سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
من لیوان شربت را سر کشیدم و منتظر بودم تا زن جوان برگردد ولی ناگهان سرم گیج رفت و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی به هوش آمدم خودم را در وضعیت بسیار ناجوری در داخل آن خانه دیدم.
مرد جوان در حالی که بسیار عصبانی به نظر می رسید و قطرات اشک چشمانش را خیس کرده بود گفت نمی خواهم غلام هوس های شیطانی ات بشوم. در این لحظه زنی که همراه او بود سر را تکانی داد و با حالتی تهدیدآمیز گفت: حساب تو را کف دستت می گذارم و امروز باید تکلیفم را روشن کنی. جناب سروان، این آقا با سوء استفاده از صداقتم سرم را کلاه گذاشته است.

مشاجرات این زن و مرد جوان باعث شد تا پرونده برای بررسی بیشتر به دایره اجتماعی کلانتری 35 مشهد ارجاع شود. مرد جوان در گفت وگو با کارشناس مشاوره کلانتری گفت: 28 ساله هستم و به تازگی با دختر عمویم نامزد شده ام. سال ها قبل پدرم را در حادثه ای از دست دادم و مادرم با سعی و تلاش و کارگری در یک کارخانه شرایطی فراهم کرد تا ادامه تحصیل بدهم و به دانشگاه بروم.

پس از آن که فارغ التحصیل شدم مدتی بیکار بودم تا این که مادرم به دادم رسید و با فروش طلاهایش برایم خودروی سواری خرید تا به طور موقت با آن مسافرکشی کنم.با این که درآمد چندانی نداشتم اما به آینده امیدوار شده بودم و نقشه های زیادی در سر داشتم ولی افسوس که زنی شیاد در مسیر راه زندگی ام قرار گرفت و همه آرزوهای مادرم را با اشتباهی بزرگ به باد دادم.

مرد جوان آهی کشید و افزود: ماجرا از این قرار است که یک روز خانمی جوان خودروی مرا دربست کرایه کرد. من او را به نشانی مورد نظرش رساندم اما این زن جوان که مثل شیطان خود را بزک کرده بود و پوشش نامناسبی هم داشت وقتی که جلوی خانه اش از خودرو پیاده شد از من خواست تا ساک مسافرتی اش را به داخل خانه ببرم. که این کار را کردم می خواستم خیلی سریع از آن خانه لعنتی بیرون بیایم اما زن جوان در حالی که یک لیوان شربت در دست داشت جلو آمد و گفت: این شربت را نوش جان کنید تا مبلغ کرایه را برایتان بیاورم.

من لیوان شربت را سر کشیدم و منتظر بودم تا زن جوان برگردد ولی ناگهان سرم گیج رفت و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی به هوش آمدم خودم را در وضعیت بسیار ناجوری در داخل آن خانه دیدم. بلند شدم تا از آن جا فرار کنم. در این لحظه زن جوان با لبخندی شیطانی صدایم زد و گفت: از حضور تو در خانه ام فیلمبرداری کرده ام و اگر تنهایم بگذاری آبرویت را می برم.

مرد جوان افزود:با زنی که 9 سال از من بزرگ تر بود ازدواج موقت کردم و تقریبا نصف درآمد ماهیانه ام را به او می دادم تا صدایش درنیاید اما با وجود آن که 2 سال از این ماجرا می گذرد و قرارداد صیغه نامه ما هم تمام شده است او دست بردار نیست و حالا متوجه شده ام یک برگ چک از دسته چکم برداشته است و با نوشتن مبلغ 5 میلیون تومان روی آن چک ادعا می کند که طلبکار است.

منبع: تابناک





تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 8:45 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • بی بی مارکت
  • ttp://www.bachehayeghalam.ir/sitefiles/bgh_sound_player.php">