید بستنی بیرون برده و در راه چون دخترم علاوه بر بستنی، چیزهای دیگری نیز از او می خواسته، احمد عصبانی شده و گلوی بهارم را محکم گرفته و خفه اش کرده.
وقتی احمد به خودش آمده سر افتاده و چشمان بسته دخترم را روی دستانش حس کرده و چون ترسیده بود او را داخل چاهی در آن نزدیکی انداخته بود.
خدای من .... شیرین در حالیکه صدایش می لرزید، هق هق گریه امانش نمی داد...
منبع: فارس