امارات عربی متحده یا استان جلفاوه سابق ایران ! + عکس
از لحاظ تاریخی اولین ارتباطی که جامعه ایرانی با این پهنه آبی پیدا می کند دقیقاً به سال هفتصد قبل از میلاد باز می گردد، در زمانی که دولت مادها به رهبری فرورتیش موفق می شود که منطقه پارس را جزء قلمرو خویش سازد و قلمرو خود را به سواحل خلیج فارس گسترش دهد. در زمان سیاکزارسُس که همان هووخشتره باشد، وقتی ایرانی ها موفق می شوند امپراتوری مقتدر و میلیتاریستی آشور را از بین ببرند و سرزمین آشور بین مادها و بابلی ها تقسیم می شود؛ خلیج فارس گریز ناپذیر در قلمرو مادها قرار می گیرد.
به گزارش بخش فرهنگ و تاریخ ایران ویج ، با تشکیل امپراتوری هخامنشی (که عنوان آن امپراتوری جهانی هخامنشی است) مسئله قلمرو و امنیتش به دریای سرخ، خلیج عدن، و غیره تسری می یابد، حتی برای استمرار نظم امپراتوری و برای تسریع ارتباط با مصر، بین دریای سرخ و رود نیل نیاز به حفر آبراه می شود و خشایارشاه برای تسهیل عملیات نظامی اش آن آبراهه را در شبه جزیره آتوس حفر می کند. طبیعتاً خلیج فارس به منزله یک دریاچه ایرانی در چارچوب امپراتوری جهانی هخامنشی است.
در زمان اشکانیان، از آغاز سلطنت مهرداد اول ، بعد از این که سلوکیان از صحنه خارج می شوند ، گسترة قلمروشان تمامی سواحل جنوبی خلیج فارس، حتی عمان را هم در بر می گرفت . بدون تردید این استمرار را زمان ساسانیان هم شاهدیم و خصوصاً اواسط قرن چهارم بعد از میلاد که شاپور دوم موفق شد نظم و امنیت را برقرار کند .
در دوران سلطنت انوشیروان ، رقیبش در امپراتوری روم، ژوستی نیان که بزرگترین امپراتور روم شرقی بود و موفق شد برای مدتی روم غربی را هم ضمیمه کند حتی گسترش فتوحات نظامی اش تا اسپانیا هم پیش رفت در آن زمان راه ابریشم از داخل امپراتوری ساسانی عبور می کرد، انوشیروان برای تضعیف رومیها سعی کرد حق ترانزیت ابریشم را بالا ببرد.
ژوستی نیان برای خنثی کردن این اقدام ایرانیان بر آن شد که از طریق دریا پیمایان حبشی ، راه ابریشم را از طریق دریا طی کند ولی انوشیروان در واکنش به این اقدام او سعی کرد از یک طرف جزیره سدان یا سراندیب (سریلانکا) و از طرفی یمن را تحت تصرف در آورد. البته ظاهراً به تحریک رومی ها، حبشی ها به یمن حمله کرده بودند و باب المندب را تحت کنترل خودشان درآورده بودند و «سیف ابن ذی یزن» از انوشیروان کمک خواست ایرانیها به عنوان کمک به یمانیها ، حبشی ها را شکست دادند و مستقر شدند؛ مرزبانان ایرانی در این منطقه مسئولیتی را احراز می کردند.
در تعاملات دریایی آن تاریخ وقتی یک زاویه به سریلانکا می رود و زاویه دیگر به یمن، حاکی از آن است که خلیج فارس گریز ناپذیر یک دریاچه صرف ایرانی است .
در هر حال کسانی که بر فارس حکومت داشتند و پادشاهان محلی، بر تمامیت خلیج فارس در این برهه، از زمان سلجوقیان تا ظهور پرتغالی ها, بر خلیج فارس، حکومت داشتند. با ظهور پرتغالی ها در اوایل قرن 16 میلادی برای یک صد سال خلیج فارس تحت سلطه پرتغالیها بود البته امرای هرمزی پا برجا مانده و قلمروشان هم کم و بیش حفظ شده بود ولی خراج گزار پرتغالی ها بودند . مطامع اولیه ایرانیان در زمان شاه اسماعیل، به دلیل مشکلاتی که با آن روبرو بود در مرزهای غربی و شرقی به نتیجه نرسید ولی در زمان شاه عباس، حاکمیت ایران بر خلیج فارس اعاده می شود.
شاه عباس در سال 1602 میلادی بحرین را از [اختیار] پرتغالی ها خارج می کند و در سال 1612میلادی «جلفاوه » که امروزه امارات عربی متحده است را اعاده حاکمیت می کند و تنها در 1820 میلادی بعد از گرفتن قشم و محاصرة هرمز که چند کشتی انگلیسی به کمک گرفته می شوند، هرمز تسخیر می شود . بنابراین بحرین در سال 1602 میلادی و جلفاوه در 1612 میلادی بدون دخالت انگلستان اعاده حاکمیت می شود. بنابراین در زمان صفویه حاکمیت ایران بر خلیج فارس مسلم است.
تا زمان نادر شاه، که سقوط صفویه سبب می شود که عمانی ها فعالیت راهزنی دریایی و عدم نظم را در خلیج فارس ایجاد بکنند. با ظهور نادر شاه اعاده حاکمیت تمام و کمال می شود و بر تمامی پهنه خلیج فارس و حتی منطقه عمان( که عمانی ها از تضاد داخلی استفاده کرده بودند) به نوعی اعاده سلطة ایرانی ها بود. سلطه ایران در دوران کریم خان کم و بیش ادامه داشت و به موجب قراردادهایی که با هلندی ها و انگلیسی ها منعقد شد, ایران متعهد به برقراری امنیت در منطقه خلیج فارس بود .
با ورود انگلیسی ها در 1820 میلادی یعنی ورود و حضور مستمر شان ، به تدریج یک استراتژیی را اتخاذ می کنند بنام استراتژی ایران زدایی ، یعنی بر آن می شوند که مبانی اعمال حاکمیت و نفوذ فرهنگی موثر ایران را تا آنجا که امکان دارد، بی رنگ کنند . در این رابطه ، از جمله اولین اقداماتی که می کنند جلوگیری از ایجاد یک نیروی دریایی سیستماتیک و مدرن(به صورت آن روزی که در اروپا مطرح بود) به وسیله ایرانیان است چون در زمان نادرشاه با استفاده از التون و هلندی ها و خریدن کشتی برقرار شده بود. انگلیسی ها بر آن شدند که اجازه ندهند ایران نیروی دریایی فعالی داشته باشد و همواره این نگرانی را داشتند که اگر ایران صاحب نیروی دریایی بشود اعاده کامل حاکمیت و اعمال موثر حاکمیت می کند.
بنابر اصل «ایران زدایی »برآن شدند، که فرهنگ ایرانی و زبان فارسی را بخصوص در مناطق جنوبی خلیج فارس به تدریج بی رنگ کنند، به ویژه در بحرین که مورد ادعای ایران هم بود و جمعیتی از آن ایرانی الاصل و متصل به تشیع هم بوده اند و بنابراین سعی کردند که مکتب یا مدرسه ای به زبان فارسی در آنجا دایر نشود. حتی ارتباط بحرینی ها با ایران در تاریخی که هنوز پاسپورت در جهان و اروپا مطرح و اجباری نبود، تذکره برای بحرینی ها درست کرده بودن که اگر می خواهند به ایران بروند باید تذکره داشته باشند . متاسفانه این استراتژی فرهنگ زدایی فقط در این منطقه هم نبود بلکه در تمام حوزه های فرهنگی ایرانی دست به کار شدند تا مبانی فرهنگی ایرانی را از بین ببرند .
در هندوستان که زبان فارسی ، زبان درباری بود بخصوص از 1850میلادی سعی شد به کلی زبان فارسی آن جایگاهش را از دست بدهد . گذشته از بحرین ، در افغانستان بعد از قرارداد پاریس می بینیم که تاریخ 2500 ساله خاصی برای افاغنه ساخته می شود( افغانها مدعی بودند که سه بار در طول تاریخ اشغال خارجی شدند : در زمان هخامنشیان، ساسانیان و صفویه) . همین برنامه را تزارهای روس در آسیای مرکزی و قفقاز و بعد کمونیستها داشتند . نکته سوم این که اجازه ندادند ایران بر منطقه و جزایر ایرانی اعمال حاکمیت کند . حتی در مورد فانوسهای دریایی که در جزایر ایرانی بود این اجازه داده نمی شد که خود ایرانی ها آنها را اداره کنند. معتقد بودند این، لطمه به سلطة بلامنازع بریتانیا وارد خواهد کرد و فراتر از آن تحت عناوین مختلف مبارزه با راهزنان دریایی ، مبارزه با تجارت برده ، مبارزه با قاچاق اسلحه و … بر آن بودند که این امور را در انحصار خاص خودشان نگه دارند .
حتی در زمان رضاشاه ، ایرانی ها در مذاکرات بریتانیا در مورد قرار داد امور خلیج فارس که تیمورتاش سرمذاکره کننده بود، وقتی ایران پیشنهاد کرد که تنب بزرگ که اشغال غیر قانونی شده ، به عنوان دیپورت قاچاقچیان برای جلوگیری از قاچاق به ایران سپرده شود نظر وزارت خارجه انگلیس آن بود که اگر ما بخواهیم ایران را مشارکت بدهیم به سلطه ما لطمه وارد می شود . بنابراین در طول قرن 19 انگلیسی ها گذشته از تثبیت سلطه خودشان بر آن بودند که استراتژی ایران زدایی را در پیش بگیرند . خط مشی دیگری که در این استراتژی مطرح شد ، جزایر ایرانی مانند قشم و هنگام را به نام امام یا سلاطین مسقط و عمان، فارسی را به نام کویت، و تنب ها و ابوموسی را همان طور که می دانید به نام شارجه و راس الخیمه ، ادعا کردند .
در این زمان آخرین تلاششان برای ایران زدایی علاوه بر ادعای جزایر ایرانی ، تغییر نام خلیج فارس بود ، که پرونده ای است یک برگی تحت عنوان پیشنهاد تغییر نام خلیج فارس به خلیج ع ر ب ی (به سال 1938 میلادی در ایودی آفیس و رکورد آفیس ) پهنه آبی که 2500 سال در تعاملات تنگاتنگ جامعه ایرانی بوده است ، در حالی که جوامعی که در آن طرف خلیج فارس ظاهر شدند ، حیاتشان از 200 تا 250 سال تجاوز نمی کند . آغاز مهاجرت آنها به منطقه خلیج فارس مهاجرت اعراب «اتوبی» است که یک شاخه به کویت رفتند به نام «آل صبا» و شاخه ای به بحرین رفتند و در اواخر قرن 18 یعنی یکسال قبل از مرگ کریم خان در آنجا ظاهر شدند.
اعراب «بنی یال» و «ابوالفلاسه» که هم زمان در دبی و ابوظبی مستقرشدند ، در نیمه قرن 18 میلادی از صحرای نجد وارد منطقه خلیج فارس شدند و به همین طریق «آل ثانی» و «آل سُحریان» و اعراب «بنی کعب». تنها «قاسمی»ها هستند که در موردشان اختلاف نظر وجود دارد، بعضی می گویند جایگاه اولشان سیراف بوده که در زلزله ویران شد و نظریه دیگر این است که از نجد آمدهاند(و خودشان هم به نظریه دوم معتقد هستند) . «وهابیان» در آغاز قرن 19 موفق شدند که قلمرو سرزمینی شان را گسترش دهند و به سواحل خلیج فارس برسند .
بنابراین کسانی که از لحاظ هویت تاریخی، 2700 سال بطور مستمر در التفات تعاملات گستردهی خلیج فارس ـ دریاچهای ایرانی ـ بودهاند در طیف جاذبهی امنیتی ، اقتصادی و سیاسی این جامعه قرار داشتند و بعضی از شیخ نشین هایی که از 1970 میلادی به بعد شکل گرفتهاند چنین ادعای واهی را در مورد نام اصیل خلیج فارس و جزایر ایرانی مطرح می کنند که زمانی جز سیطره منطقه فارس و امرای ایرانی بوده اند .