کوروش بنیادگذار کشور ایران، مردی که عموم تاریخ نگاران او را «اندیشمند، انساندوست ، دادگستر و مهربان» توصیف کرده اند در مارس سال 530 پیش از میلاد ــ 9 سال پس اعلام امپراتوری ایران فوت شد.
وی یازده سال پس از ایجاد دولت واحدی از سه طایفه مهاجر قوم آرین – پارس، ماد و پارت، شهر بابل (در جنوب غربی بغداد امروز و پایتخت یک امپراتوری به همان نام) را تصرف و در آنجا در اکتبر سال 539 پیش از میلاد ایجاد امپراتوری مشترک المنافع ایران را اعلام کرده بود.
امپراتوری ایران در زمان کوروش که نام او در غرب با قلب تلفظ حروف یونانی، سیروس و سایرس، گفته می شود از هند تا مرمره و از سیردریا (رود سیحون) تا دریای سرخ امتداد داشت که پسر او کامبیر (کامبوزیا = کامبوجیا = کمبوجیه) بر وسعت آن افزود و داریوش بزرگ و پسرش خشایارشا قلمرو ایران را گسترش بیشتری دادند که بیش از دو قرن بزرگترین قدرت و تنها ابرقدرت جهان بود با فرهنگ و تمدنی درخشان و بی مانند.
کوروش برای اخراج طوایف آرال که از سیردریا گذشته وارد سغدیانا و سرزمین پارسیان در فرارود (تاجیکستان امروز و …) شده بودند به این منطقه رفته بود که به سوی او که سوار بر ارّابه بود و سربازانش را در میدان نبرد هدایت می کرد زوبینی پرتاب شد و عمر وی پایان یافت.
با وجود درگذشت کوروش، سربازان او جنگ را بردند و مهاجمان را به آن سوی سیردریا عقب راندند. ( سغد اینک یک ایالت تاجیکستان و فرماندارنشین آن، شهر باستانی خجند است).
برخی از مورخان درگذشت کوروش بزرگ را در منطقه فرارود نتیجه بیماری نوشته اند، نه اصابت زوبین. آرالی ها تمدنی عقب مانده و غیر قابل قبول برای ایرانیان داشتند و کوروش مایل به آلوده شدن ایرانیان به این تمدن [از جمله همبستر شدن علنی با زنانشان] نبود.
موسس و پدر کشور ایران که مادرش ماد و پدرش پارس بود در میدانهای جنگ، همیشه در میان سربازان بود و از آنان جدا نمی شد و (اگر نوشته مورخان یونانی درست باشد) جان خود را بر سر همین روش گذارد. او بارها گفته بود که نباید سرباز جان برکف نهد و بجنگد و افتخار پیروزی نصیب شاه شود که دور از میدان جنگ در چادر خود درمیان نیروهای محافظ و اسبان آماده برای فرار می آساید.
جنازه کوروش همچنان که وصیت کرده بود به پاسارگاد منتقل و مدفون شد که آرامگاه او تا به امروز باقی مانده و هموطنان پس از 25 قرن همچنان برای ادای احترام نسبت به او به پاسادگاد می روند.
کوروش در بابل و پس از صدور اعلامیه ای که امروز نحستین منشور اتحاد ملل و حقوق بشر نام برده می شود وصیت کرده بود صرف نظر از محل مرگ او، باید در پاسارگاد دفن شود. کوروش هنگام تعیین محل دفن خود از این که برای مدتی بسیار طولانی، جسد او قطعه زمینی را از ثمر دادن باز می دارد از مردم ایران (قبلا) پوزش خواسته بود.
کوروش جهانی فکر می کرد و همه ملتها را متساوی الحقوق می دانست و عقیده به ایجاد یک دولت جهانی مجهز به اخلاقیات داشت تا جنگها و خونریزی ها پایان یابد و یک قانون واحد حاکم بر روابط ملتها باشد.
اعلامیه او پس از فتح بابل که سلطانش به آزار دادن سایر ملل و نیز اتباع خود شهرت داشت، نخستین منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر شناخته شده و نگهداری می شود.
کوروش دین ایرانیان (آیین زرتشت) را به ملل دیگر تحمیل نکرد. وی شورائی از سران ملل تابعه به ریاست خود تشکیل داده بود و امپراتوری او در حقیقت یک جامعه مشترک المنافع بود و شرط عضویت در این جامعه دادن آزادی به مردم محل، بر قراری حکومت قانون، منع بردگی و قطع ظلم و تعدی بود.
ارتش کوروش سربازان اسیر را به بردگی نمی فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمی کرد. یهودیان در کتاب مقدس خود کوروش را “آزادیبخش” و او را یک مسیح خوانده اند. کوروش اسیران یهودی دولت بابل را آزاد کرد و به وطن خود بازگردانید و با پول ایران شهرهایشان را که به دست سلطان بابل ویران شده بود مرمت و نوسازی کرد.