چنین فردی استعدادها، توانمندی ها، نیازها، خواسته ها و افکار، احساسات و هیجانات و نقاط ضعف و قوت خود و همچنین کرامات، ارزش ها و ظرفیت های وجودی و قدرت های عظیم فکری و روحی انسان و... را به خوبی می شناسد و دارای انگیزه و هدف و برنامه است.
در شماره قبل به طور کامل به دلایل روانپزشکی اهمال کاری و تنبلی پرداختیم. همچنین از نگاه جامعه شناسی و روانشناسی نیز به تعدادی از آن دلایل پرداختیم. در ادامه قصد داریم به عوامل و ریشه های دیگر آن بپردازیم و برای بررسی این موضوع مصاحبه با دکتر حمیدرضا ارشدی روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه را دراختیار شما خوانندگان عزیز می گذاریم.
از نگاه روانشناسی چه دلایل دیگری باعث اهمال کاری و تنبلی می شود؟
بی هویتی و مسئولیت ناپذیری: طبق تعریفی از هویت که می گوید از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ به کجا
می روم آخر ننمایی وطنم؛ انسان به دنبال تعریف معنای زندگی خود است. واقعاً چرا ما به این دنیا آمده ایم؟ برای بعضی از انسان ها زندگی معنا و مفهومی بزرگ دارد. آنها می دانند آمده اند تا تغییری در این دنیا ایجاد کنند. آمدن آنها بی معنا نبوده است. آنها به عنوان یک انسان در مقابل هستی که شامل جمادات، حیوانات، همه موجودات و تک تک انسان هاست، احساس مسئولیت می کنند. در این صورت، وقتی انسان در مقابل انسان های اطراف خود احساس مسئولیت داشته باشد دیگر تنبلی و اهمال کاری معنی پیدا نمی کند. برای مثال وقتی یک استاد دانشگاه نسبت به همکاران، بیماران و دانشجویان خود احساس مسئولیت داشته باشد مسلماً اهمال کاری خیلی کم
می شود. همچنین اگر دانشجویان ما نسبت به آینده شغلی خود، خانواده و جامعه و... احساس مسئولیت داشته باشند، یعنی این را جزء وظایف فردی اش بداند، اهمال کاری پیش نخواهد آمد.
اما در حال حاضر بی مسئولیتی یکی از مشکلات اساسی در جامعه ماست که این امر باعث اهمال کاری و تنبلی شده است. همان طور که می دانیم، فرد روی جامعه تأثیر گذاشته و جامعه هم روی فرد تأثیر می گذارد. این افراد جامعه هستند که کم کم فرهنگ جامعه را تغییر می دهند. اگر از سالها پیش نگاه کنید می بینید مشکلات جوانان نسبت به مشکلات الان خیلی متفاوت است. گاهی اوقات که با دانشجویان خود صحبت می کنم و می گویم انشاا... دو سه سال دیگر پزشک می شوید، سعی کنید پزشکی را خوب یاد بگیرید، تعداد کمی از آنها می گویند: حالا آقای دکتر فرض کنید پزشک هم بشویم، مگر چه می شود؟ این افراد اصلاً نسبت به جامعه ای که در آن زندگی می کنند هیچ احساس مسئولیتی نمی کنند، که به اعتقاد من وجود هر نوع مشکل در جامعه نباید باعث
بی مسئولیتی شود.
نداشتن اولویت بندی در زندگی: نداشتن اولویت بندی در زندگی نقش بسیار مهمی در اهمالکاری دارد. برای مثال من از صبح باید به دانشگاه بروم، همچنین کارهایی مانند نوشتن مقاله ها، شرکت درکنگره ها، مصاحبه ها، زندگی خانوادگی، صله رحم و... هم هست. بالاخره باید تمام این کارها در زندگی اولویتی داشته باشند. اگر ما این
اولویت ها را در زندگی خود درست تعیین نکنیم از انجام خیلی کارهای مهم عقب می مانیم. اقتصاددانی به نام پارتو وجود دارد که قانونی به نام بیست ـ هشتاد دارد که می گوید بیست درصد از فعالیت های ما، هشتاد درصد در زندگی سوددهی دارد و هشتاد درصد فعالیتهای ما فقط بیست درصد سود دارد، بنابراین ما باید در زندگی خود مدیریت زمان داشته باشیم. از زمان خود خوب استفاده کنیم، باید برنامه ریزی داشته باشیم. خیلی وقت ها
می خواهیم کاری انجام دهیم، اما نمی دانیم مقدمات انجام آن کار چیست. شما که آمدید اینجا، باید ضبط صوت، قلم و کاغذ داشته باشید، باید مطالعه کرده باشید.
لذت جویی: یکی دیگر از دلایلی که باعث اهمال کاری می شود، لذت جویی است. افرادی که فقط دوست دارند از هر چیزی در زندگی خود لذت به دست بیاورند. دو اصل داریم: یکی اصل لذت، یکی اصل عقلانیت. یادم است زمانی که برای کنکور درس می خواندم خوب مسلماً تفریحات زیادی بود، اما ما همیشه این تفریحات را به تعویق می انداختیم چون اصل عقلانیت به ما می گفت که باید درس بخوانیم تا کنکور قبول شویم.
متأسفانه فرهنگ اشتباهی در جامعه در حال رشد است که می گویند دم غنیمت است، در صورتی که در فرهنگ ایرانی و عرفان ما، منظور از دم، استفاده مفید و بهینه از هر زمان به ویژه زمان حال است. این دسته از افراد خوشگذران توجه نمی کنند که اگر چیزی را به تأخیر بیندازند لذت عمیقتری به دست می آورند که مسلماً از لذتهای آنی و زودگذر که در مواقع زیادی، عواقب بسیار مخرب و ویرانگری هم دارد، مفیدتر، لذت بخش تر و پایدارتر خواهد بود.
کمال گرایی: یکی دیگر از دلایلی که باعث اهمال کاری می شود نیاز به کمال گرایی است. من این مورد را در بین دانش آموزان تیزهوش خود زیاد مشاهده کرده ام. دانش آموز تیزهوشی در سال سوم دبیرستان داشتم که با وجود اینکه شاگرد اول بود اما ترک تحصیل کرد. بعضی وقت ها بعضی از انسان ها دوست دارند کاری را که انجام
می دهند بی عیب و بی عیب بی عیب باشد. در نتیجه وقتی احساس می کنند کاری ممکن است در آن کمی عیب باشد آن کار را انجام نمی دهند. برای مثال دانش آموزی که بیمار شده و نتوانسته نمره بالایی بگیرد احساس می کند از عهده آن کار برنمی آید، بنابراین اهمال کاری کرده و به یک انسان تنبل تبدیل می شود. البته خوب است که فردی کاری را درست انجام دهد اما به چه قیمتی باید این کار را انجام دهد.
کمالگرایی بیش از حد آفتی است که باعث اهمال کاری می شود. خیلی وقت ها به این دلیل اهمال کاری
می کنیم که معتقدیم کاری را باید خوب بلد باشیم بعد برویم انجام دهیم. در صورتی که این گونه نیست،
انگلیسی ها می گویند انجام بده تا یاد بگیری. تا یک کار را انجام ندهید که یاد نمی گیرید، پس این یک اشتباه ذهنی است که ما در خطاهای ذهنی به آن اسیر «باید بودن» می گوییم.
مهرطلبی: از دیگر عوامل این است که بعضی از آدم ها خیلی دوست دارند مهرطلب باشند، یعنی دوست دارند دیگران، خانواده و... دوستشان داشته باشند. برای آنها خیلی مهم است که دیگران نسبت به آنها چه نگاهی دارند برای همین در محیط کار دوست دارند همه دوستشان داشته باشند، بنابراین وقتی فردی دوست دارد همه دوستش داشته باشند، مجبور است بنا به خواسته آنها مدام کارهایی را انجام دهد که مورد توجه آنها قرار گیرد. در نتیجه انبوهی از بار مسئولیت و کار به دوش چنین فردی می افتد و چون نمی تواند همه این کارها را انجام دهد باعث اهمال کاری می شود.
افسردگی آموخته شده: در بعضی از خانواده ها ممکن است فردی به یک بیماری یا مشکلی دچار شود، چنین شخصی ممکن است ادعا کند من حق دارم به شما پرخاش کنم یا حق دارم کارهای خود را درست انجام ندهم.
بعضی ها معتقدند ما حق داریم اهمال کاری کنیم، هر کسی جای من باشد، در شرایط من باشد سهل انگار و تنبل خواهد شد. این افراد انتظار دارند دیگران از آنها مراقبت کرده و کارهای آنها را انجام دهند. بعضی وقتها بعضی از مریض های ما در نقش افسردگی فرو می روند، که ما به آن ایفای نقش بیمار می گوییم. این گروه باورشان می شود که افسرده اند و چون باورشان می شود پس کارهای خانه را هم نباید انجام دهند، این کار و آن کار را نباید انجام دهند، یا قولشان را فراموش می کنند.
لجبازی: از دیگر دلایل اجتماعی که باعث اهمال کاری می شود این است که بعضی افراد از نظر اجتماعی لجبازی می کنند. لجبازی یک فرایند آگاهانه است، مثلاً فردی که از یک سیستم دلخور است آگاهانه لجبازی کرده و
اهمال کاری می کند. البته ممکن است فقط از دست خانواده خودش دلخور باشد اما با مکانیسم فرافکنی جامعه را مقصر دانسته و تنبلی می کند. این یک فرایند آگاهانه است. ممکن است معادل این ناآگاهانه هم باشد که ما به آن پرخاشگری انفعالی می گوییم.
گاهی اوقات برخی از انسان ها که از دست هم دلخور هستند شکایت و گلایه خود را خیلی منطقی با هم در میان می گذارند، مثلاً مرد به همسر خود می گوید: من از این برخورد شما ناراحت هستم. این رفتار، الگوی ارتباط ابراز وجود یا جرأت ورزی می گویند.
اما یکی از الگوهای ناسالم ارتباطی، الگوهای انفعالی هستند. یعنی اگر موضوعی باعث ناراحتی شخصی شود فرد ناراحتی و شکایت خود از دیگری را در درون خود ریخته و ابراز نمی کند. این الگوی انفعالی در جامعه در بین خانم ها بیشتر است. یا بعضی وقت ها الگو، الگوی پرخاشگرانه است یعنی طرف برای اینکه با دیگری ارتباط برقرار کند پرخاش می کند. پس تا به حال سه جور ارتباط داریم. جرأت ورزی که منطقی ترین نوع ارتباط است، ارتباط انفعالی و پرخاشگرانه.
یک نوع چهارم هم داریم که به آن پرخاشگری انفعالی می گوییم. یعنی فرد خشم خود را به صورت انفعالی بروز
می دهد. مثلاً فرض کنید خانمی به همسر خود می گوید: به منزل مادرم برویم. اما همسر او می گوید نمی آیم. بعد خانم می گوید باید بیایید. هر چند مرد راضی می شود همراه خانم خود به منزل مادرخانم خود برود، اما آنجا مرد بی توجهی می کند، اهمال کاری می کند، درست احوالپرسی نمی کند و...
درشت نمایی و ریزنمایی: یکی دیگر از اشتباهاتی که پیش می آید درشت نمایی و ریزنمایی است. در این خطای ذهنی فرد یک مسأله را خیلی بزرگ تصور می کند. به او می گویند این مقاله را بخوان، یا این تکلیف و یا این کار را انجام بده، این شیر آب را درست کن اما چنین افرادی آن کار را در ذهن خود چنین بزرگ می کنند که از مواجه شدن با آن وحشت دارند. این افراد کسانی هستند که ردپای این خطاها در بیشتر مسایل زندگیشان وجود دارد. این گروه یا یک مسأله را خیلی بزرگ یا خیلی ریز می بینند، برای مثال ممکن است آنقدر کاری را کوچک ببینند که آن را برای دقیقه نود بگذارند مانند بعضی از دانشجویان که اغلب درسهای خود را در دقیقه های آخر می خوانند.
چرا مردم کارها را در دقیقه 90 انجام می دهند؟
چند تا دلیل وجود دارد. اول اینکه افراد کار را ریز یا درشت می بینند. دلیل دیگر این است که برخی معتقدند آن کار همین قدر بیشتر اهمیت ندارد. برای مثال خیلی وقت ها دانش آموزانی که درس را در دقیقه 90 می خوانند، اعتقاد دارند اگر همان نمره 10 را بگیریم کافی است یعنی اهمیت ذهنی آن قضیه در ذهنشان چندان مهم نیست.
یا می گویند چون این برای بقیه اهمیت ندارد پس چرا برای ما اهمیت داشته باشد. متأسفانه این گروه به جای اینکه کانون کنترلشان درونی باشد، بیرونی است. وقتی فردی کاری را برای دیگران انجام می دهد می گوییم کانون کنترلش بیرونی است و زمانی که فردی کاری را برای خودش انجام می دهد می گوییم انگیزه فرد برای انجام آن کار، درونی است. بنابراین چنین شخصی دیگر درسی را فقط برای پاس کردن نمی خواند.
یکی دیگر از دلایل انجام دادن کارها در دقیقه نود، کمال گرایی است. گاه می گوید این لباس را بپوشم و گاه
می گوید آن لباس را بپوشم. این لباسم این طوری باشد آن لباسم آن طوری باشد. فرد این قدر درگیر جزئیات می شود که زمان را از دست می دهد یعنی وسواس باعث این قضیه می شود.
مشکلات ترتبیتی در خانواده: یکی از عوامل بسیار مهم در ایجاد تنبلی و اهمال کاری نقش تربیت خانوادگی است. متأسفانه امروزه برخی والدین به دلیل عدم مطالعه و آگاهی از شیوه های نوین و صحیح تربیتی و توجه بیش از حد به کودک، و یا به دلیل استفاده از شیوه های سنتی، مستبدانه و پدرسالار همراه با تحقیر و توهین و سرزنش و
بی توجهی و... موجب عدم استقلال و رشد و پرورش کودک می شوند. هر دو نوع این روش های غلط تربیتی، چه توجه بیش از حد و چه بی توجهی باعث تنبلی و مسئولیت ناپذیری در فرزندان می شود.
والدینی که از شیوه های آسان گیر تربیتی استفاده می کنند، در واقع با دادن یک راه حل فوری به صورت تذکر و یا پند و نصیحت تمام راه های فکر کردن را از فرزند خود می گیرند. در حقیقت اگر در گذشته بچه در خدمت یک خاندان بود امروز یک خاندان در خدمت بچه است. متأسفانه نسل امروز طوری تربیت شده که احساس می کند از ابتدای زندگی تا الان همیشه کسانی وجود داشته اند که غصه او را بخورند و کارهای او را انجام دهند و حتی به جای او فکر کنند. یا آنقدر مسایل را برای او بزرگ جلوه می دهند که فرد اصلاً تصور نمی کند که قادر باشد مشکلات خود را حل کرده و کارهای خود را انجام دهد. در این شیوه تربیتی والدین به جای اینکه تلاش کنند راهکاری بیابند تا فرزندشان مستقل باشد آنان را تنبل و سهل انگار بار می آورند. بنابراین چنین فرزندانی به دلیل مواجه نشدن با مشکلات مسایل را نمی شناسند. و ما با نسلی روبه رو هستیم که شکننده بوده و قادر به تحمل مشکلات و مصیبت ها نیستند.
روانشناسان معتقدند برای آموختن حل مسأله کودک باید از یک سالگی بیاموزد که خودش کارهایش را انجام دهد. مسئولیت دادن به بچه ها راهکاری برای جلوگیری از تنبلی است. یعنی ازآغاز، ما هم می توانیم تکنیک استقلال و مسئولیت پذیری و هم تکنیک وابستگی را به او آموزش دهیم. مثلاً کودک باید بیاموزد که بشقاب غذای خود را به آشپزخانه ببرد.
از دیگر دلایل تنبلی، پیشرفت تکنولوژی، امکانات رفاهی و زندگی ماشینی است که نسل امروز را هم از نظر فکری و هم از نظر جسمی تنبل بار آورده است.
منبع: موفقیت