لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
|
|
اگرچه خود ستایش در برابر این ناملایمات و موانع کم نمیآورد اما نرگس محمدی بازیگر این نقش، در بسیاری از موقعیتها به لحاظ حسی کم آورده و نمیتواند از بازنمایی شرایط..... | |
درباره سریال ستایش سریالی که بتواند مخاطبان خود را همچنان تا قسمتهای طولانی خود حفظ کند، سریال موفقی است. بخش مهمی از این موفقیت را در جذب مخاطب باید در ساختار دراماتیک و قوت قصه پردازانه آن دانست. فراز و فرودهای مختلف و ریتم متناسب با آن والبته جنس قصه که نسبت نزدیکی با تجربههای زیستی مخاطب دارد موجب شده تا ستایش همچنان دراولویت تماشای مخاطبان قرار بگیرد. اکنون سریال ستایش در نیمه دوم فرآیند درام خود قرار گرفته و با کشته شدن 2 نفر از شخصیتهای اصلی داستان با بازی مهدی پاکدل و مهدی سلوکی، موقعیت و روند داستان در شرایط تازهای قرار گرفته است. مهمترین وجه این تغییر، برجستهتر شدن نقش ستایش است که اساسا نام و موضوع سریال برگرفته از موقعیت او در قصه است. اینک با از بین رفتن پسران حشمت فردوس و محمود نادری آن دو در یک موازنه دراماتیک قرار گرفتهاند و از آنجا که ستایش نقطه وصل این دو خانواده است بیشترین حجم داستانی و بارعاطفی ماجرا بر محوریت او قرار گرفته است. این بارعاطفی که با خشم و اضطراب و دلهره همراه است مخاطب را نیز درگیر حسی درام کرده و از این حیث میتوان این سریال را با نرگس ساخته سیروس مقدم مقایسه کرد. به عبارت دیگر ستایش را میتوان یک درام زنانه دانست که شخصیت زن آن در کسوت یک قهرمان واقعی در دل موقعیتهای دشوار زندگی به تصویر کشیده میشود و معصومیت و مقاومت او توامان در یک چهره واحد متجلی میشود. ستایش تصویری از یک انسان مدرن پایبند به اصول و سنت هاست که با تکیه بر باورها و قدرت روحی زنانه خود یک تنه در مقابل ناملایمات زندگی ایستاده است. اساسا این سریال به ستایش زن پرداخته و بدون اینکه شعارهای فمینیستی بدهد یا در قالب نقدهای دم دستی و گل درشت به نقد نظام مردسالارانه بپردازد به نقد این وضعیت اقدام کرده و در بستر داستان و با زبان قصه این کار را میکند. اگرچه خود ستایش در برابر این ناملایمات و موانع کم نمیآورد اما نرگس محمدی بازیگر این نقش، در بسیاری از موقعیتها به لحاظ حسی کم آورده و نمیتواند از بازنمایی شرایط روحی ـ روانی دشوار ستایش برآید. مثلا زمانی که خبر مغز مرگی شوهرش را میشنود بیننده انتظار واکنش هیجانی شدیدتری از او دارد که در جنس بازی محمدی به ویژه در نگاهش مشاهده نمیشود یا چندان تاثیرگذار نیست. از سوی دیگر اکنون فرصت مناسبی فراهم شده تا داریوش ارجمند نیز جولان بیشتری برای بازی اش داشته باشد. با این حال اغراق بیش از حد بویژه درلحن و بیان او همچنین درنوع حرکات ورفتارهای غیرکلامیاش وجوهی تصنعی به حشمت داده و بیشتر او را به یک بازی تیپیکال نزدیک میکند. تیپی که بشدت به کاراکتر اسی در فیلم آدم برفی شباهت دارد که خود ارجمند آن نقش را ایفا کرده بود. در واقع نقش حشمت یک تقلید از خود بود که ارجمند به آن تن داد تا در کنار کاراکترهای پدرمقتدر و در حقیقت رفتارهای پدرسالارانه محمدعلی کشاورز در سریال پدر سالار و حسن پورشیرازی در سریال نرگس قرار بگیرد. شخصیتی که اقتدارش از یکسو ریشه در فرهنگ سنتی مردسالارانه دارد و از سوی دیگر در غرور و تکیه مغرورانه حشمت به مال و اموالش. او گمان میکند که با پول هر مشکلی را میتواند حل کند و حتی با رشوه دادن به وکیل، قانون را دور بزند. ضمن اینکه رگههایی ازشخصیت و رفتارشناسی خود ارجمند نیز دراین نقش دیده میشود. نشانههای این نوع بازی را تقریبا در بیشتر نقشهایی که او بازی میکند میتوان دید. هر چند در اینجا نشانههای رفتار لمپنی، نمود بیشتری دارد. با این حال بخش عمدهای از جذابیت درام در این قسمتهای سریال به همین کشمکش و منازعه حشمت و ستایش برمیگردد که مخاطب را بشدت با قصه درگیر کرده و با خود همراه میکند؛ کشمکشی که دو طیف متفاوت از رفتار و فرهنگ خانوادگی را مقابل هم قرار داده و به تصویر میکشد. یکی از دلایل مهم خشونت رفتاری که در حشمت فردوس میبینیم به دلیل آرزوهایی بود که وی برای پسر از دست دادهاش داشت. رویهای مردسالارانه که البته پسرش هم چندان با آن موافق نبود. ضمن اینکه مخالف شدید حشمت با ازدواج پسرش و ستایش به این کشمکشها دامن زده است. اکنون تلاش او برای به چنگ آوردن فرزندان ستایش و نوههایش به همین دلیل صورت میگیرد. این قدرتطلبی و ثروتاندوزی به عروس وی نیز تسری مییابد تا جایی که با توطئه تلاش میکند به این آرزو دست یابد اما به دلیل سکته ناکام مانده و ویلچرنشین میشود. واقعیت این است که سریال ستایش در لایههای درونی خود برخی مفاهیم اخلاقی ـ اجتماعی را که ریشه اصلی آن در حرص و طمع به مال دنیاست صورتبندی کرده و تلاش میکند تا بهواسطه موقعیتهای دراماتیک احساسی که فراهم میکند آنها را به گوش جان مخاطب برساند. سریال بهواسطه آنکه قصه خود را در اواخر دهه 60 روایت میکند یک حس نوستالژیک برای مخاطب دارد و فضای سنتی و سبک و شیوه زندگی آدمهای قصه در این موقعیت نیز به القای این حس دامن میزند. در عین حال نزاع و تضاد نسلی نیز فراز و نشیب درام را بیشتر کرده و آن را جذابتر میکندو البته نشان میدهد که قصههایی از جنس زمان و واقع گرایی در بازنمایی و روایت آنها تا چه حد میتواند در جذب و رضایت مخاطب تاثیر داشته باشد. به ویژه آن دست از سریالهایی که قصه مبتلا به هر دو نسل از والدین و فرزندان را نمایش می دهند. معضلاتی که نسل جدید و قدیم را بویژه در بستر نهاد و مناسبات خانوادگی به یکدیگر رسانده و از دردی مشترک سخن میگویند. تضاد و کشمکش فارغ از وجوه انسانی و اجتماعیاش از حیث دراماتیکی و قصه گویی نیز قابلیتهای نمایش بالایی دارد و «ستایش» بر همین مبنا، تقابل و تضاد نسلی را در لابهلای مفاهیم اخلاقی به تصویر میکشد که هم میتوان آن را یک قصه زنانه دانست و هم درام مردانه. سلطانی در سریال پرمخاطب «پس از باران» نیز موفق شد همین فضا و موقعیت حسی را ایجاد کند و تماشاگر را در فرآیند روی همین خط با خود همراه سازد. در واقع در ستایش شاهد طرح مسائل تاریخی و اجتماعی در زمان جنگ هستیم که در بستر یک روایت داستانی و ملزم به عناصر و مولفههای دراماتیک سعی میکند قصهاش را روایت کند تا هیچکدام از وجوه دوگانه آن در حجم ساختاری یکدیگر هضم یا حذف نشوند. اساسا سلطانی به عنصر زمان و حضور حس تاریخی در روایت قصه خود علاقه زیادی دارد و این سریال نیز یک برهه زمانی دیگر از تاریخ معاصر را بستر کار قرار میدهد. این عناصر و تمهیدات فیزیکی هم مبتنی بر شخصیتپردازیهای داستان صورت گرفته و مفاهیم و معانی نهفته در قصه را بازنمایی میکند و هم، سویه جامعه شناختی داشته و میتوان به بازشناسی تاریخ معاصر در آن پرداخت. با این حال اکنون ستایش بیش از هرچیز به واسطه تضاد در موقعیت شخصیتهای قصه و شاید نشانههایی از حضور قهرمان در دل داستان توانسته است نظر مخاطبان را به خود جلب کند؛ جنگی که بر خلاف الگوهای قدیمی فرهنگی نه جنگ عروس و مادر شوهر که نزاع عروس و پدر شوهر را دستمایه روایت خود قرار داده است. |
تاریخ : یکشنبه 90/5/16 | 9:25 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید