لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
شما مهارتهای زندگی مشترک را آموختهاید؟
اشتباهی که خیلی از زوجها مرتکب میشوند این است که فکر میکنند، زندگی مشترک مثل سرسره است. پس از ازدواج میتوانید سر پیچهای خطرناک ماشین را کنترل کنید؟
اشتباهی که خیلی از زوجها مرتکب میشوند این است که فکر میکنند، زندگی مشترک مثل سرسره است. کافی است از پلهها بالا بروی و بعد... ویییژژژ... سر میخوری و میروی تا آخر. شنیدهاید که بعضیها ازدواج را به بشکهای تشبیه میکنند که رویش عسل است و زیرش چیزهای دیگر؟! اینها معمولا همانهایی هستند که فکر میکنند ازدواج یعنی سرسره. چه ربطی دارد؟
چه کوچولوهایی که از بالای سرسره چشمهایشان را میبندند و ویییژژژ...، چه آدم بزرگهایی که فکر میکنند ازدواج یعنی خریدن یک بشکه که رویش عسل است و بعدا معلوم میشود زیرش چیزهای دیگر، هر 2 در یک نقطه مشترکند: تصورشان این است که بعد از آغاز زندگی مشترک، دیگر کاری نمیشود، یا نباید کرد.
درست برعکس. ازدواج تازه شروع یک مسیر است. شاید مثال دقیقی نباشد ولی به قول معروف، کارمان را راه میاندازد. ازدواج مثل خریدن یک ماشین برای یک سفر طولانی است. این درست که وقتی میخواهید ماشین بخرید باید حواستان را جمع کنید ولی برای اینکه ماشین، شما را به مقصد برساند، اول باید راه را بشناسید و مسیرتان را درست انتخاب کنید، دوم باید حواستان به ماشینتان باشد و کاری نکنید که وسط جاده بگذاردتان و سوم (از همه مهمتر) رانندگی بلد باشید!
رانندگیشان چطور است؟
گفتیم ازدواج، یعنی پاگذاشتن به یک سفر. در این سفر مثل هر سفر دیگری، هم خوشی و لذت هست، هم ناخوشی و خطر؛ و البته در همه حال، تجربه. شاید درست مثل سفر در جاده چالوس. همانقدر که از طبیعت لذت میبرید، باید مراقب پیچ و خم جاده هم باشید. یک مرد یا یک زن، در سفر ازدواج هم، هر زمانی ممکن است با یک پیچ خطرناک روبهرو شوند؛ موقعیتی که اگر بلد نباشند ماشین را کنترل کنند، اگر حواسشان پرت باشد، یا اگر ماشینشان نقص فنی داشته باشد، ته درهاند.
یکی از مهمترین آزمونهایی که «مخصوصا مردان» با آن روبهرو میشوند، آزمون وفاداری است. چرا «مخصوصا مردان»؟ چون این موجودات عجیبالخلقه 3 ویژگی متفاوت از زنان دارند: اول اینکه مردان از طریق بینایی، خیلی بیشتر از زنان، تحریکپذیرند. دوم اینکه مردان عموما هیجانجوتر از زنان هستند. سوم هم اینکه برای مردان، رابطه جنسی مقدم بر رابطه عاطفی است درحالیکه در زنان دقیقا برعکس است. خب، فقط یکی از این 3 ویژگی هم کافی است که مردان را بهطور مرتب در معرض وسوسههای گوناگون قرار میگیرند. موقعیت خطرناکتر هم میشود اگر رابطه مرد با همسرش در موقعیت «جزر» باشد. (شماره قبل راجع به جزرومد دریای عشق صحبت کردیم. یادتان که نرفته؟) نه! نه! صبر کنید! همینجا فیلم را نگه دارید.
« سیاه بیشه» را به سلامت رد کنید!
وقتی که یک مرد دچار وسوسه میشود، دقیقا سر یکی از آن پیچهای خطرناک قرار گرفته. پیچی که باید با مهارت آن را رد کند. اما چطور؟اعتقادات مذهبی یک مرد، در چنین موقعیتی، کمککننده است، اما کافی نیست. ترسهای بیرونی (از آبروریزی، از متزلزل شدن موقعیت اجتماعی یا حتی از پس زده شدن و تحقیر از طرف مقابل) هم در چنین موقعیتی ممکن است موقتا (تاکید میکنم موقتا) مسئله را حل کند اما تضمینی برای رد کردن پیچ بعدی نیست. ترسهای درونی هم همیناند. شاید یک مرد در موقعیتهای اول، خودباوری لازم را نداشته باشد ولی به هرحال، روزی این اعتماد به نفس را کسب میکند... پس واقعا چه طور باید این گردنه را به سلامت رد کرد؟
دو جور پاسخ میشود به این سوال داد. یک پاسخ فلسفی و یک پاسخ عملیاتی.از نظر فلسفی، مردی میتواند از چنین موقعیتی سربلند بیرون بیاید، یا آدم اخلاق گرایی باشد، یعنی مسائلی مثل صداقت وفاداری و تعهد را ارزش تلقی کند، یا حداقل آنقدر عاقل باشد که منافع درازمدت پایدار را به منافع کوتاه مدت ناپایدار ترجیح دهد. میدانم که این جملهها کمی شعاری هستند ولی چارهای نیست. این یک واقعیت است که آدمهای بیاعتقاد به اصول اخلاقی و همچنین آدمهایی که به پختگی عقلانی لازم نرسیدهاند، برای ازدواج اصلا قابل اعتماد نیستند.اما این پاسخ به تنهایی هم کافی نیست. یک مرد ممکن است بهطور نسبی اخلاقگرا یا عاقل باشد ولی بازهم وقتی در چنین موقعیتی گرفتار میشود، گیج شود. اینجاست که پاسخ دوم لازم میشود.
جونم خونه!
«من مرد خوشبختی هستم. حداقل از بیشتر مردهایی که دوروبرم دیدهام خوشبختترم. زندگی نسبتا خوبی با همسرم داشتهام و دارم. دوستش دارم. با او تجربههایی داشتهام که با هیچ کس دیگر نداشتهام. او هم من را دوست دارد. فقط مرا. گاهی بداخلاق میشود ولی بیشتر وقتها عالی است. مگر خود من همیشه خوبم؟ ما مدتها در خوشی و ناخوشی کنار هم بودهایم. همدیگر را خوب شناختهایم. برای همین هم میتوانیم کنار هم، زیر یک سقف خوشحال باشیم. من یک خانواده خوب دارم که باید از آن مراقبت کنم. باید مراقب خودم و همسرم باشم و خدا را بهخاطر داشتن این همه چیزهای خوب شکر کنم...»اینها، جملاتی هستند که سر آن پیچهای خطرناک، یک خانواده را نجات میدهند؛ به همین راحتی. یک مرد بعد از اینکه وسوسه شد، باید یک نفس آرام بکشد، این جملات را در ذهنش مرور کند و بعد درست راه مخالف را پیش بگیرد و بگوید: «جونم خونه!»همه زوجها میخواهند رابطهشان گرم بماند. مثل کسب هر مهارت دیگری، این هم نیاز به ممارست دارد. ارجاع مکرر احساسات به همسر، تمرینی است که یک زوج را به مقصد میرساند. با این تمرین، قابلیت تحریک شدن نسبت به همسر افزایش پیدا میکند، همچنانکه باعث میشود مرد کنترل بیشتری روی احساساتش داشته باشد و در پیچهای بعدی، هرقدر هم خطرناک، بتواند بهراحتی ماشین را کنترل کند.
یک هشدار مهم: انتقال احساسات به همسر به معنای جایگزین کردن فرد دیگری به جای همسر، در خیالپردازیها نیست. این اشتباه خطرناکی است که در شماره بعد، در مورد آن و سایر اشتباهات و سوء تفاهمهایی که ممکن است سر این پیچهای خطرناک پیش بیاید صحبت میکنیم.
تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 2:3 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید