چگونگی شهادت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
قاسم، فرزند امام حسن علیه السلام است. مادرش کنیز بود و نرجس نام داشت. چهره او چون پاره ماه بود. به گزارش خوارزمى، وى هنگام شهادت، به سنّ بلوغ نرسیده بود؛ ولى مؤلّف لباب الأنساب، او را شانزده ساله مى داند. چگونگى اجازه گرفتن این نوجوان از امام حسین علیه السلام براى رفتن به میدان، حاکى از قوّت معرفت و کمال درایت و شهامت و ایمان اوست. شاید به دلیل کمىِ سن، ابتدا امام حسین علیه السلام به او اجازه میدان رفتن نداد؛ امّا قاسم، آن قدر دست و پاى امام علیه السلام را بوسید و پافشارى و التماس کرد تا اجازه گرفت و در حالى که اشک هایش بر گونه اش مى غلتید، با خواندن این رَجَز به صف دشمن ، حمله بُرد:
اگر مرا نمى شناسید، من شاخه حسن / نواده پیامبرِ برگزیده و امین هستم
هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَن بَینَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَن
این حسین، همانند اسیرِ به گروگان گرفته شده / در میان مردم است که از آب باران هم دریغ داشته شده است
او پس از هلاک نمودن تعدادى از سپاه ابن سعد، به خیل شهیدان پیوست.(1)
در «زیارت رجبیّه»، نام وى آمده و در «زیارت ناحیه مقدّسه» نیز در باره وى آمده است:
السَّلامُ عَلَى القاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ ، المَضروبِ عَلى هامَتِهِ ، المَسلوبِ لامَتُهُ ، حینَ نادَى الحُسَینَ عَمَّهُ ، فَجَلا عَلَیهِ عَمُّهُ کَالصَّقرِ ، وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ التُّرابَ وَ الحُسَینُ یَقولُ : «بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ ! و مَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ جَدُّکَ و أبوکَ»
سلام بر قاسم، فرزند حسن بن على؛ ضربت خورده بر سرش، و زِرهش کَنْده شده، هنگامى که عمویش حسین را صدا زد! پس عمویش، خود را مانند بازى شکارى، بر بالاى سرش رسانْد و او، پاهایش را به خاک مى سایید و حسین علیه السلام مى فرمود: «[از رحمت خدا] دور باشند قاتلان تو؛ کسانى که روز قیامت، دشمنشان، جدّ تو و پدر تو هستند!»
سپس فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد، ولى تو کشته شده، بر خاک افتاده باشى و سودى برایت نداشته باشد. به خدا سوگند، امروز، روزى است که کُشندگان او (عمویت)، فراوان و یاورانش، اندک اند!»
خداوند، مرا در روز قیامت، با شما دو نفر (قاسم و امام حسین علیه السلام )، قرار دهد و در جایگاه شما، جاى دهد. خداوند، قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نُفَیل اَزْدى را لعنت کند و او را به دوزخ برساند و عذابى دردناک، برایش آماده سازد!
چگونگی شهادت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد: پس از عون بن عبداللّه بن جعفر، بر اساس برخى نقل ها، عبداللّه بن حسن بن على بن ابى طالب و بر اساس برخى دیگر، قاسم بن حسن که نوجوان بود، به میدان آمد.(2) هنگامى که حسین علیه السلام به او نگریست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گریستند که هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پیکار خواست و عمویش حسین علیه السلام، از اجازه دادن ، خوددارى کرد . جوان ، پیوسته دست و پاى حسین علیه السلام را مى بوسید و از او اجازه مى خواست تا به او اجازه داد . او به میدان آمد و در حالى که اشک هایش بر گونه هایش روان بود ، چنین مى خواند :
اگر مرا نمى شناسید ، من شاخه گل حسنم / نواده پیامبرِ برگزیده و امین
این ، حسین است ، به سان اسیرى در بند / میان مردمى که خدا کُند از آب باران ننوشند
سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مى مانْد . جنگید و با وجود کمىِ سنّش ، 35 مرد را کُشت.(3)
تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم می نویسد : جوانى به سان پاره ماه ، شمشیر به دست ، به سوى ما آمد . او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود ، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود .
عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله مى برم .
به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه مى خواهى ؟ ! کُشتن همین کسانى که گرداگردِ آنها را گرفته اند ، براى تو بس است .
گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !
آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشیر ، بر سرش زد . آن جوان ، به صورت ، [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد : عموجان !
حسین علیه السلام ، مانند باز شکارى ، نگاهى انداخت و مانند شیر شرزه ، به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد . او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد . فریادى کشید و از امام علیه السلام ، کناره گرفت . سواران کوفه ، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند ؛ امّا عمرو در جلوى سینه مَرکب ها قرار گرفت و سواران ، با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال کردند تا مُرد.(4)
غبار [ نبرد ] که فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان ، ایستاده بود و او پاهایش را از درد ، به زمین مى کشید . حسین علیه السلام فرمود :
بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! «از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت ، جدّ توست!»
سپس فرمود :
ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه ِ کَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُهُ.
«به خدا سوگند ، بر عمویت گران مى آید که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد ؛ صدایى که ـ به خدا سوگند ـ ، جنایتکاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندک اند» .
سپس او را بُرد و گویى مى بینم که پاهاى آن جوان، بر زمین کشیده مى شود و حسین علیه السلام، سینه اش را بر سینه خود، نهاده است. با خود گفتم: با او چه مى کند؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش على اکبر و کشتگان گِرد او که از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.(5)
پی نوشت ها:
1. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج 7 ص 121
2. شیخ صدوق (ره) در الأمالى به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام می نویسد: پس از على اکبر علیه السلام ، قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب، پا به میدان نهاد. الأمالی للصدوق: ص 226 ح 239
3. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ج 2 ص 27
4. همانگونه که در متن طبری ملاحظه می شود و نیز بر اساس سایر منابع کهن و مشهور ، در این هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زیر دست و پاى لشکر قرار گرفت و هلاک شد ؛ امّا در برخى کتب متأخّر ، مطرح شده که قاسم ، زیرِ دست و پاى لشکریان ، کشته شد.
5. تاریخ الطبری: ج 5 ص 447، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 57ظ