مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: «درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.» پسر دوم گفت: «نه... درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.»
پسر سوم گفت: «نه... درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین... و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.» پسر چهارم گفت: «نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها... پر از زندگی و زایش!»
مرد لبخندی زد و گفت: «همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگی شان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود.
درباره وب
فال حافظ
رتبه الکسا
ویژه اسلایدتم
تصویر تصادفی
لینک دوستان
برچسبها وب
عکس (36)
عکس) (13)
هنر (11)
عکس (11)
تصاویر (10)
هنر (5)
گل (4)
پزشکی (3)
شهرزاد عبدالمجید (3)
پزشکی (3)
طنز و سرگرمی (2)
اس ام اس (2)
دیدنی های امروز (2)
علمی آموزشی (2)
نوشیدنی ترش قرمز (1)
گلاب به روتون! (1)
گلهای زیبا (1)
گوگل شیعی آمد (1)
لالایی شیرازی (1)
کاریکاتور (1)
کاشت درخت گردو (1)
علمی آموزشی (1)
کرمولک شکمو (1)
کشت توت فرنگی (1)
کفش های رنگی (1)
مخـور غم گذشـته (1)
مدل جدید پژو HX1 (1)
مرغ کاری با ماست (1)
مرگ با قند میوه (1)
ساعت
تعبیر خواب
لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
تاریخ : شنبه 91/4/24 | 1:59 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
جستجو
پیوندهای روزانه
ذکر ایام هفته
ربات مترجم
آرشیو مطالب
حامیان اسلایدتم
اطلاعات سایت
چت روم
امکانات وب
بازدید امروز: 2461
بازدید دیروز: 512
کل بازدیدها: 5574016