لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم، خودتان را با این هشت مورد،شگفت زده کنید!
1- او با سری بزرگ متولد شد
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است، اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
2- حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتین می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد] برای بچه های کوچک بود.
3- او از داستانهای علمی- تخیلی متنفر بود
اینیشتین از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم، زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند
4- او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی، انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است که تا کنون متولد شده، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛ او گفت: آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی کرد.
5 - علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند. پس این مورد قبول واقع شدن [آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد.
6- او فقط یکبار رانندگی کرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت. انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
7- الهام گر او یک قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.
وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
8- راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینکار بصورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها، مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایکدیگر فراهم می سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.
فریا استارک اولین زن اروپایی بود که به قلعه الموت رفته و کتابی را در مورد این قلعه و فرقه "حسن صباح " و پیروانش به رشته تحریر درآورد.
به گزارش پرشین جی به نقل از باشگاه خبرنگاران، ماجراجویی و رفتن به سفرهای طولانی در مکانهای صعب العبور کاری بوده است که زمان های بسیاری دور مختص آقایان بوده است. از انسانهای غار نشین که در جستجوی غذا کیلومترها راه می پیمودند تا قطب نوردان قرون 19 و 20 میلادی ، اکثرا مرد بودند. اما در این میان بودند زنانی که این سنت قدیمی را شکسته و به دلایل مختلف به ماجرجویی و سفرهای طولانی پرداخته اند. در این مطلب شما را با تعدادی از این زنان ماجراجو آشنا می کنیم.
آنیا اسمیت پک
1935-1850
این بانوی آمریکا یکی از اولین زنان در آمریکای شمالی بود که موفق به اخذ مدرک دکترا گردید. رشته تحصیلی وی فلسفه بوده و به همین دلیل وی علاقه خاصی به یونان پیدا کرده بود. او به همین دلیل به یونان نقل مکان کرده و برای مدتی در مدرسه آمریکایی باستانشناسی در یونان به تحصیل علوم باستانشناسی پرداخت. او در سن 44 سالگی به کوهنوردی در اروپا پرداخته و به عنوان سومین زن موفق به صعود به قله 4478 متری " ماترهورن " در رشته کوه های آلپ شد.
وی سپس به آمریکا بازگشته و شروع به کوهنوردی در قاره آمریکا کرد و موفق شد تا قله 6768 متری " هواسکاران " در کشور پرو را به عنوان اولین صعود کننده فتح کند. وی در سال 1909 میلادی زمانی که به قله " کوروپونا " در پرو صعود کرد با خود پرچمی را حمل می کرد که بر روی آن نوشته شده بود: به زنان حق رای بدهید!!!
هریت چالمرز آدامز
1937 – 1875
آدامز یک نویسنده، ماجراجو و عکاس آمریکایی بود که مسافرتهای فراوانی را به مناطقی همچون آسیا، آمریکای جنوبی و جنوب اقیانوس آرام داشته و مشاهدات خود را به رشته تحریر درآورد. وی علاقه به سفر و گردش را از پدر خود به ارث برده بود. پدر او که پسری نداشت همیشه او را به سفر و گردش با اسب برده و نقاط مختلف بیابانی و کوهستانی در آمریکا را با او طی کرده بود. او با شخصی به نام " فرانک آدامز " ازدواج کرده و قراری عجیب با هم گذاشتند.
آنها تصمیم گرفتند تا به ماه عسل نروند تا زمانی که بتوانند به اندازه کافی پول جمع کنند تا به مکانی عجیب مسافرت کنند. فرانک که یک مهندس معدن بود توانست کاری را در مکزیک پیدا کند و پس از سفر به مکزیک آن دو توانستند به معابد اقوام "آزتک" و "مایا" سفر کنند و آنها را از نزدیک مشاهده کنند. "هریت " سپس به سفرهای خود در آمریکای لاتین و سایر نقاط عجیب دنیا ادامه داد و حتی در زمان جنگ اول جهانی به عنوان خبرنگار جنگی در میادین نبرد نیز حاضر شد. در آن زمان زنان اجازه عضویت دائم در انجمن جغرافیدانان آمریکا را نداشتند و به همین دلیل او خود با سرمایه شخصی " جامعه زنان جغرافی دان " در آمریکا را بنیان نهاد.
فریا استارک
1993 – 1893
این زن انگلیسی یکی از معروفترین جهانگردان انگلیسی است که در طول زندگی خود به کشورهای بسیار زیادی از جمله ایران نیز سفر کرده است. کودکی وی در کشور ایتالیا گذشت. او در سالهای اولیه زندگی خود بیشتر بیمار بوده و اوقاتش را در خانه و بستر بیماری گذراند. از دهه 1920 به بعد وی سفرهای طولانی خود را آغاز کرد که در طی آنها به ایران آماده و تبدیل به اولین زن خارجی شد که به قلعه الموت رفته و سپس کتابی را در مورد این قلعه و پیروان " حسن صباح " به رشته تحریر درآورد. او تا پایان عمر خود به سفر کردن و نوشتن سفرنامه های گوناگون ادامه داد.
نلی بلی
1922 – 1864
این زن ماجراجوی آمریکایی یکی از معروفترین ماجراجویان در آمریکا به حساب می آید. او در اولین ماجراجویی مهم خود به عنوان خبرنگار روزنامه " New York World " با جا زدن خود به عنوان یک دیوانه به یک مرکز نگهداری از زنان دیوانه در جزیره " بلک ول " منتقل شد. او مدت 10 روز را در این مرکز سپری کرد و مشاهدات خود را در مورد آزار بیماران و عدم رسیدگی به آنها به رشته تحریر درآورد. این مقاله او باعث یک تغییر بنیادین در زمینه نگهداری از بیماران روانی در آمریکا شد. اما شاید معروفترین حرکت او سفر به دور دنیا در 72 روز است. او با کمک وزیر خارجه وقت آمریکا در آن زمان یک گذرنامه ویژه بدست آورده و توانست با گذر از اقیانوس اطلس، کانال سوئز و چین در مدت 72 روز و 6 ساعت و 11 دقیقه سفر خود به دور کره زمین را به اتمام برساند.
لویس بوید
1972 – 1887
این زن ثروتمند آمریکایی به لطف ثروت فراوانی که از طرف والدینش به او ارث رسیده بود توانست تا به علاقه خود که همان ماجراجویی در قطب بود بپردازد. او پس از مرگ والدین خود در سال 1920 میلادی به اروپا سفر کرده و در سال 1926 اولین سفر خود را به طب شمال انجام داد. او در این سفر بیشتر به اکتشاف و فیلم برداری از قطب شمال پرداخت. او در تلاش برای یافتن کاشف معروف نروژی "روئال آمونسن" در سال 1928 تلاش فراوانی را از خود نشان داد و با وجود ناموفق بودن این تلاش موفق به دریافت نشان از پادشاه نرو ژ شد. در سال 1955 میلادی وی تبدیل به اولین زنی شد که به وسیله هواپیما به نقطه شمالی زمین رسید.
کیرا سالاک
1971
تنها شخص زنده در لیست ما " کیرا سالاک " نویسنده و ماجراجوی آمریکایی است که به دلیل سفرهای خود در آمریکا لاتین و همچنین آفریقا به شهرت رسیده است. اما شاید مهم ترین سفر وی که شهرت او را جهانی کرد مربوط به ماجراجویی و ورود پنهانی به کشور آفریقایی کنگو بود. وی برای ورود به این کشور از کمک یک قاچاقچی اسلحه بهره برد و پس از ورود به این کشور با وجود خطرات فراوان توانست گزارشهایی در مورد گروه های شبه نظامی و حتی کودکان سرباز تهیه کند. او سفرهایی به قطب شمال ، آسیا جنوب شرقی، آمریکای لاتین و ایران نیز داشته است.
ماری کینگزلی
1900 – 1862
" ماری کینگزلی " در سنین کودکی و نوجوانی به همراه پدر خود سفرهایی به منطقه غرب آفریقا داشت و در آن مناطق به عنوان کمک به یادداشت برداری از تحقیقات پدر خود مشغول شد. پس از مرگ پدر خود وی دو سفر به آفریقا داشت و در طول این سفر تحقیقات ناتمام پدر خود را تکیمل کرد و چندین نمونه جانور و فسیل نایاب را هم به انگلستان آورد. تحقیقات او کمک کرد تا تصورات غلط در مورد قبایل آفریقایی تغییر کند. او در سال 1900 در آفریقای جنوبی به دلیل ابتلاء به بیماری "تیفویید" درگذشت.