لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
خدایا...
قصه ی وکالت را زیاد شنیده ام !
اما قصه ی وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه ی حق ها گرفتنی است ...
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است ...
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم ...
و تو در این عشق بازی ، پرده از رازی بزرگ برداشتی ، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ...
رازی بنام "توکل" ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی درتمام لحظات روشنایی،
دستانت دردست من است ...
نگران نباش و به من اعتماد کن ...
"توکل"،" توکل" ...
و فهمیدم :
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
تاریخ : چهارشنبه 95/9/24 | 8:38 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید