لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
او از جانب خودش حرف میزند مختار نه کذاب است نه بد دین، او راستگوترین و عادلترین مردیست که دیدم؛ چطور منکر مردی شوم که خداترس بود و تا سحر.... | |
نامه مختار به ابراهیم اشتر
از مختار ابوعبید ثقفی به ابراهیم بن مالک اشتر نخعی
وقتیاین نامه را میخوانی که یحتمل دیدار در قیامت میسر شده، ابراهیم تو همیشه تکیه گاه امن برایمن و قیام بودی،خدا میداند که هرگز به تو و نیا ت و کردارت شک نکردم جز یک بار که نوشتی ترک موصل اشتباه لشکر خدا در احد است، پنداشتم پاسوز موصل شدی از تو میخواهم مرا به خاطر این ظن شیطانی حلال کنی، یکی از اهداف قیام که خونخواهی از امام شهیدمان بود در حروراء محقق شد اینک عقبه قیام و برپایی دولت علوی منوط به همت شماست، ما هرچه میتوانستیم کردیم امید که مرضی درگاه احدیت واقع شود.
والسلام
مصعب: بلاخره سفیر ما امین است یا خائن،راستگوست یا دروغگو؟
ناریه: سفیر شما امین است و راستگو.
مصعب: بسیار خوب، پس بر بد دینی و کذب مختار شهادت دهید و رسوایش کنید. بلاشک شهادت شما که از نزدیکترین کسانش هستید موجب بیداری مسلمین فریب خورده شده و مانع از نشر افکار ظاله مختار است.
ناریه: ما حاضریم با شما همکاری کنیم.
عمره: او از جانب خودش حرف میزند مختار نه کذاب است نه بد دین، او راستگوترین و عادلترین مردیست که دیدم؛ چطور منکر مردی شوم که خداترس بود و تا سحر سر بر سجده داشت، رویای جوانیم داشتن همسری چون او بود که خداوند اجابتم نمود و مردی را قسمتم کرد که فخر عرب بود و فخر دین، مختار نشان لیاقت از زبان علی دارد؛ بچه که بود علی او را کیس نامید و فرمود این بچه مرهمی خواهد شد برجراحت دل اهل بیت، یدالله بود دست با کفایت مختار که از قاتلین جگر گوشه رسول خدا انتقام ستاند.
مصعب: کافیست ضعیفه، تو از مختار سخن میگویی یا از پیامبری اولاالعزم.
عمره: مختار بنده خداست و انتقام از مجرمین وعده خدا، مختار برگزیده شده برای تحقق وعدهای بزرگ، کاری که مختار کرد فقط شایسته بزرگ مردانی چون خود اوست.
مصعب: تو با این باورشرک آلود مهدوردمی.
عمره: برایم مسلم بود که این معرکه یک قربانی میخواهد، وقتی پای شرع و شرافت و غیرت را وسط کشیدید و تظاهر کردید وجدان درد دارید دانستم نیت شومی در سرتان است؛ مردان حقیری چون شما نمیتوانید مقاومت مقدس مختار را تحمل کنید. شما از مختار میترسید.
مختار: خاطرهای برایتان نقل میکنم، خالی از لطف نیست شاید خالی از حکمت هم نباشد، اول بار که مصعب را در کعبه دیدم نگاهم در نگاهش گره خورد، در عمق چشمانش، چنان حب و عطش ریاست بود که گویا آتش است. آتش بود و زبانه میکشید، بعد در همان دم مرغ خیالم به پرواز در آمد، من و مصعب را از کعبه به کوفه آورد، همین جا؛ در همین قصر. (تصاویر خیال مختار)
آن روز مصعب در دریای خون نینواییان غرق شد. رویا برایم معمایی شده بود لاینحل زیرا میدانستم مصعب در حادثه کربلا دخیل نبوده. پس چرا مصعب؟! روزی که فهمیدم به قاتلین حسین پناه داد و با ایشان بر علیه ما برخاست رمز رویا را فهمیدم. سوگند به خدایی که جانم از اوست تا به امروز همه رویاهایمان درباره قاتلین حسین تحقق یافته، غرق شدن مصعب در خون جوشان شهدای کربلا آخرین رویای من است.من به مقاومت خود تا شکست کامل دشمن ادامه خواهم داد، اما بیعتم را از شما بر میدارم، هر کس می خواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.
مختار: من غربت و تنهایی پدرش علی را دیده ام. وقتی کوفیان با شمشیرهای آخته به خیمهاش ریختند و قصد جانش را کردند. تو به قدر من عراق عرب را نمیشناسی کیان. معاویه و عمروعاص بر اشتر جهل کوفیان سوارند.آنها بازی را در صفین بردند.عراق، روزی فتح شد که قرآنهای مکر عمروعاص برنیزه رفتند.
منبع: tehrooz.com
|
تاریخ : جمعه 90/5/14 | 11:5 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید