لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
لقمان حک?م می گو?د:
روز? در کنار کشتزار? از گندم ا?ستاده بودم. خوشه ها?? از گندم که از رو? تکبرسر برافراشته و خوشه ها? د?گر? که از رو? تواضع سر به ز?ر آورده بودند، نظرم را به خود جلب نمودند.
هنگام? که آنها را لمس کردم، شگفت زده شدم ...
خوشه ها? سر برافراشته را ته? از دانه و خوشه ها? سر به ز?ر را پر از دانه ها? گندم ?افتم.
با خود گفتم: در کشتزار زندگ? ن?ز چه بس?ارند سرها?? که با? رفته اند اما در حق?قت خال? اند.
تاریخ : یکشنبه 95/6/7 | 8:33 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید