نکته های راجع به زندگی (گوش دادن غیر تدافعی به صحبت های یکدیگر)
ریشه این تفاوت های احساسی پسرها و دختران در دوران رشد جست و جو میشود . تحقیقات بسیاری در مورد این دو دنیای جداگانه به عمل امده که محدوده آنها نه تنها از طریق بازی های متفاوتی که دختران و پسران دوست دارند بلکه از روش ترس بچه های کوچک در مورد تمسخر و تهمت قرار گرفتن مشخص شده است.

براساس پژوهش های مربوط به اختلافات احساسات را بین دو جنس جمع بندی و خلاصه میکنند. میگویند دخترها خیلی سریع تر و آسان تر از پسرها به روانی بیان میرسند و همچنین میتوانند تجربه بیشتری در جداسازی احساسات شان داشته باشند. همچنین در کاربرد کلمات برای جایگزینی واکنش های احساسی مانند جنگیدن مهارت بیشتری درپسرها وجود دارد . پسرها تقریبا به نسبت وسیع و به سادگی به برخوردهای خشم آلود خود ادامه داده و از سیاست های پوشیده کاملا بی خبرند . اگر توجه به بازی دختران و پسران کرده باشید متوجه این موضوع شده اید که وقتی دخترها بازی میکنند تاکیدشان بیشتر به حداقل خصومت و دعواست وبقیه را به کار گروهی و همکاری با یکدیگر دعوت میکنند و چنانچه دعوایی پیش اید سعی در آرام کردن آنها دارند .در حالی که وقتی پسرها بازی میکنند تاکیدشان بر رقابت است .
روان شناسان میگویند :
ازاین اختلاف عملکرد در بازی به عنوان تفاوت کلیدی بین دو جنس یاد میکنند ، پسرها دارای غرور و عدم وابستگی هستند در حالی که دختران از همان ابتدا به صورت تارهای متصل کننده است بدین ترتیب خواندن احساسات از چهره یک زن بسیار اسان تر از چهره یک مرد است . این مطلب تا اندازه ای اختلاف کلیدی دیگری را باز میتاباند و نشان میدهد که زنان به طور متوسط تمام طیف احساسات را با شدت بیشتری از مردان تجربه میکنند
از این نظر زن ها واقعا احساسی تر از مردان عمل میکنند . میتوان این گونه نتیجه گرفت که زنان با اراستگی برای مدیریت احساسات وارد حیطه ازدواج میشوند و در حقیقت مهمترین عامل برای زنان در رضایت از ارتباط شان یک گفت و گوی خوب است که باید بین آنها وجود داشته باشد . بنابراین چگونگی بحث کردن زوج های روی این نکات حساس است که بیشتر در سرنوشت ازدواج آنها تاثیر میگذارد . رسیدن به توافق در مورد چگونگی مخالفت کردن میتواند کلید پایدار ماندن ازدواج باشد و در صورتی که در این زمینه غفلت کنند ، شکاف های احساسی در نهایت ممکن است رابطه را بگسلد توسعه این شکاف ها هنگامی است که یکی یا هر دو زوج از نظر هوشمندی احساسی ، کمبودهای داشته باشند .
خطوط غلط در ازدواج : " مرد : لباس هایم را از خشک شویی گرفتی ؟ " زن : مگر دفعه قبل لباس های منو گرفتی ؟ یادته بهت گفتم لباساموی از خشک شویی بگیرو نگرفتی ؟ من کلفت کسی نیستم . " " مرد: معلومه که کلفت کسی نیستی، اگه بودی لباس اتو کردن بلد بودی !!" این ها دعواهای زن ها و شوهران است. جرو بحث های که سر موضوعات بی اهمیت رخ میدهد . این لج و لجبازی ها در بحث ها گاهی به طلاق ختم میشود . آیا ارزش دارد ؟
آیا ارزش این را دارد که زندگی خود را تباه کنیم .؟؟
دقیق ترین تفسیری که میتوان در مورد این موضوع گفت این است که ، جاذبه ی احساسی است که زوج ها را به هم وصل میکند . در مقابل ، وجود احساس تباه کننده ای است که میتواند ازدواج ها را از هم بپاشد . در اینجا نکته ای که مهم است تفاوت ساده بین گله کردن و انتقاد شخصی است . در گله کردن ، زنان مشخصا ان چیزی را بیان میکنند که او را ناراحت کرده است و از عمل و رفتار شوهرش میکند نه خود شوهر این دو با هم تفاوت زیادی دارند انتقاد و میگوید عمل شوهرش چگونه احساسی را برای او به وجود آورده است . مانند دیالوگ گفته شده در بالا که باعث شده زن احساس که شوهر به او اهمیتی نمیدهد ، این بیان اساس هوشمندی احساسی است اما در یک انتقاد شخصیتی تاکید زن مخصوصا بر یک حمله مهلک و سیاست مابانه به مرد بوده است . این نوع حمله و انتقاد باعث میشود شخصی که ان را دریافت میکند احساس خجالت ، مورد بیمهری قرار گیرد ، تحقیر و بی عرضه گیری کند که نتیجه تمام آنها به احتمال زیاد پاسخی دفاعی است نه برداشتن قدم هایی در جهت بهتر کردن اوضاع .
گوش دادن غیر تدافعی به صحبت های یکدیگر :
مرد : داری سر من داد میزنی ؟ زن : البته که دارم داد میزنم . تو یک کلمه از حرف هایی که من میزنم را نمیشنوی ، داد میزنم که بشنوی ، تو اصلا گوش نمیدهی!! گوش دادن مهارتی است که زوج ها را با هم نگاه میدارد . حتی در جریان بحث ها و بگو مگوها وقتی هر دو کنترل احساسی خود را از دست داده اند ، یکی از آنها و گاهی هر دوی میتوانند خود را وادار کنند که از ورای خشم گوش بدهند و سخنان ترمیم کننده زوج را بشنوند و به آنها پاسخ دهند . زوج هایی که درمسیر طلاق قرار گرفته اند کسانی هستند که جذب خشم شده و روی نقاط مخصوصی از موضع دعوا گیر میکنند .
چگونگی اتمام رابطه با معشوق خیانتکار !!
بله! پایان یک رابطه همیشه عذاب آور است ، اما حقیقت این است، برخی رابطه ها به دلیل عدم روراستی طرفین ، خود به خود قبلا" ازبین رفته است!

اگر کسی شما را فریب دهد و خیانت کند ، به دلیل بی اعتمادی بوجود آمده، شما برآن می شوید تا به این رابطه پایان دهید و بهتر است که این کار را زودتر انجام دهید. اتمام یک رابطه بسیار سخت است ولی خوب در غیر این صورت، روز به روز صدمات روحی عمیق تری از جانب طرف مقابلتان بر شما وارد می شود که مسلما" سخت تر از تحمل جدایی است . در صورت تصمیم به جدایی ، باید تمام مراحل آن را در نظر بگیرید . آیا می توانید او را ببخشید ، حتی اگر دیگر توان با او ماندن را در خود نمی بینید ؟ آیا می توانید به این رابطه ، بار دیگر قوت ببخشید و ادامه دهید ؟ ..... و بعد از بررسی سوالاتی چون موارد ذکر شده ، در نهایت بهترین راه را انتخاب کنید. همواره در طی مراحل تصمیم گیری و احیانا"، جدایی ، موارد زیر را مد نظر داشته باشید : خود را سرزنش نکنید بیشتر وقتها ، نفر مقابل شما سعی دارد که شما را هم به نوعی در ارتکاب خیانتش، مقصر بداند. به هر حال شاید شما هم کمی سهل انگاری کرده باشید ، ولی باز هم هیچ عذری برای خیانت او قابل قبول نیست. به هر صورت وی باید عواقب افکار و اعمال فریبکارانه خود را بپذیرد. حتی اگر بهترین همراه نبودید و یا او از بودن با شما لذتی نمی برد، بازهم تقصیر شما نیست. وی می توانست بدون خودخواهی، سعی کند با طرح و بررسی مشکلاتش با شما، مسیر را برای ادامه هموار تر کند؛ نه اینکه نفر مقابل خود را فریب دهد. بطور کامل جدا شوید خودتان را درگیر شروع و پایان دادن های متوالی نکنید، چرا که استرس و رنج شما را بیشتر می کند. اگر نصفه نیمه به این رابطه پایان دهید، دوباره بطور مداوم به این فکر می کنید الآن او با چه کسی است؟ ( که احتمالا" هم هست !!) اگر تصمیم گرفته اید که طرف خیانتکار خود را ترک کنید بهتر است که دیگر برنگردید. سعی کنید ببخشید در مرحله اول، سعی کنید که وی را ببخشید. نه برای او، بلکه برای خودتان. البته که این بخشش رنجش شما را نمی کاهد و به معنای فراموش کردن کاری که او کرده و صدمات روحی که بر شما وارد شده است نیست، همچینن این عفو و ببخشش به این معنی نیست که افکار و احساسات خود را تحت قوانین و کنترل وی قرار داده اید، بلکه تنها دلیل این است که شما را در وضعیت بهتری قرار می دهد و دیگر بیش از این خود را با افکار و احساسات منفی ، بخاطر وی در عذاب نمی گذارید. اتمام و فراموشی یک رابطه زمان می گیرد بعد از جدایی ، مدت زمانی را تنها با خود بگذارنید و اجازه دهید تا بتوانید مشکلات و اثرات منفی به جای مانده از رابطه را از ذهن خود کمرنگ و به تدریج پاک کنید. به صحبتهای اطرافیان که خیلی زود شما را برای بازگشت دوباره، تحریک می کنند، توجهی نکنید. در طول این مدت اگر واقعا" در هم شکستید و نمی توانید بر احساسات خود غلبه کنید، بهتر است با یک دوست مطمئن، اعضای خانواده، یک روحانی و یا مشاور صحبت و مشورت کنید. این شما نیستید که باید با خود کنار بیاد. شما که مقصر نبوده اید و نباید شرمسار باشید. همواره به اطرافیانتان نزدیک خود که شما را دوست دارند و اهمیت می دهند، اطمینان کنید و اجازه دهید شما را یاری دهند. همچنین، با مطالعه بروی کتابهای پاکسازی ذهن و روانشناسی، می توانید خود را از ابتلا به افسردگی نجات دهید.
|
نکاتی مهم برای جوانان در آستانه ازدواج
نکاتی مهم برای جوانان در آستانه ازدواج
نیاز به ازدواج در روان انسانها وجود دارد؛ ما نیازمند به زندگی با جنس مخالف هستیم؛ نیازمند آنیم که تا زمانی که زندهایم از تنهایی نجات پیدا کنیم. اما ازدواج اگر در چهارچوب منطقی و درستی نباشد، به جای اینکه آرامشدهنده باشد آرامش را بر هم میزند و یا به جای اینکه با کسی رابطه عمیق و صمیمانهای پیدا کنیم، ممکن است حتی همیشه هم با او زندگی کنیم، اما کاملا تنها باشیم. بنابراین، باید چهارچوبهای اساسی انتخاب همسر را به خوبی بدانیم تا با انتخاب درست به نیازهای بیولوژیک و روانی خود، پاسخ صحیح دهیم.
:: تناسب خانوادگی
به طور کلی، انسانها در بستر خانوادگی شکل میگیرند. چهارچوب خانواده و آنچه که به عنوان شکلگیری شخصیت در خانواده وجود دارد، از خانوادهای به خانواده دیگر فرق میکند؛ یعنی هر خانواده بسته به زمینه فرهنگی و تربیتیای که دارد در فرد تأثیر متفاوتی میگذارد؛ چرا که نقش تربیت در شکلگیری شخصیت مهم است. جان واتسون (پدر علم روانشناسی) میگوید: 50 نوزاد به من بدهید و بگویید چه شخصیتهایی لازم دارید؛ دانشمند، پلیس، قاضی، دزد و... چه میخواهید؟! من مطابق سفارش شما 20 سال بعد این افراد را تحویل میدهم. در واقع او میخواهد بگوید که تربیت، نقش بسیار پررنگتری از زمینههای دیگر مثل ژنتیک یا زمینههای خاص دیگر دارد.
خانواده نقش مهمی در شکلگیری شخصیت دارد، بنابراین افراد در انتخاب همسر، زمانی در کنار کسب نیازهای روانی (که به مراتب مهمتر از نیازهای بیولوژیک هستند)، درست پاسخ میگیرند و از اضطراب جدایی یا ترس از تنهایی نجات مییابند که دو نفر برای انتخاب یک زندگی مشترک بعنوان همسر، از نظر خانوادگی متناسب با هم باشند. چنان که اشاره کردیم خانواده (بنا به تربیتی که روی فرزندش دارد) نقش مهمی در شکلگیری شخصیت او ایفا میکند و این مسئله این روزها بسیار نادیده گرفته میشود، چرا که دختر و پسر، همدیگر را خارج از بسته خانوادگی میبینند؛ سادهترین شکل آن این است که در دانشگاه با هم آشنا میشوند، در حالی که نمیدانند طرف مقابلشان محصول چه خانوادهای است! در شکل دیگر در یک برخورد همدیگر را میبینند در حالی که هر دو، دوست دوستانشان هستند و شناخت دیگری از یکدیگر ندارند یا بهصورت تصادفی، با هم آشنا میشوند.
انسانها، محصول خانوادهشان هستند؛ پس بهتر است در زمان گزینش همسر، او را از داخل بستر خانواده دیده و انتخاب کنند و دقت کنند که آیا فرد مورد نظر، از نظر خانوادگی با آنها تناسب دارد یا خیر؟ در اینجا، مفهوم خانواده زمینههای تربیتی را باز میکند. مثلا فردی میگوید که ما از نظر خانوادگی به هم میخوریم. آیا به طور خاص، بستر فرهنگی و شیوههای تربیتی رایج در خانواده را بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند؟ گاهی 2 نفر با هم ازدواج میکنند و از نظر فرهنگی و خانوادگی به هم شبیه هستند، اما شیوههای تربیتی آنها متفاوت است! مثلا در خانواده پسر، زن جایگاه و ارزشی ندارد.
فرض کنیم مادر پسر 30 سال است که زندگی کرده ولی هیچچیز متعلق به او نیست و فقط وظیفهاش این بوده که بشوید، بپزد، بزرگ کند. پسری که نگاهش به زن اینگونه شکل گرفته است با دختری ازدواج میکند که در ساختار خانوادهاش مادر، همهکاره بوده و تعیین تکلیف میکرده است؛ در نتیجه در زندگی این دو نفر، پسر آن نگاه را نسبت به همسرش دارد و دختر آن انتظار را. پس این دو، تناسب خانوادگی ندارند هرچند از نظر سطح تحصیلات و وضعیت مالی شبیه و در یک طبقه باشند. این زوج پس از مدتی در بهترین حالت پایشان به جلسات مشاوره کشیده میشود و در بدترین حالت به علت اختلافات شدید از دادگاهها سردرمیآورند.
:: تناسب فرهنگی
ما تناسب فرهنگی داریم، آنها از نظر فرهنگ با ما متفاوتاند؛ راستی فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی که تعیین تکلیف میکند. آن، به ما میگوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ چه کاری باید انجام شود و چه کاری نباید صورت گیرد؟ از آنجا که فرهنگها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق میکند. بهعنوان مثال، بایدها و نبایدها در فرهنگ آذریها بسیار متفاوتتر از بایدها و نبایدهای فرهنگ شمالیهاست؛ حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری است.
انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح که بیدار میشویم این فرهنگ ماست که میگوید چطور بیدار شویم و با خانواده چگونه رفتار کنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه غذا بخوریم و... هیچکاری نیست که به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراین، لازم است که دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعی به یکدیگر نزدیک باشند. فاصلههای فرهنگی زیاد، زندگی این دو را تحتالشعاع قرار خواهد داد. حال اگر 2 نفر همه خصوصیاتشان (که ذکر شده و خواهد شد) با هم همخوانی داشته باشد ولی تناسب فرهنگی نداشته باشند چگونه برخورد کنند؟ اینجاست که باید از فرهنگ یکدیگر آگاه شوند و آن را بپذیرند؛ این مهم است؛ نه اینکه آن را مسخره کرده و بگویند چه بیخود است! اگر این آگاهی و پذیرش باشد، به گونهای همفرهنگ میشوند.
:: تناسب شخصیتی
هر انسانی شخصیت ویژه خود را دارد. اگر 2 نفر که ازدواج میکنند، تفاوتهای شخصیتی زیادی داشته باشند در رابطه خود دچار مشکلات زیادی میشوند. فرض کنید فردی از نظر شخصیتی برونگراست و راحت ابراز احساسات و عواطف میکند و بیشتر دوست دارد در جمع باشد؛ این فرد با کسی ازدواج میکند که انسانی درونگراست و ابراز احساسات برایش سخت است، حضور در جمع برایش خوشایند نیست و ارتباط برقرار کردن با افراد برایش دشوار است. این دو در طولانیمدت دچار مشکل میشوند؛ با هم هستند ولی احساس تنهایی میکنند. جالب اینجاست که در ابتدا به خاطر خصوصیات متضادی که دارند، خیلی جذب همدیگر میشوند ولی به تدریج از هم فاصله میگیرند چون با هم تناسب ندارند و نمیتوانند نیازهای همدیگر را برآورده کنند.
:: تناسب اعتقادی
اعتقادات و باورها، جنس محکمی دارند و بخاطر هیچکس نمیآیند و بروند. اگر 2 نفر که با هم ازدواج میکنند، این تناسب را ندارند، بدانند که اعتقادات تغییری نمیکند مگر بر اساس شناخت. بهعنوان مثال، دختری به حجاب اعتقاد ندارد. پسری با او ازدواج میکند و میگوید به خاطر من حجاب بگذار. ممکن است دختر بپذیرد ولی اعتقادی به آن ندارد. حجابی که به خاطر پسر میآید، روزی که دختر خاطر پسر را نخواهد و کوچکترین اختلافی پیش آید، برداشته میشود. وقتی انسان محجبه و نمازخوان میماند که اعتقاداتش را پیدا کند، نه اینکه صرفا به خاطر نگاه داشتن حرمت شخص دیگری آنهم بصورت مقطعی باشد. اگر فردی بیاعتقاد است، باید در ابتدا حوزه آشنایی او را پیدا کرد تا او با مطالعه و تحقیق به اعتقاد محکمی برسد، نه اینکه به خاطر دیگری اعتقاد ظاهری پیدا کند.
:: تناسب تحصیلی
این تناسب هم نقش مؤثری دارد. اما چون تحصیلات اکتسابی است (یعنی اگر امروز نیست فردا میتواند باشد)، جزء مسائلی است که میگوییم اگر همه شرایط را دارند و بالقوه میتوانند ادامه تحصیل دهند، در این ازدواج مشکلی پیش نمیآید. اگر دختر فوقلیسانس و پسر لیسانس است، اشکالی ندارد (در حالی که به غلط جا افتاده که شوهر باید بالاتر باشد) ولی اصولا بهتر است که هر دو همسطح باشند. گاهی2 نفر از مقطع لیسانس با هم آشنا میشوند و ازدواج میکنند. پسر دکترا میگیرد ولی دختر در همان مقطع مانده است. کمکم از هم فاصله میگیرند و فضای فکری آنها بسیار متفاوت میشود.
:: تناسب اقتصادی، اجتماعی
طبقه اقتصادی، اجتماعی یک نوع نگرش به زندگی ایجاد میکند. وقتی 2 نفر از لحاظ طبقه اقتصادی، اجتماعی با هم فاصله زیادی دارند، نگرش به زندگی و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهی آدمهایی متعلق به طبقه اقتصادی، اجتماعی بالا نیستند ولی با فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی به این طبقه میرسند و صاحب خانه، ماشین، ویلا و... میشوند. اما مردم در یک برخورد یا یک نگاه به آنها میگویند تازه به دوران رسیده! و این، نوع رفتار و نگرش آنهاست که مردم را متوجه این موضوع میکند. طبقه اقتصادی، اجتماعی به انسانها یک نگرش، رفتار و بینش به زندگی میدهد. بنابراین وقتی 2 نفر از 2 طبقه اقتصادی، اجتماعی متفاوت ازدواج کنند، از نظر نوع نگاه به زندگی خیلی با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگی خیلی متفاوت است؛ به همین دلیل بتدریج دچار مشکلات بسیار میشوند.
:: نقش رضایت والدین
از آنجا که عدم رضایت والدین تا سالهای بسیار طولانی و حتی تا آخر زندگی تأثیر خود را دارد، خوب است که دو نفری که میخواهند ازدواج کنند، حتما خانوادههایشان راضی باشند و اگر نیستند باید آنها را متقاعد کرد. باید دلایل مخالفت را دانست چرا که اغلب تجربه آنها باعث میشود که دلایل درستی را مطرح کنند و نباید عدم رضایت را سرسری گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاشها راضی نشدند، شایسته است تا گرفتن رضایت صبر کنند یا به ازدواج دیگری فکر کنند. چرا که حقیقت امر این است که رضایت والدین تا زمانی که زندگی میکنند تأثیر خودش را دارد. بنابراین ازدواج مهمترین تصمیم زندگی انسان است. بدیهی است جدی گرفتن این مسئله و دقت در تمام جوانب میتواند زندگی موفقی را رقم بزند. در غیر اینصورت، پشیمانی و پریشانی نتیجه ازدواج عجولانه خواهد بود.
.:: عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی ::. دکتر علی شریعتی
|