لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
7 درس از زندگی جمشید مشایخی
جمشید مشایخی که این روزها چندان درتئاتر و سینما نمیبینیمش، با این دیده نشدنها از یاد نمیرود. برای جوان ترهایی که بسیاری از نقشآفرینیهایش را هم ندیدهاند، او هنوز پدر سینمای ایران است.
از کمالالملک بگیرید تا پهلوان خلیل، همیشه نقشهایش حرفی برای گفتن داشتهاند. آنقدر در آنها غرق میشده که کمال الملک یا پهلوان بودنش را بیدردسر باور میکردیم. جمشید مشایخی که این روزها چندان درتئاتر و سینما نمیبینیمش، با این دیده نشدنها از یاد نمیرود. برای جوان ترهایی که بسیاری از نقشآفرینیهایش را هم ندیدهاند، او هنوز پدر سینمای ایران است. پدری که در سالهای اخیر، نقشهای باب میلش را پیدا نکرده و خودش میگوید که در اوضاع امروز سینما و تئاتر دوست دارد در خانه بنشیند و کتاب بخواند.
جنگیدن برای اعتقادات
برای جمشید مشایخی، کار از عقایدش جدا نیست. نقشهایی که او میپذیرد، نقش همان آدمهایی است که دوست دارد در زندگیاش هم پیروشان باشد. او در مورد بازیاش در نقش مرتضی افجهای در یکی از کارهای حاتمی گفته بود:« افجهای شخصیتی بود که عاشق کشورش بود و مردمش را دوست داشت و نمیخواست به آب و خاکش خیانت کند، بهرغم اینکه برای خیانتش به او پول خوبی پیشنهاد شده بود ولی قبول نکرد. این نوع شخصیتها در تاریخ ما فراوانند؛ امیرکبیر، دکتر محمد مصدق و سایر بزرگانی که عاشق ایران بودند چنین رویهای داشتند. نام این آدمها همیشه در تاریخ ایران جاودان است. ممکن است مرتضی افجهای آدمی معمولی بهنظر برسد ولی اشارهای است به آن آدمهای بزرگ.»
استفاده از فرصتهای کوچک
با شنیدن خاطرات نخستین بازیهای تئاتریاش میتوانید دلیل تبدیل شدن او به یکی از بزرگان سینما و تئاتر ایران را بفهمید. او کسی است که همیشه از کوچکترین فرصتها بهترین استفادهها را کرده و البته کسی است که در عالم حرفهای هیچچیز را کوچک ندانسته. او در خاطراتش میگوید: «کلاس پنجم ابتدایی بودم که مدیر مدرسه برای جشن پایان تحصیلی تصمیم به اجرای نمایشی با نام «مناظره شتر و موتور» گرفت. این نمایش گفتوگویی بود بین شتر و موتور که من نقش شتر را بازی و از شتر تعریف میکردم و دوستم ناصرحجازی نقش موتور را بهعهده داشت. علاوه بر بچهها، والدین آنها هم دعوت شده بودند و در حیاط مدرسه به تماشای آن نشستند. بعد از اجرا هم حسابی تشویقمان کردند. این تشویق من را خیلی متاثر کرد. آنقدر که زمینهساز کارها و فعالیتهای بعدی من شد تا جایی که در اوقات فراغت (3 ماه تعطیلی) کارم این شده بود که نمایشنامه مینوشتم. چند نفر از بچهها را دور خودم جمع میکردم (بهاصطلاح یک گروه نمایش تشکیل میدادم) و علاوه بر بازی در کنار آنها، کار را هم کارگردانی میکردم. وقتی هم خوب تمرین میکردیم و آماده میشدیم، میرفتیم خانه همسایهها، صندلی جمع میکردیم و ردیف میچیدیم و برای تماشاچیها با تختههای چوبی و پتوهای سربازی صحنه درست میکردیم. بعد هم کارت دعوت درست میکردیم و میفرستادیم برای همسایهها و ساکنان مجتمع که نمایشنامهمان تماشاچی هم داشته باشد.»
درس گرفتن از قدیمیترها
مشایخی از نقطه صفر شروع نکرده. او که خودش استاد جوانترهاست بارها و بارها گفته که هنرش را مدیون استادانی است که او و همراهانش را همیشه یاری کردهاند. مشایخی پیش از این گفته بود: « در واقع ما نمیتوانیم گذشته را فراموش کنیم و خطی روی آن بکشیم. باید همراه با هنرمندان جدید مکاتب جدیدی ایجاد شود. هنرمند امروز باید نوگرایی و خلاقیت داشته باشد و این بدان معنا نیست که ما گذشته را فراموش کنیم. ما در تئاتر تخت حوضی، هنرمندان بزرگی داشتهایم. ما نباید این تئاتر را فراموش کنیم. حتی تعزیه که یک تئاتر مذهبی است را نباید کنار بگذاریم اما باید همگام با اینها کاری جدید انجام دهیم.»
احترام به پیشکسوتها
«پیشکسوت فقط آن کسی نیست که از نظر سنی از شما بزرگتر و سابقهاش در کار از شما بیشتر باشد. پیشکسوت باید از نظر اخلاقی هم پیشکسوت باشد. اینطور نیست که ما بگوییم چون سنمان از شما جوانها بیشتر است، پس شما باید احترام ما را نگه دارید. نه، احترام ما دست خودمان است. مثلا آقای سمندریان یک پیشکسوت واقعی است؛ اولا معلم خود بنده بوده و ثانیا معلم خیلیها، شاید 98 درصد بازیگران تئاتر شاگرد ایشان بودند. سمندریان نظیر ندارد، خیلی بزرگ است و من تا آخر عمر برای ایشان احترام ویژهای قائلم و دست این معلم بزرگ را از دور میبوسم. به او هم نمیگویم استاد چون ایشان یک هنرمند است چون استادی کنار او کم میآورد درجه هنریاش بالاتر از استادیاش است.»
زندگی در دل اجتماع
مشایخی یک هنرمند تک بعدی نیست. او در دل اجتماعش زندگی میکند و از حال تکتک طبقات این اجتماع باخبر است. حسن فتحی پیش از این در موردش گفته بود، چندی پیش جمشید مشایخی از خاطره خود در مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست یاد کرد و این امر باعث شد تا او به همراه ثریا قاسمی، حسین یاری و تعدادی دیگر به مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست بروند.
رسیدن به هدف بدون هیچ بهانهای
با وجود مخالفتهای خانواده و حضور در اجتماعی که هنر را نه کار میدانست و نه فضای هنری را فضایی امن، مشایخی راه خودش را رفت. او میگوید:« در خانواده و فامیل ما اینجور کارها، کارهای هنری مثل تئاتر که در آن زمان غیرقابل پذیرش برای خانوادهها بود مرسوم نبود. من نخستین کسی بودم که سنتشکنی کرده و وارد این کار شدم. پدرم ابتدا مخالف بود چون نظامی بود و دوست داشت من هم نظامی شوم، به همین خاطر مرا به دبیرستان نظام و بعد دانشکده افسری فرستاد و من که از نظام خوشم نمیآمد هنگامی که او در ایران نبود از دانشکده فرار کردم و وقتی برگشت کار از کار گذشته بود، بعد مرا به بیمارستان ارتش معرفی کرد اما آنجا هم نماندم. بالاخره وقتی دید فایده ندارد و من نظامی بشو نیستم و از آنجایی که فرد تحصیلکرده و روشنفکری بود و دوست نداشت با خواست و تصمیمش مرا اذیت کند، گفت: «هر جور راحتی، اگر به تئاتر و کارهای هنری علاقه داری حرفی نیست، برو سراغ آن. »
محترم بودن در نگاه همه
مشایخی فقط برای جوانترها استاد نیست. بازیگران هم دورهاش هم او را به چشم پدر سینمای ایران نگاه میکنند. تا جایی که چندی پیش عزتالله انتظامی، در موردش گفت:«جمشید مشایخی جزو بهترینهای سینمای ایران است. مشایخی یکی از کسانی بوده که برای سینمای ما زحمات بسیاری کشیده و امیدوارم مسئولان و مردم قدر این هنرمند را دانسته و به درستی از او تقدیر به عمل آورند. راز ماندگاری مشایخی در این عرصه از روح بلند و دل پاک او سرچشمه میگیرد. پا برجا ماندن این دوستی دیرینه ما ناشی از طبع بلند اوست که وجودش همیشه برای من ارزشمند بوده و امیدوارم خدا این پدر سینمای ما را حفظ کند. »
تاریخ : شنبه 90/9/26 | 7:55 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید