على «صالح المؤمنین» است
على «صالح المؤمنین» است جایى که ولایتبه خدا نسبت داده مىشود چه کسى پس از «الله» ولایتبر مؤمنین را دار است؟ همه تفسیر این آیه را مىدانید و تمام مفسران بزرگ آن را مخصوص على نقل کردهاند که مقصود از «الذین آمنوا» که در آیه ولایت آمده، على است، زیرا تنها او بود که در حال نماز، به سائلى صدقه داد و خداوند آیه ولایت را دربارهاش نازل کرد ولى در جاى دیگر نیز خداوند مىفرماید: «فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین» پس خداوند و جبرئیل و آن رادمرد شایسته از مؤمنان، ولى است.
در این جا نیز پیش از مفسران شیعه، مفسران اهل سنت، غرض از صالح المؤمنین را در این آیه «على» دانستهاند و از رسول الله نقل مىکنند که فرمود:«و صالح المؤمنین، على بن ابىطالب» و نه تنها سیوطى در «در المنثور»ش، که صاحب «کنزل العمال» در صفحه 237 از جلد اول کتابش همین مطلب را نقل کردهاند. و ابن حجر در «صواعق»ش و هیثمى در «مجمع الزواید»ش نیز به تفصیل و با بیان بیشترى نقل کردهاند.
و على «انفاق کننده است در پنهانى و آشکار». ابن عباس در ذیل آیه شریفه «الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة» نقل کرده که این آیه درباره على نازل شده، زیرا على چهار درهم داشت، یک درهم را شبانه و درهمى را روزانه و یک درهم را آشکارا و درهمى را مخفیانه، در راه خدا انفاق کرد. (اسد الغابة ابن اثیر ج 4 ص 25) زمخشرى در «کشاف»، سیوطى در «الدر المنثور»، هیثمى در «مجمع الزواید» و ابن حجر در «صواعق المحرقه» و دهها مفسر و دانشمند همین را ذکر کردهاند. و على «خیر البریه» است. او بهترین مخلوقات و برترین آفریدگان آفریدگار متعال است. او والاتر و شریفتر و افضل همه انسانهاى روى زمین است. و پس از على بهترین مردم، پیروانش هستند. من این را نمىگویم که مفسران اهل سنت مىگویند، پس چرا خود جز، پیروان على نمىشوند و چرا خود شیعه «خیر البریه» نمىشوند و چرا از او فاصله مىگیرند.
على «رحمتخدا» است. و چه شیرین ستسخن حق که مىفرماید: «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر ما یجمعون، بگو به فضل خدا و به رحمتش امیداور باشند و این سان خرسند شوند که این بهتر است از آنچه جمع مىکنند.» ابن عباس مىگوید: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مقصود از «رحمته» على علیه السلام است
و على «اهل ذکر» است. پس هرچه را نفهمیدیم باید از پیشگاه على و آل على سؤال کنیم و باید از علوم آنان بهره ببریم تا پاسخ سؤالهایمان را دریابیم. جابر جعفى نقل مىکند که وقتى آیه «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» نازل شد، على علیه السلام فرمود: نحن اهل الذکر، ما اهل ذکریم». (تفسیر طبرى، ج 17، ص 5) و على «رحمتخدا» است. و چه شیرین ستسخن حق که مىفرماید: «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر ما یجمعون، بگو به فضل خدا و به رحمتش امیداور باشند و این سان خرسند شوند که این بهتر است از آنچه جمع مىکنند.» ابن عباس مىگوید: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مقصود از «رحمته» على علیه السلام است. (تاریخ بغدادى، ج 5، ص 15)
و على «صدیق» است. هر جا سخن از رسول خدا است، پس از او به نحوى به على اشاره شده است. در سوره زمر مىفرماید:
«و الذى جاء بالصدق و صدق به اولئک هم المتقون، و آن کسى که صدق و راستى را آورد و کسى که او را تصدیق نمود، آنان تقوا پیشگانند.» و در اینجا رسول خدا است که دلیل راستین از سوى پروردگارش آورده و پیام خدایش را به مردم ابلاغ کرده و کسى که از ساعت نخست، او را تصدیق کرد و به او ایمان آورد و در تمام مراحل دعوت همراه او و پشتیبان او بود، على بود. آنچه در اینجا فهرستوار یادآور مىشویم، کمتر از یکهزارم فضایل آن حضرت است که تنها در برخى از کتابهاى اهل سنت دیده شده و اگر کسى بخواهد همه فضایل حضرت را از زبان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم، به تنهایى یادآور شود، مثنوى هفتاد من مىشود.
به خدا هرگاه نالههاى على را مىخوانم، بیش از حادثه شهادتش دلتنگ و گریان مىشوم; گو اینکه شهادت على مایه آسایش و آرامش او بود که از دست این نااهلان راحتشود و به وستبپیوندد. چه او آن قدر به مرگ علاقهمند است که از کودک بر پستان مادر افزونتر. این سان على جهان را با قلبى پر از خون وداع مىکند و در شب قدر، رستگارانه به خداى کعبه مىپوندد.
آخرین روزهای زندگی امام علی(ع)
یک حادثه ای مربوط به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که نقل کرده اند در روز سیزدهم ماه مبارک رمضان رخ داده است و آن این است که در روز سیزدهم ماه رمضان - و ظاهراً آن روز، روز جمعه بوده است - ایشان موعظه می کردند و خطبه می خواندند، برای مردم صحبت می کردند و مردم در مسجد نشسته بودند و از جمله کسانی که در مسجد نشسته بودند دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند. یک مرتبه وسط صحبت خطاب می کنند به امام حسن، می فرمایند فرزندم حسن! چند روز از این ماه گذشته است؟ عرض می کند پدرجان! سیزده روز (معلوم است که مطلبی را می خواهد بگوید، خودش بهتر از دیگران می داند چند روز گذشته است). باز به امام حسین می فرماید: فرزندم! چند روز از این ماه مانده است؟ پدر جان ! هفده روز. آنگاه دستی به محاسن مبارکش می برد و می فرماید چیزی نمانده است که این محاسن به خون این سر خضاب بشود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این ماه مبارک رمضان به طور اشاره و کنایه و گاهی صریح ولی بدون اینکه جزئیات و خصوصیات و وقت (حادثه شهات خود) را دقیقاً تعیین بفرماید یک حالتی را نشان می داد که نگرانی کلی برای همه و در درجه اول برای خاندان ایشان به وجود آورده بود.
متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت
زمانى که امام آماده مى شد تا به سوى صفین حرکت کرده و جنگ جدیدى را با معاویه آغاز کند، صبحگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجرى توسط شقى ترین انسانها، عبد الرحمان بن ملجم مرادى مجروح شده و سه روز بعد در 21 رمضان به شهادت رسید. بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نامهاى عبد الرحمان بن ملجم، برک بن عبد الله تمیمى و عمرو بن بکیر تمیمى، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام على (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبد الرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجى خود دید و بازدید مى کرد. یک بار به دیدار گروهى از طایفه «تیم الرباب » رفت. در آنجا زنى را با نام «قطام بنت شجنة بن عدى » دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود. ابن ملجم او را خواستگارى کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام على (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا براى همین به کوفه آمده است. (طبقات الکبرى، ج 3، صص 38- 35) او چندى شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتى بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمى بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس بوده است. (مقتل الامام امیر المؤمنین، ص 36، ش 13)
روایات متعددى حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودى مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (همان، ص 29، ش 4، ص 35، ش 12) در نقلهاى دیگرى آمده است که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز بود که مورد حمله قرار گرفت. (همان، ص 28، 33، ش 11)
منابع موجود تاریخى بیشتر اشاره به نقل نخست کرده اند. در برابر روایات دیگرى وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتى مى داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلى از میثم تمار آمده است که امام نماز صبح را آغاز کرده و در حالى که یازده آیه از سوره انبیاء خوانده بود ابن ملجم با شمشیر ضربتى بر سر امام زد. (همان، ص 30، ش 5) در نقل دیگرى از یکى از نوادگان جعدة بن هبیره- که این جعده فرزند ام هانى بوده و گاهى بجاى آن حضرت نماز مى خوانده و در برخى نقلها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد- گفته شده است که وقتى ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (همان، ص 30، ش 6)
شیخ طوسى نیز روایتى نقل کرده است که همین مطلب را تایید مى کند. (الامالى، الجزء الثالث، ش 18) متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت. نقل دیگرى از ابن حنبل (9) که همان را ابن عساکر (کنز العمال، ج 15، ص 170، (طبع دوم) ، الامالى فى آثار الصحابه، صص 104- 103) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید مى کند. ابن عبد البر مى گوید: در این که آیا ابن ملجم در نماز ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسى را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر بر آنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجاى خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (الفضائل، ص 38، ش 63 (طبع قم) )
روایات فراوانى از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحى امام در شبى است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتى از امام باقر (ع) که ابن ابى الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهى امام را از شهادت خویش خبر مى دهد. زمانى که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه » به خداى کعبه رستگار شدم. ابن ابى الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است.
پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه ، عبد الله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنى امیه) قبر امام را نبش نکنند
قسمتهایى از آن در زمینه مسائل مالى و بخشى از آن، وصایاى دینى امام است. در این وصیت امام، توصیه به مسائل چندى کردند از جمله: صله رحم، ایتام، همسایگان، عمل به قرآن، اقامه نماز به عنوان عمود دین، حج، روزه، جهاد، زکات، اهل بیت رسول خدا (ص) ، بندگان، امر به معروف و نهى از منکر. در این نقل آمده است که امام در حالى که مشغول گفتن «لا اله الا الله » بودند، در آغاز شب بیست و یکم رمضان، در حالى که آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » را مى خواند به دیدار معبود شتافت. بنا به نقلى دیگر، پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه ، عبد الله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنى امیه) قبر امام را نبش نکنند.
در اخبار شهادت امام آمده است که گروهى از غلات در مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خوددارى کردند. این گروه منشا تفکرات غلو آمیز در میان شیعه هستند که در قسمتهاى بعدى، اشاراتى به آنها خواهیم داشت. چند نقلى که ابن ابى الدنیا در این زمینه آورده است، نشان از حضور فردى با نام ابن السوداء از قبیله همدان که او را عبد الله بن سبا مى نامیده اند دارد. در نقلى دیگر از عبد الله بن وهب السبائى یاد شده که این ادعا را در مدائن کرده است. این دو نقل نشان مى دهد که حتى نام این شخص مشخص نبوده است.
چند مداحی زیبا
شاه نجف
وای علی کشته شد
تابوت ولی الله
سفره دار قدیمیم
آی کوفه
حیدر
روزگار غربت
دعای شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان
پیامکهای مخصوص شب های قدر
شب قدر، فصل نزول انوار رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است.
شب قدر، آبستن سپیده فلاح و رستگاری انسانهای دل سپرده به مهر مهربانترین
مهربانان است.
شب قدر، شب حضور روح و ملایک در محضر امام زمان (عج) است.
شب قدر، شبی است که در عرصه آن انسان، ره صد ساله را یک شبه طی می کند.
شب قدر، حاوی نهر نوری است که در زلال پر برکت آن جان مؤمنان از گناه تطهیر می
شود.
شب قدر، طلایه دار فلاح و رستگاری عارفان عاشق و عاشقان بیدل در بین شبهای سال
است.
شب قدر، آوای ایمان را در گوش جان مؤمنان به غیب نجوا می کند.
شب قدر، شب شناخت قدر خویش است!
شب قدر شبی است که باید شکواییه هجران را درنوردید و به امید وصل و دیدار،
بیدار نشست و از جام طهور «سلام» تا مطلع «فجر» سرمست بود.
شبی که باید در عاشقی ثابتقدم بود. در طلب کوشید و بیدار ماند و دیدار جست و
احیا گرفت و به نیایش پرداخت و کار خیر کرد و صالحات به جا آورد و به نیازمندان
رسید و دانایی طلبید و به دانشآموزی پرداخت.
شب قدر، شبی که باید به یاد روی محبوب عزیز، آن یار پنهان رخسار، با
دردمندیهای عاشقانه نالید و دیدار او را از خدای طلبید.
شب قدر، شبی که شیاطین در بند اسارتند و آدمیان ایمن از آنها.
شبی که در آن خطاب میآید: کجایند جوانمردان شبخیز که در آرزوی دیدار، بیخواب
و بیآرام بودهاند و در راه عشق شربت بلا نوشیدهاند، تا خستگی ایشان را مرهم
گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش
بندگان است و وقت توبه گنهکاران.
شبی است که «لیلة البراتش» خوانند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
شب قدر، فصل نزول آیات رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است.
شب قدر، گاه رویش جوانههای الغوث الغوث بر عرصه لبهای تائب است.
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید