اسمه تعالی
زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
مقدمه:
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند."
یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدة الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت."(2)
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه:
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند."
امامت حضرت رضا (علیه السلام):
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا میدانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد."
اوضاع سیاسی:
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.
او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
سفر به سوی خراسان:
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.
حدیث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.
ولایت عهدی:
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."
جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم:
"برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
یکی از یاران امام میگوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم."(7)
شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)
مردی از اهالی بلخ میگوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)
یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی میفرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."
آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کردهاید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم میپذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)
خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام:
امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."
امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."
امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
تدفین امام:
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
صرف نظر از اینکه شهر «گواناخواتو » شهری تاریخی و مرکز استان «گواناخواتو » و پنجمین شهر مهم مکزیک به شمار میاید، دارای ویژگی به خصوص و منحصر به فردی است که موجب شده سالیانه هزاران گردشگر را به خود جلب کند.
همانطور که در تصاویر مشاهده میکنید، خانهها و دیوارها و خیابانها و کوچههای این شهر به رنگهای متفاوت است و همین موجب شده تا این شهر به «شهر رنگها» معروف شود.
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید 1-هرروز ,روزتان را قبل از طلوع آفتاب آغاز کنید
نام میلیونر: پیتر شانکمن
نام شرکت: کارخانه گیک, مشاور روابط عمومی وبازاریابی شرکتهایی همچون آمریکن اکسپرس, دیزنی, ناسا واسپیرینت
مکان: نیویورک
فروش: چندین میلیون دلار درسال2010
پیتر میگوید من هرروز ساعت 4:15 دقیقه صبح بیدار میشوم,این واقعا جالبه که شما می توانید هرچیزی بدست بیاورید وقتی صبح زود بیدار میشوید. این ساعات برای پیتر بسیار حساس است زیرا او دراین زمان به تماسهایش میرسد. ما همه افرادی را درشبکه خودمان داریم بزرگترین چیز در ارتباط باآنها سلام واحوال پرسی است اما فراتر از این یعنی وقتی که چیزی نیاز داریم این راه و زمان خوبی برای گسترش شبکه نیست.
2-مطالعه روزانه
نام میلیونر: راسل ساردر
نام شرکت: آموزشگاه NETCOM تمرین تجاری IT
مکان: شهر نیویورک
فروش: بیش از 10 میلیون دلار
این مهم نیست که از زمان گسترش کسب وکار راسل ساردر سرش شلوغ شده است ,او همیشه زمانی را به خواندن اختصاص می دهد. ساردر میگوید: من اهل بنگلادش هستم , یکی از فقیرترین کشورهای جهان . ساردر 38 ساله آموزشNETCOM را در سن 23 سالگی شروع کرد.
ارزش آموزش به وسیله والدین کم کم به من القاء شد و خواندن یک جزءبزرگ ومادام العمر از آموزش است. هرروز در طول هفته های آموزشی , او هر آخر هفته رابه مدت 1تا 2ساعت تا 10 ساعت به خواندن می گذراند.
3-خارج از منطقه مناسب خودتان قدم بگذارید
نام میلیونر: جنیفر دانفی
نام شرکت: vayu media
مکان: آتلانتا
فروش: بیش از 5 میلیون دلار
جنیفر دانفی 29 ساله که به همراه کنراد 34 ساله بنیانگذار شرکت vayu مدیا هستند می گوید : شما نمی توانید اجازه دهید ترس شمارا به پیش ببرد. برای موفق شدن شما به بسیاری از چیز ها خارج از محدوده ی مناسب خودتان که در یک ناحیه متداول دارید نیاز دارید. دانفی میگوید او از ابتدا به ارزش این عادت توجه داشته است. بنظر میرسد که هر زمان من کاری را انجام می دادم نمی توانستم موفق شوم اما در حال حاضر چنان موفقیت عظیمی کسب کرده است که به بازار اسپانیا هم سرویس میدهد او خود را خارج ازمنطقه مناسب خود می یابد او می گوید: من نیاز دارم نمای مناسبی از شرکت به نمایش بگذارم وهمچنین نشان دهیم کارمندانی که در این بخش کار میکنند زبان اسپانیایی را به خوبی بلدند. خود او نیز در حین کار در زبان اسپانیای روان وخوب شده است.
4- 2ساعت تمرکز وتفکر در هر آخر هفته
نام میلیونر: مارک استیونس
نام شرکت: بازرگانی ومشاوره MSCO
مکان: ری بوروک نیویورک
ازرش مالی شبکه: بیش از 10 میلیون دلار
تصور کنید دوساعت کامل درآخر هفته به تمرکز وسکوت وفقط به تفکر بپردازید.
این برای مارک استیونس یک آیین مذهبی است .این عادت از دوران کودکی او شروع شد اما بعدها در زندگی مارک طور دیگری ادامه پیدا کرد وقتی که او ارزش پیاده روی را درک کرد.اومیگوید:من متوجه شدم که وقتی قدم میزنم می توانم به جهات و مسیرهای جدید زندگی وکار فکر کنم. فقط اجازه دادم ذهنم رها باشد اینطوری بود که من تصور کردم و ایده نوشتن پر فروش ترین کتابم به سرم زد. برای کسانی که فکر می کنند خیلی پر مشغله هستند مارک یک جواب دارد و آن اینکه: من مانند انیشتین اعتقاد دارم زمان قابل انعطاف است .شما می توانید هرکاری که می خواهید را انجام دهید فقط اگر شما بخواهید آن کار را انجام دهید و اگر شما زمانی برای فکر کردن به چیزهایی که می خواهید انجام دهید نگذارید، محکوم به تحمل وضع موجود حاضر هستید.
5-صرفه جو باشید
نام میلیونر: کرگ ولف
نام شرکت : اردکهای مشهور
مکان : سن رافائل کالیفرنیا
ارزش مالی شبکه: میلیونها دلار
کارآفرینان باید با تکیه بر کار زیاد از پس نیازها برآیند اما بعد از اینکه اولین درآمد میلیونی را کسب کردند چه؟ من تمامی انواع این شرکت ها را در طی سالهای گذشته دیده ام با پول های خارق العاده و گسترده و بعد ورشکسته.این سرنوشتی است که او برای اجتناب از آن هر روز تلاش میکند.
ولف میگوید من هرگز وام نگرفتم, کارت های اعتباری, وام خودرو و غیره, همه چیز را نقد پرداخت میکنم بنابراین هرگز سود ی بابت چیزی نپرداختم. من تنها چیز هایی را می خرم که مطمئنا باید بخرم وضروری اند.
ولف مانند قهرمانان مشههور وستاره های موسیقی راک از بابت طراحی اردک های پلاستیکی مشهورش میلیونها دلار بدست آورد و این موفقیت را مدیون تصمیمات هوشمندانه مالی اش می باشد. استراتژی اختصاصی ذخیره مالی وی مورد توجه روزنامه ای بزرگ قرار گرفت که نهایتا منجر به کار با فیلادلفیا سونسیکسرز و نمایش در تلویزیون ملی شد.
6-انجام کاری در هنگام انجام کار دیگر
نام میلیونر: جفری شفرد
نام شرکت : بهشت مروارید , فروشگاه آنلاین فروش مروارید وجواهر
مکان: لس آنجلس
فروش : 20 میلیون دلار
اکثر مردم در باشگاه در حین فعالیت تلویزیون نگاه میکنند و یا به ipod گوش می دهند به جز جرمی شفرد. او میگوید : من وقتی می دوم یک چالش ویا یک شانس در یک کسب و کار وتمامی جنبه های آن را موشکافی می کنم. این تنها زمانی از روز است که کمی تمرکز می کنم و معمولا به یک نتیجه وتصمیم مناسب میرسم.
فایده ی تمرین فیزیکی روزانه کاملا مشهود است مثل کاهش استرس، افزایش فعالیت مغز و سلامت قلبی عروقی ولی این فعالیت میتواند یک منبع شغلی گرانبها باشد. وقتی که در اداره وقت کافی برای تمرکز بر روی مشکلات مشخص را ندارم. اما وقتی که نیم ساعت بدون وقفه زمان برای فکر کردن میگذارم معمولا به یک راه حل می توانم برسم.
7- هرگز آموختن را متوقف نکنید
نام میلیونر:استیسی پارسل
نام شرکت : همکاران دامپزشک ,یک موسسه اجرایی تحقیقاتی در زمینه سلامت حیوانات
مکان: تولسا ,اوکلاهاما
فروش : بیش از 5 میلیون دلار
یک توصیف از خود: (معتادبه آموزش ) استیسی پارسل همیشه به دنبال راهایی برای پیشرفت خود و کسب وکارش است. او می گوید هرچه بیشتر آموختم بیشتر فهمیدم که چقدر نمی دانم پس من از آموختن از دیگران لذت میبرم. پارسل زمان با ارزشی را هر هفته به برگزاری کنفرانس تلفنی با مربیان در حرفه خودش اختصاص میدهد (کلاس و کنفرانس آنلاین ), سی دی و دی وی دی ها در زمینه هایی مانند فروش , کسب وکار, شبکه های اجتماعی و ارتباطات هم دارد.
وی به تازگی در طی کار با یک معامله پرتنش خارجی برای کمک به مشکل تفاوت فرهنگی یک مشاور و مربی استخدام کرده است.
او می گوید که من خیلی گستاخ هستم اگر بخواهم این همه کار رابه تنهایی انجام دهم ونیاز به کمک از بیرون داشتم , که نه تنها منجر به شکست معامله وتجارتش نشد بلکه باعث بالاترین درآمد وی تا بحال شد.
8-با انگیزه ماندن
نام میلیونر: کوین اوی
نام شرکت: KEV!NOU
مکان : لس آنجلس
فروش : بیش از یک میلیون دلار
کوین اعتراف میکند که هیچ کس نمی تواند 100 درصد زمان خود را انگیزه داشته باشد.مبلغ یک میلیون دلاری و عکاس مشهوری که برای افرادی چون آلیجاه وود, کریسس آنجل , جیمی کندی, فیفتی سنت , و اسنوپ داک کار کرده است. هر موسس و کسی که در کاری پیش قدم میشود روزهای فرو رفتن به پایین و روزهای دارد که کارها درست پیش نمی رود.
راه حل ساده کوین اشتراک روزانه در وبلاگهایی است که در روز نقل قول های الهام بخش میفرستند.
این عادت از وقتی سر چشمه گرفت که من تشخیص دادم موفقیت همراه با شکست های بسیار بدست می آید و این اجتناب ناپذیر است. من فهمیدم که اگر یک سرمایه گذاری جواب ندهد، خیلی نا امید میشوم بنابراین سیستمی ساختم که مرا به پیش ببرد.
9-هرروز انجام یک عمل نیکو
نام میلیونر: بن فدر من
نام شرکت: فروش روزانه با تخفیف وب سایت 1saleADay.com))
مکان : بروکلین نیویورک
فروش : 100 میلیون دلار
در سن 28 سالگی بن به موفقیت مالی ای رسید که بیشتر کارآفرینان آرزوی رسیدن به آن را دارند. اما با موفقیت بیشتر همچنین مسئولیت بیشتر پیش می آید واین خیلی زودی برای بن روشن شد که کمک کردن به مرکز جامعه محلی یا حمایت از یک گروه معلولین بسیار مهمتر از تبدیل شدن به یک مولتی میلیاردر است.
بن میگوید: من خیلی وقت پیش میتوانستم بازنشسته شوم و بسیار خوش زندگی کنم. بن که پنجاه درصد درآمد های خود را به سازمانهای خیریه کمک می کند امید وار است بتواند بقیه صاحبان کسب وکار های بزرگ را نیز به این کار ترغیب کند اما او میگوید: هرچه من با افراد بیشتری آشنا شدم بیشتر به این مطلب واقف شدم که جوامع نیازمندتری در کشور و در جهان وجود دارد و این باعث ترغیب و ابتکار من می شود.
نحوه ی جستجوی پسرا تو گوگل :
نرم افزار پارتیشن بندی
نحوه جستجوی دخترا تو گوگل:
چطوری هاردمو به چند تا درایو تقسیم کنم؟
الان سه تا درایو دارم. میخوام بشه 6 تا !
.
.
.
جملات طنز
میخواهى بدانى چه مى کشم ؟
فقط یکبار سیگار را
از آن طرف که مى سوزد بکش !
.
.
.
جملات خنده دار
بیشعوری یعنی:
واسه ثابت کردن باحال بودن
جلوی چند نفر غریبه دوستتو خراب کنی به همین راحتی . . .
.
.
.
شبی گفتم به قلیانم که از جانم چه میخواهی ؟
نوشت با خط دود خود
به دردت می خورم گاهی
تو بر من می نهی آتش
که درد خود کنی تسکین
من بیچاره می سوزم
تو از حالم چه میدانی !؟
.
.
.
جوک خنده دار
طرف اومده با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه
بیا تو باهاش حرف بزن ...
نفهمیدم داره به من فحش میده یا به یارو :|
.
.
.
آیا میدونستین وقتی لبهاتون رو غنچه کنید دماغتون گشاد میشه ؟
حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنه ضایع !
.
.
.
فضانوردان اعلام کردند که 3 چیز در "زمین" ، از "ماه" قابل رویت است
1 - دیـــوار "چــــــــــــیـن"
2- اهـــرام "مصـــــــــــــر"
3- پرچم مـــا " RadsMs.com" !
.
.
.
یک قانون همواره ثابت تو خونه ما
هر موقع یکی از ما میره حموم مامانم شروع به ظرف شستن میکنه
.
.
.
مطالب طنز
فک کنم این سوسکا مشکل مثانه دارن، یه سره تو دستشویین !
.
.
.
یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن
اگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد !
.
.
.
یه رفیق دارم 170 قدشه حدودای پنجاه کیلوئه
هر وخ خیلی گشنش میشه آب دهنشو قورت میده همون واسه سیر شدنش کافیه
.
.
.
به نظرم یه عده پیدا بشن اسپری و مام نذر کنن دم مترو پخش کنن
خیلی بیشتر ثواب میکنن تا جوجهکباب بدن توی بهشزهرا !
.
.
.
یه وختایی نمی رم دمه یخچال که پیشه من شرمنده نشه
خدا هیچ یخچالی رو شرمنده ی صاحبش نکنه
.
.
.
طنز و سرگرمی
فقط تو ایرانه که موقع سبقت از ماشین جلویی
تمام سر نشینان دو ماشین همدیگه رو نگاه میکنن !
.
.
.
من گم شده ام ...
از یابنده تقاضا می شود ...
من را به حال ِ خود َم رها کند !
.
.
.
دوستم اس ام اس داده:میدونی جریان چیه؟؟؟ گفتم : نه
گفت :واقعأ نمیدونی؟ خاک بر سرت!!
گفتم : خب نمیدونم. جریان چیه؟ بگو
میگه: مقدار الکتریسیته ای که از مدار عبور میکنه رو میگن جریان!!
خدایاااااااااااا منو ببر راحت شم..... :|
.
.
.
میخواین بدونین تنهایی یعنی چی؟
تنهایی یعنی بری توالت , کارای لازم رو انجام بدی...
بعد شیر آب را واز کنی و ببینی ای دل غافل!! آب نیست...
اونوقت داد بزنی یکی آب برسونه...
ولی کسی نباشه یه آفتابه آب بده دستت!!!
هی وای... ببخشید اشک جلوی چشمامو گرفته دیگه نمی تونم ادامه بدم...
(راد اس ام اس دات کام)
.
.
.
دکمه روشن کنترلو 20 بار میزنی تلویزیون روشن نمیشه !
عصبانی میشی 2 بار پشت سرهم محکم فشار میدی
روشن میشه دوباره خاموش میشه !
.
.
.
آرا?ش چ?ست ؟!
??ه ا? بتونه ای و ضخ?م که گ?بتون را به پارمیدا تبد?ل م? کند !
.
.
.
کافیه بنا بزاری یکی رو نبینی و باهاش رو به رو نشی
تو یه کوچه خلوت تو کلکته هندوستان داری بستنی می خوری
از رو به روت درمیاد
.
.
.
اگه تو یخچال آب خنک نباشه بخوای از شیر آب بریزی
نیم ساعتم وایسی آب خنک نمیشه
فقط کافیه آبگرمکن خراب بشه و آب گرم بخوای!
از شیر آب یخی میاد در حد آلاسکا
.
.
.
یکی از آپشن های عطر مشهدی اینه که
برای از بین بردن بویش باید اون قسمت از بدن را قطع کنی !
(RadsMs.com)
.
.
.
دقت کردین هروقت میخایین موهاتونو اصلاح کنین 200 نفر نشستن تو صف
ولی درست فردای روزی که موهاتو اصلاح میکنی
آرایشگر از بیکاری یه شیلنگ گرفته دستش داره جلوی مغازه رو میشوره!!
.
.
.
دقت کردین وقتی موجودی حساب بانکیتون رو به اتمامه
حتما باید مریض بشی، ماشینت خراب شه، دندونت درد کنه
و یه مسافرت اجباری برات پیش بیاد!
.
.
.
ابتدایی که بودیم نمره هامون رو باید میدادیم اولیامون امضا میکردن....
بعد میگن چرا بین دهه شصتی ها انقد جاعل سند و اینا پیدا شد؟
خو خود اولیا نامحسوس این استعدادو تو وجودمون شکوفا کردن!
.
.
.
همسایهمون تو یه آپارتمان 50 متری 3 ماهه داره بنائی میکنه
یکی نیست بگه تخت جمشید میسازی اون تو؟؟
یا کوبیدی میخوای یه 50 طبقه بسازی
(RadsMs.com)
.
.
.
تو یه سایت خارجی یه برنامه بود که میگفت کی به ارزوهات میرسی
وفتی دکمه رو فشار دادم نوشت : اون سالی که تیم ملی کشورت
میره به جام جهانی سال براورده شدن ارزوهای توئه !
همونجا بود که دونستم حالا حالاها قرار نیست فرجی بشه پس :-|
.
.
.
یعنی اگه ایرانسل و همراه اول
ما رو به تماشای مسابقه فوتبال دعوت نکنند کسی نگاه نمیکنه ؟؟!
نه واقعا برام سواله! :-|
.
.
.
دقت کردین ؟
همینکه هندزفری رو میذاری تو گوشت همه ملت سوال کردنشون میگیره:|
.
.
.
اگر کسی مرا خواست . . . بگویید رفته !
اگر پرسید کجا؟
بگویید رفته بخوابه
حتما نباید یه چیز عاشقی باشه که !
.
.
.
دقت کردین !؟
اونی که مدال برنز می گیره خوشحال تر از اونیه که مدال نقره می گیره !
.
.
.
رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.
تو عوارض جانبیش نوشته:
سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب
دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه
نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !
فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود
(راد اس ام اس دات کام)
.
.
.
دقت کردین !؟
وقت نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره !
.
.
.
اصولا اشتباه در تایپ پسوورد معمولا در چند حرف آخر اتفاق می افته
بطوریکه نفهمی کجا اشتباه شده و مجبور شی همشو پاک کنی و از اول تایپ کنی !
قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .
او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.
زن نیز قول داد که چنین کند.
چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند
و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،
ناگهانهمسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.
بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.
دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا
حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟
زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم.
همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.
در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا
اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند.
تغییر رنگ آفتاب پرست