سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
هر روز، ساعت‌ها برای او کار می کردم؛ مردی که سه دهه رویاهای مردم مصر را زیر خاک دفن کرد و شب‌ها نیز ...
عکاس شخصی حسنی مبارک با انتشار کتابی با عنوان "سرگیجه"، به شرح حال تاجران و سیاستمداران فاسد، بدنام و طماعی‌ می‌پردازد که با بهره‌کشی از فقرا، ثروتمند شده بودند و نیز از کسانی یاد می‌کند که مبارک را نفرین می‌کردند و آرزوی مرگ او را داشتند.

احمد مراد، عکاس شخصی دیکتاتور مصر بوده ؛ کسی که سال‌ها در حکومت استبدادی حسنی مبارک، رئیس جمهوری سابق مصر به عکاسی مشغول بوده و شاهد فساد، دروغ و جنایت‌هایی در حق مردم این کشور آفریقایی بوده که در نهایت با الهام از آنها داستان حادثه‌ای پرفروشی را نوشته است.

کتاب وی با عنوان "سرگیجه" به انگلیسی نیز ترجمه شده و وی در مصاحبه‌ای با یک روزنامه انگلیسی از خشمی پرده برمی‌دارد که او را وادار به نوشتن این کتاب کرده است.عکاس شخصی حسنی مبارک هر روز در حالی که مجبور بود از دریچه تاریک لنز دوربین خود به دیکتاتور مصر و خانواده‌اش بنگرد، برمی‌آشفت و به تیره‌روزی مردمی می‌اندیشید که رئیس او عامل آن بود.

احمد مراد در 29 سالگی پس از پنج سال فعالیت به عنوان عکاس شخصی دیکتاتور مصر و ضبط هر چیزی در دربار او، از ملاقات‌های رهبران خارجی گرفته تا مهمانی‌های خانوادگی، به گفته خودش به اندازه کافی شاهد وقایعی بوده که آماده انفجار خشم درونی‌اش باشد.

سال 2007، چهار سال پیش از انقلاب مردمی مصر هزاران کارگر دست به اعتصاب زده و روزنامه نگاران علیه خفقان اعتراض می‌کردند، اما اوضاع میدان التحریر در آن زمان آرام بود. در آن زمان ترس از به زندان افتادن و شکنجه‌، همچنان مردم را از اعتراض باز می‌داشت اما احمد مراد به جای آن تصمیم گرفت شب‌ها خشم خود را از استبداد با نوشتن اعلام کند. نتیجه این نوشته‌ها در اواخر همان سال داستان پرهیجانی به نام "سرگیجه" شد که به شرح احوالات تاجران و سیاستمداران فاسد، بدنام و طماعی‌ می‌پرداخت که با بهره‌کشی از فقرا، ثروتمند شده بودند.

اگرچه احمد مراد می‌گوید که داستانش را هرگز برای اینکه منتشر کند، ننوشته اما پس از انتشار به کتابی پرفروش تبدیل شد. اکنون که کتاب وی به انگلیسی ترجمه شده، احمد مراد برای اولین بار از احساساتی می‌گوید که الهام‌بخش وی برای نوشتن این کتاب بوده‌اند.

احمد مراد می‌گوید: آماده انفجار بودم زیرا پنج سال زندگی دوگانه داشتم؛ شبیه به شخصیت داستانی معروف به اسم دکتر جکیل و آقای هاید.

وی افزود: هر روز، ساعت‌ها برای حسنی مبارک کار می‌کردم؛ مردی که سه دهه رویاهای مردم مصر را زیر خاک دفن کرد و شب‌ها نیز پیش دوستانی بودم که حسنی مبارک را نفرین می‌کردند و آرزوی مرگش را داشتند. آنچه که حقیقتا مرا عصبانی می‌کرد این بود که من می‌دانستم مردم مصر شایسته زندگی بهتر هستند و مبارک تنها دلیلی بود که از وقوع آن جلوگیری می‌کرد.

احمد مراد در خصوص اینکه آیا هنگام انتشار کتابش در دوران حکومت حسنی مبارک نگران شغل و جانش بوده، می‌گوید: فکر نمی‌کردم داستان من منتشر شود اما اگر تفکراتم را نمی‌نوشتم و به انقلاب نمی‌پیوستم، هرگز خودم را نمی‌بخشیدم و ممکن بود به خاطر سکوتم حسرت بخورم.

عکاس شخصی مبارک، انتشار این داستان را یک اقدام انقلابی می‌داند و این در حالی است که در ابتدا او آن را مناسب انتشار نمی‌دانست.

وی تاکید می‌کند: وظیفه من در قبال کشورم بود که فریاد بزنم و مردم کشورم را وادار کنم بیدار شوند و حقیقت را ببینند. فکر می‌کردم که داستانم مزخرف است. در واقع همسرم بود که مرا تشویق کرد که برای انتشار آن تلاش کنم.

احمد مراد اظهار می‌دارد که خاندان و دولتمردان حسنی مبارک داستان وی را نخوانده و آنها اصلا و ابدا با کتاب خواندن میانه‌ای نداشتند. بخت با من یار بود که آنها این‌گونه بودند.

شخصیت داستان "سرگیجه" یک عکاس جوان عینکی به نام "احمد کمال" است که پدرش نیز عکاس بوده و عکاسی را از او به ارث برده است. این شخصیت در روزی که آن را "روز ولنتاین" می‌خواندند، به دنیا آمده است.

احمد مراد نیز خود زاده 14 فوریه و پسر یک عکاس بوده که از طریق یکی از دوستان پدرش به شغل عکاسی در کاخ ریاست جمهوری حسنی مبارک دست پیدا کرده است و البته او نیز عینک به چشم دارد.

در ابتدای کتاب، احمد کمال برحسب اتفاق و مخفیانه از یک کشتار در رستورانی مجلل به نام "سرگیجه" که محل رفت و آمد افراد قدرتمند و ثروتمندانی در مرکز شهر قاهره است، عکاسی‌ می‌کند. قربانیان اصلی، دو بازرگان فاسد همراه با دوستانی قدرتمند هستند.

در طول داستان تلاش‌های احمد کمال برای متقاعد کردن سردبیر ترسوی یک نشریه مبتذل عامه پسند که به طور کنایه آمیز نام آن "آزادی" است، برای انتشار عکس‌ها می‌چرخد. اما دست آخر مشخص می‌شود که این سردبیر نیز فردی ریاکار و فاسد است که عقده‌های جنسی دارد.

نویسنده کتاب خاطرنشان می‌سازد: من به شر مطلق اعتقاد ندارم. حسنی مبارک از نظر من کسی بود که تلاش کرد خوب باشد، اما شکست خورد و شهرت و احترام مردمش را از دست داد. وی با من بدرفتاری نکرد اما بسیاری از مردم می‌گویند که وی با خدمتکاران و مشاورانش بدرفتاری می‌کرده است.

احمد مراد در خصوص اینکه چرا به رغم خشمش، دربار حسنی مبارک را ترک نمی‌کرد گفت: رفتن من از دربار کمکی به کشورم نمی‌کرد. برعکس من از فرصت استفاده کردم تا چشم بینایی برای ثبت اتفاقاتی باشم که رخ داد و این اتفاقات مرا وادار به نوشتن کردند.

وی افزود: پیدا کردن شغل در مصر بسیار سخت است و دوستانم، من را یک خائن نمی‌دانند.

وی از اینکه در 11 فوریه پس از سقوط حسنی مبارک توانسته به مراسم شادی دوستانش در میدان التحریر بپیوندد و فریاد بزند "مصر آزاد است" ابراز خوشحالی می‌کند.

9 سال پس از آن زمان احمد مراد هنوز در کاخ ریاست جمهوری است و منتظر رئیس جمهوری جدید است تا از او عکاسی کند. او نیز مثل بقیه هموطنانش نگران است که جانشین مبارک فردی مشابه او باشد. وی تاکید می‌کند: گمان می‌کنم که رژیم استبدادی درون همه ما است، نه فقط حسنی مبارک بلکه مردم نیز هنوز شوک زده هستند.

احمد مراد اکنون کتاب دیگری را به نام "خاک الماس" به زبان عربی در کشورش منتشر کرده که داستان جنایی خونین تری در آن شرح داده شده است. وی تاکید می‌کند که هنوز برای نوشتن درباره انقلاب خونین مردم مصر خیلی زود است.

احمد مراد تصریح می‌کند: احتمالا تا پنج سال بعد که اوضاع آرام شود و من تفکراتم را سازماندهی کنم، درباره انقلاب مصر خواهم نوشت


منبع: ایسنا





تاریخ : یکشنبه 90/8/29 | 12:26 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • بی بی مارکت
  • ttp://www.bachehayeghalam.ir/sitefiles/bgh_sound_player.php">