Real Engineering by an insect
مهندسی واقعی توسط یک حشره
Straight line
برش در امتداد خط مستقیم
Leaving the end part to hang the house
قسمت آخر برای تعلیق خانه بُرش نمی خورد
Measuring distances
اندازه گیری فاصله ها
Folding the leaf - real art
تا کردن برگ - هنر واقعی
From beneath
و نیز از قسمت زیر
Holding two sides together
دو قسمت را همزمان کنار هم نگهداشتن
Using right side to hold and left side to fold
قسمت راست را نگهداشتن تا قسمت چپ تا بخورد...!
Real engineering ...
مهندسی واقعی ...
House is now hanging to keep enemies out
خانه اکنون معلق است تا دست دشمنان به آن نرسد
installing the door
تعبیه درب وردی منزل
Checking the support and enforcing it with glue
کنترل تکیه گاه و محکم نمودن آن با چسب
isn’t it the best engineering?
آیا این مهندسی نیست؟
The miracle of creation has no end
معجزه آفرینش پایانی ندارد ...
سکوت میکنم
زیرا نه نجوا و نه فریاد، هیچ یک کافی نیست
حتی سکوت نیز ناکافی است و دایره سخن ناتوان از سخن گفتن
افسون شده ام
من بهت زده پروردگارم هستم
که در صلاح او رخنه نمیتوان کرد
و در مطلق بودنش تردید جایی ندارد
او خود خالق واژه ها و مالک تمام هستی است
میل و علاقه شدید به طبیعت در ذات همه انسانها نهفته است. در گذشته فاصله چندانی میان انسان و طبیعت وجود نداشت و انسان و طبیعت همواره دو همسایه جوار به جوار محسوب می شدند، اما اکنون با پیشرفت روز افزون علم و به واسطه آن پیشرفت چشمگیر صنعت و افزایش میلیونی جمعیت ، متاسفانه فاصله زیادی میان انسان و طبیعت به وجود آمده است. زندگی آپارتمان نشینی در شهرهای پرجمعیت باعث شده است تا انسانها خود را دور از طبیعت احساس کنند. بواسطه این طبیعت را در مقیاس مینیاتوری به منازل خود آورده اند.وجود گلدانهای متعدد، پرندگان در قفس ، حیوانات خانگی و آکواریوم خود دلیل بر این ادعاست.
بدلیل زیبایی ماهیان و اکوسیستم آبی هر لحظه بر تعداد آکواریوم دوستان افزوده می شود، اما نگهداری از ماهیان آبزی شرایط ویژه ای را می طلبد که یادگیری این آموزش ها می تواند زیبایی آکواریوم و هم زندگی سالم این جانداران را تضمین نماید.
اگر واقعا خواستار یک آکواریوم زیبا همراه با ماهیان فراوان و البته سالم هستیم ، باید اکوسیستم این جانداران را تا حد ممکن برایشان فراهم آوریم.
از مهمترین پایه های یک آکواریوم زنده و شاداب گیاهان آن بشمار می روند.گیاهان آکواریومی علاوه بر این که چرخه آب را تکمیل می کنند ، زیبایی فوق العاده ای به آکواریوم ما می بخشتند، برگهای گیاهان مامن خوبی برای ماهیها بوده و محل مناسبی برای تخم ریزی آنها محسوب می شود، بچه ماهیها براحتی لابلای برگها و شاخه ها پنهان شده و از خطر خرده شدن توسط سایر ماهیها در امان می مانند. ریشه گیاهان فضولات ماهیها را که ممکن است پس از چندی فاسد شده و آب آکواریوم را آلوده کند،جذب می کنند.در این مقاله به تفصیل به بررسی نحوه آماده سازی آکواریوم برای کاشت گیاهان آبزی و چگونگی مراقب و نگهداری از آنها می پردازیم.
1) آماده سازی آکواریوم برای کاشت گیاه آکواریومی
2) انتخاب و خرید گیاه آکواریومی
3) کاشت گیاه
4) کود دهی
5) تامین دی اکسید کربن
6) نور دهی
7) دمای آکواریوم
? آماده سازی آکواریوم برای کاشت گیاه آکواریومی
واقعا اینطور نیست که ما هر گیاهی را خربده و در کف آکواریوم بکاریم و انتظار داشته باشیم تا این گیاه بخوبی رشد نموده و در محیط آکواریوم گل داده و یا حتی تکثیر شود. شاید مهمترین عمل در کاشت گیاه آبزی محیی ساخت بستر مناسب آن است. معمولا کف آکواریوم را با سنگریزه های طبیعی یا گاها سیلیکونی می پوشانیم ، این کف ریزی به هیچ وجه مناسب برای کاشت گیاه نیست. بستر آکواریوم باید به نحوی مناسب و قابل قبول آماده سازی شود. ابتدا باید سنگریزه هایی با اندازه مناسب از نوع دریایی یا رودخانه ای انتخاب کنیم تا فاقد آهک باشد ، چراکه آهک برای گیاهان جزو سموم خطرناک محسوب می شود. سپس مقداری شن خاک آلود (مناسب ترین گزینه همین شنهای ساختمانی رود خانه ای هستند که در همه جا یافت می شود) را با سنگریزه ها بخوبی مخلوط می کنیم، کل مجموعه را شستشو می دهیم البته نه آنقدر که همه خاکهای موجود در شن شسته شود. حداقل کف ریزهای ما باید آنقدری باشد تا 7سانتی متر از کف آکواریوم را پر کند. این مخلوط را در کف آکواریوم ریخته و صاف می کنیم، این بستری مناسب برای کاشت گیاهان آبزی محسوب می شود، باید توجه داشته باشید که شن به تنهایی پس از مدتی همچون سنگ سفت شده و به مرگ گیاه می انجامد و سنگ ریزه تنها هم محلی مناسب برای رشد ریشه گیاه نیست.
? انتخاب و خرید گیاه آکواریومی
شاید یکی از مهمترین مواردی که باید رعایت کنید انتخاب و خرید گیاه سالم باشد، گیاه سالم بخوبی در شن ریشه انداخته و پس از چند روز شروع به رشد و برگ دهی می نماید.هنگام خرید گیاه به دقت برگهای آن را بررسی کنید.برگهای گیاه باید شفاف ، یک دست و فاقد هرگونه خوردگی ، پاره گی یا سوراخ شده گی باشد. ساقه گیاه نیز باید صاف و محکم باشد و هنگام لمس آن نباید احساس لزج بودن به شما دست بدهد. ریشه یک گیاه سالم بسته به اندازه گیاه باید پرپشت و پر از تارهای ریز باشد، گیاه بدون ریشه بزودی خشک خواهد شد. با یک نگاه جزئی قطعا می توان از سلامتی گیاه مطمئن شد. اگر گیاه سالمی نیافتید صبر کنید و از خریدن گیاهان ناسالم بپرهیزید تا هم وقت و هزینه تان هدر نرود.
? کاشت گیاه
نزدیک ترین ساقه گیاه به ریشه را با انگشتان گرفته و در شن فرو کنید، طوری که حدود یک سانتی متر بالای ریشه گیاه در سن فرو رفته باشد ، سپس با چند سنگریزه که در اطراف ساقه قرار می دهید گیاه را محکم کنید. گیاه را باید طوری کاشت که اگر لازم شد فیلتر داخلی در آن روشن کنید ، فشار آب گیاه را از جا نکند یا جاباجا نکند.هنگام کاشت گیاه بشدت مراقب باشید تا ریشه یا ساقه آن را نشکسته یا آسیبی به آن وارد نشود. از کشات گیاه در کنار جداره شیشه ای آکواریوم خودداری کنید
? کود دهی
گیاهان نیز همچون سایر موجودات زنده نیاز به تغذیه دارند، تغذیه گیاهان البته با توجه به نوعشان توسط ریشه یا برگها جذب می شود. مسئله کودهی نیز مسئله مهمی است چراکه ما بجهت داشتن یک محیط بسته در آکواریوم که ارتباطی با طبیعت آزاد ندارد باید منابع طبیعی گیاه را بصورت مصنوعی یا کوددهی تامین نماییم. برای کوددهی باید اول نوع گیاه خود را تشخیص دهیم سپس مواد معدنی لازم را تامین نماییم. البته شرکتهای معتبر خارجی نظیر تترا و سرا کودهای آماده ای رو تولید کردن که از کیفیت خوبی هم برخوردار است. اما هزینه بالایی می طلبد. لاجرم برای کوددهی و نیز صرف هزینه کمتر بهتر است هر ماه یکبار به ازای هر 10 لیتر آب یک قرص آهن در آکواریوم بیندازیم ، روی ، مس ، منگنز نیز از سایر مواد معدنی مورد نیاز گیاهان می باشد، می توانید از گالونهای آب معدنی نیز استفاده کنید و آن را به آب آکواریوم اضافه کنید. بهتر است از تعداد بیشتری ماهی استفاده کنید تا این مواد معدنی از ادرار و مدفوع ماهی برای گیاهان فراهم شود. از کودهای گیاهان خشکی بهیچ وجه استفاده نکنید چرا که برای ماهیهان و برخی گیاهان آبزی سمی محسوب می شوند.اگر آکواریومتان دارای ابعاد بزرگی است لاشه ماهیان مرده را در شنها دفن کنید وگرنه لاشه ها را خارج نمایید. از کودهای مایع نیز می توان استفاده کرد. می توانید به ازای هر 50لیتر یک کپسول مولتی ویتامین منیرال در آب بیندازید که بسیار مطمئن و تاثیر گذار خواهد بود.
? تامین دی اکسید کربن
بزرگترین خطری که آکواریوم گیاهی را تهدید می کند نبود یا کمبود دی اکسید کربن است. آنطور که می دانیم گیاهان دی اکسید کربن را مصرف نموده و اکسیژن به طبیعت تحویل می دهند ، این خود از اسرار طبیعت می باشد. برای تامین دی اکسید کربن می توانید از پکیج های آماده ساخت شرکتهای سرا و تترا استفاده کنید ، البته هزینه ای بالغ بر 240هزار تومان دربر خواهد داشت. با این وجود راه آسانتر و ارزانتری نیز وجود دارد تا براحتی بتوانید نیاز حیاتی آکواریوم را تامین کنید.یک بطری نوشابه 5/1لیتری را بردارید، درب آن را طوری سوراخ کنید تا شلنگ هوا به سختی وارد آن شود ، سپس آن را با چسپ محکم نمایید. حال دو لیوان شکر را در سه چهارم بطری آب به خوبی حل کنید، سپس دو قاشق غذا خوری خمیرمایه به آن اضافه نموده و بطری را تکان دهید، درب بطری را بسته و سر دیگر شلنگ را داخل آب آکواریوم بگذارید ریالپس از حدود 1ساعت دی اکسید کربن شروع به تولید خواهد کرد ، با این روش می توانید دی اکسید کربن لازم گیاهان آکواریوم را تامین نمایید، این روش می تواند حدود یک هفته دی اکسید کربن را تولید کند. کمبود دی اکسید کربن باعث پژمردگی گیاهان شده و سوراخ هایی را در برگ ها بوجود می آورد، البته قرص های جوشان دی اکسید کربن نیز در بازار موجود است که کمی گران می باشند.
? نوردهی
می توان هم از نور طبیعی استفاده کرد ، یعنی آکواریوم را کنار پنجره تعبیه کرده و از نور مستقیم آفتاب استفاده کرد و یا از نور مصنوعی نیز بهره برد، روزانه حدود 8ساعت نوردهی توسط لامپ مهتابی یا لامپهای داخل آبی برای گیاهان کافی است، نور زیاد سبب رشد بیش از اندازه جلبک ها شده و زیبایی آکواریوم را از بین خواهد برد.
? دمای آکواریوم
گیاهان آبزی بشدت به دمای بالا حساس هستند و این دما برای آنها مرگ آور خواهد بود ، آکواریومی که در آن از گیاه استفاده شده نباید بخاری داشته باشد ، دمای اتاق یعنی حدود 25درجه یا پایین تر بهترین درجه حرارت محسوب می شود ، دمای بالاتر باعث لزجی و پژمردگی گیاهان می شود ، پس لازم است از ماهیانی استفاده شود که تحمل دمای پایین را داشته باشند ، هرچه دما را پایین تر نگهدارید ، خواهید دید که گیاهان شما بهتر و بیشتر رشد نموده و زیبایی خاصی خواهند داشت.
امید است با رعایت این موارد آکواریومی زیبا داشته باشید و حقوق ماهیان و گیاهان را که در اسارت شما هستند بخوبی رعایت نماید، زیرا تامین محیط مناسب برای زندگی این موجودات جزو وظایف شما محسوب می شود. آکوارویوم بهترین تفریح برای تسکین اعصاب در جوامع کنونی بحساب می آید. بیایید با طبیعت مهربان باشیم.
سفرم دقیقا از همون لحظه ای که از خونه اومدم بیرون و سوار آژانس فرودگاه امام خمینی شدم شروع شد. با سرعت به سمت فرودگاه میرفتیم و من کاتالوگی که آژانس مسافرتیم بهم داده بود و شامل مکانهای دیدنی و کلمه های مورد استفاده به زبون همون کشور بود رو مرور میکردم و کلمه هایی که فکر میکردم تو این سفر به دردم میخوره رو حفظ میکردم. من مسافر کشور رنگها و داستانها و طوطیان شکر شکن بودم… هندوستان.
در این کشور پهناور میخواستم سه تا شهر رو ببینم که به مثلث طلایی معروف هست; سه شهر دهلی (پایتخت هندوستان هست) ، آگرا و جیپور ساعت 8 شب دوشنبه زمان پرواز ما به سمت دهلی بود. از تورلیدر تورمون در مورد هند ، آدماش ، طبیعتش و نوع زندگیشون پرسیدم تا با یه حداقلی از اطلاعات وارد اون کشور بشم، هرچند که قبلش از اینترنت لیست تمام مکانهای دیدنیش رو در آورده بودم و همه رو به ترتیب شهر لیست کرده بودم.
بالاخره به سمت دهلی حرکت کردیم و بعد از یک پرواز 3 ساعته خیلی آروم و خوب، به فرودگاه دهلی- پایتخت هندوستان- رسیدیم. داخل فرودگاه بسیار زیبا بود. بالای هر گیت (Gate) شماره گیت با نماد دست و انگشت به صورت مجسمه های فلزی بزرگی ساخته شده بود که چشم رو خیره میکرد. بعد از تحویل گرفتن چمدانها و کارهای خروج از فرودگاه ، به در خروجی فرودگاه رسیدیم. از دیدن حجم اون همه آدم با پوستهای تیره یه مقدار جا خوردم. چیزی که همون اول و در روزهای بعد هم چشمم رو جذب میکرد لباسهای کاملا رنگی بود که هندی ها می پوشیدن بر خلاف ما که تو کشورمون حتی لباسهای شادی مون هم مشکی هست ، چه برسه به لباسهای معمولیمون.
از فرودگاه با لیدری که مارو اونجا تحویل گرفت سوار اتوبوسی شدیم که تو کل اون 8 روز مرکب ما بود. وقتی وارد اتوبوس شدیم به رسم مهمون نوازی حلقه هایی از گل زرد تو گردنمون انداختند و با خوشرویی خیلی زیادی ازمون استقبال کردن. خیلی حس خوبی بود چون بعد از اون همه معطلی تو فرودگاه ایران و پرواز، با مهمان نوازی آدمهایی مواجه شدیم که اصلا مارو نمیشناختن.
تو طول سفر فهمیدم که هندی ها مثل ما ایرانیها بسیار مهمان نواز و مهربان و در حد غیر قابل وصفی انسانهای آرامی هستند. شب دهلی هم مثل هر شهر پرجمعیت دیگه ای ساکت و آروم نبود و زندگی توش جریان داشت. مسیر تقریبا زیادی رو رفتیم تا رسیدیم به هتلمون، هتل 5 ستاره “Country inn” که رستورانش مخصوص سبزی خوار ها “Vegetrains” بود. قسمت خواب عالی بود چون همش تو راه بودیم… دیگه شارژ نداشتم… تخت خواب برام حکم شارژر رو داشت! صبح با زنگ تلفن که همون زنگ بیدار باش بود که از طرف لیدرمون تنظیم شده بود، بیدار و حاضر شدم و به سمت رستوران و صبحانه هندی ای رفتم که از تهران وصف تند بودنشون رو حسابی شنیده بودم. از ترس غذاهای تند هندی با خودم کنسرو و عسل و یه کم بیسکوییت به صورت یدکی برده بودم که یه وقت از گرسنگی هلاک نشم! هرچند که نه تنها هلاک نشدم ، بلکه نزدیک به دو کیلو هم در عرض 8 روز چاق شدم! برنامه روز اول دیدار از مسجد جامع دهلی بود. مسجدی که شهر آرا، دختر شاه جهان (شاهی که دستور ساخت تاج محل رو داد) که دختری بسیار متدین بود، از پدرش خواسته بود بسازه تا مرکزی برای عبادت و تجمع مسلمان باشه.
در تمام مکان های عبادتی هندو ها باید بدون کفش باشی . مثل امام زاده های خودمون و اماکن مقدسمون باید کفش رو به قسمت کفشداری تحویل بدی . درست مثل اول امام زاده صالح، جلوی درب اصلی مسجد پر از پارچه های رنگی بود . اول فکر کردم چادر هست ، اما متوجه شدم که لباسهایی مثل یک مانتوی گشاد اما فوق العاده خوش رنگ برای پوشش بدن اونجاست که دقیقا اماکن مقدس خودمون رو تداعی میکرد. حتی برای آقایون هم پارچه هایی مثل دامن لنگی داشتن که اگر شلوارک پوشیدن، اون دامن لنگی ها رو دورشون ببندن.
چیزی که برام جالب بود این بود که همه ماشینها مثل ماشینهای انگلیسی قسمت فرمونشون سمت راست بود و به این دلیل بود که انگلیسها هند رو مستعمره خودشون کرده بودند و فرهنگشون و مدیریت شهریشون رو به هند بردند. اما هنوز نوع پوشش هندی ها همون ساری سنتی و قدیمیشون بود. همه جا خانومها ساری پوشیده بودن و با اینکار اصالتشون رو نشون میدادن.
یک جمله بسیار عجیب باعث شده بود ههمون بخواهیم که لیدرمون برامون در باره اش توضیح بده. جمله جالبی که پشت اکثر ماشینها دیده میشد: Please Horn (لطفا بوق بزنید) : زمانی که هند در اشغال انگلیس ها بود همه هندی ها برای اذیت کردن و اعتراض به سربازان انگلیسی این جمله رو مینوشتن و با بوق زدن های ممتد روان اونها رو به هم میریختن. حالا خودتون یه لحظه تصور کنید وسط منوچهری هستید در حالی که همه دارن بوق میزنن!!! دروازه هند یا همون “India Gate” بنای یاد بودی بود به یاد همه سربازانی که در جنگ های هند کشته شده بودند و اسم همه سربازانی که در جنگ با انگلستان کشته شده بودن روی دیوار اون بنا حک شده بود.
تو محوطه این میدان پر بود از بچه های مدرسه ای که برای دیدن این بنا اومده بودن. پسر ها و خترایی با لباسهای فرم مدرسه و موهای بلند ی که از یک هندی انتظار میره. مدرسه های اونا سه شیفته هست و تو هر بنای تاریخی و عبادتی یا هر پارکی، توهر وقت روز که بری میتونی بچه مدرسه ای ها رو که با معلمهاشون اومدن گردش علمی ، ببینی.
بعد به مقبره گاندی رفتیم ، مقبره ای از سنگ مشکی که مقداری از خاکستر جسد گاندی بالای مقبره هست و حلقه های گل که به شکل با سلیقه ای روی مقبره خودنمایی میکنن. محوط مقبره مثل جاهای دیگه هند پر از گل و درختهای زیباست. ناگفته نماند که اینجا هم ما باید پا برهنه میرفتیم . البته من حق میدم به این همه احترام چون منم هم وقتی خلاصه ای از زندگیشو شنیدم، گاندی رو تحسین کردم:
ماهاتما گاندی در خانواده ثروتمندی به دنیا اومده بود و تو 13 سالگی برای تحصیل به خارج از هند میره. چون از زیر سلطه بودن و وابسته بودن به انگلستان بیزار بود، تصمیم میگیره تا اوضاع رو تغییر بده. اول که به هند برمیگرده پیشنهاد میده که آب دریا رو بجوشونن و ازش نمک بگیرن و اون نمک رو بفروشن. با اینکار هندی ها کمی احساس استقلال میکنن و می فهمن که میتونن کاری برای خودشون انجام بدن . بعد از اون به ریسندگی روی میارن و لباسهایی با پارچه های تولید شده خودشون رو میخریدن . رفته رفته به خاطر جنس خوب پارچه های نخی شون تونستن خودکفا بشن و بالاخره به استقلال برسن واز نظر اقتصادی ضربه سختی به انگلیسی ها زدند. برای همین هست که آرم وسط پرچم هند یک چرخ ریسندگیه.
گاندی گیاهخوار، ساده زیست و به اصول اخلاقی بسیار پایبند بود. حتی در زندگی زناشویی خود از روابط جنسی پرهیز میکرد. گاندی در دهه هفتم زندگیش ترور شد اما احترامی که هندو ها براش قائل بودند هیچوقت از بین نرفت.
بعد از اونجا رفتیم تو قسمت “دهلی نو” خیابانی بسیار تمیز و زیبا که پر بود از ادارات دولتی. میدانی که دورش ساختمان مجلس بود. یک بنای بسیار بزرگ و جالب و دایره ایا شکل. به دلیل اینکه هند کشور بسیار پهناوریه و زبان ایالاتش باهم خیلی فرق داره، زبان رسمیه بین سازمانیشون ، انگلیسیه. تمام نامه های اداری و دستورها به زبان انگلیسی نوشته .
کنار اون هم خونه یک مهاراجه هندی که از سالهای خیلی دور اونجا بوده و همچنان هم مسکن نوادگان مهاراجه بود. ساختمونش عین فیلمهای هندی بود… بزرگ و پر ابهت! به معنی واقعیه “خونه مهاراجه”!
قلعه ای به نام “ردفورت” با دیواری عظیم که قلعه رو محسور کرده بود و به رنگ قرمز بود خودنمایی میکرد. اما به دلیل بازسازی اجازه ورود بهمون نمیدادن. اصل این قلعه تو شهر آگرا بنا شده، اما وقتی شاه جهان پایتخت رو از آگرا به دهلی آورد، دستور ساخت “ردفورت” رو داد. ظهر شده بود و ما هم گرسنه بودیم. رفتیم به سمت مک دونالد… تو خیابونی نه چندان تمیز … مک دونالد رو وقتی با همبرگر های خودمون مقایسه میکنم، خوشحال میشم که تو ایران شعبه نداره! یه ساندویچ کوچولو با یه مزه خیلی معمولی که همراه با سیب زمینی برای من که دخترم کم بود، چه برسه به پسرا! درنتیجه دوتا خوردم تا احساس سیری بهم دست بده. همونجا تصمیم گرفتم دیگه مک دونالد نخورم و تو هند غذای هندی بخورم.
قطب منار مکان بعدی ما برای بازدید بود.جایی شبیه پارک که مناری 72 متری و خرابه هایی با معماری خیلی زیبا از گردشگران پذیرایی میکرد. سنگهایی که برای ساخت این منار به کار رفته ، سنگهای معابد فرقه ای به نام “جینیسم” است که مسلمانها با خراب کردن آن معابد، این بنای عظیم و بسیار زیبا را ساختند و با آیاتی از قرآن کریم ، اون رو مزین کردن. فضای قطب منار پر بود از سنجاب و مرغ مینا که باعث تعجب من شده بود. دیدن اینکه تو پارک وسط شهر سنجاب باشه، خیلی جالبه!
به هتل که برگشتیم وقت شد که درست حسابی برسیش کنم. هتل 5 ستاره مثل هتل 4 ستاره ما بود. چیزی کم نداشت اما 5 ستاره هم براش یه کم زیاد بود. آب لوله کشی رو نمیشد خورد. البته ساکنین اونجا میتونستن اما ماها که مسافر بودیم بهتر بود نخوریم. تو لابی هتل یه میز بود و یه خانوم پشتش با یه سری وسایل عجیب غریب فالگیری و یه آقایی که داشت فال میگرفت! هر چقدر تو ایران این کار غیر قانونیه، اونجا یه شغل شریف و با کلاسه. شب برای تهیه سیم کارت مجبور شدیم به یه پاساژ بریم که از نظر مسافت با ما خیلی فاصله داشت. تور لیدرمون گفت میتونین با “اتو ریکشا ” برید.
من و سه تا از همسفرهام رفتیم تو خیابون و سوار یک وسیله هیجان انگیز و عجیب غریب شدیم که نصفش موتور بود و نصفش یه واگن و دو ردیف صندلی روبروی هم داشت. سرعتش قائدتا باید اندازه یک موتور می بود اما به اندازه یه پرشیا سرعت داشت. احساس میکردیم رفتیم شهر بازی چون به جای در ، یه زنجیر از ما محافظت میکرد. با کلی خنده و البته ترس بالاخره رسیدیم و البته ناکام برگشتیم چون بعد از بمب گذاری های اخیر در هند، خیلی سخت سیم کارت به توریستها میدادن.
تو راه برگشت به سمت هتل کاروان عروسی دیدیم. عروس و داماد با کالسکه اسب دار و یه گروه نوازنده با لباسهای فرم…. مراسم نظامی رو برام تداعی میکرد… برای شام تصمیم گرفتیم غذای تند هندی بخوریم برای همین رفتیم بوفه هتلمون و از هر غذایی یه ناخونکی زدیم که بسیار لذیذ بودن. قبلتر گفته بودم که هتل ما هتل سبزی خوار ها بود. فکرش رو هم نمیکردم که با سبزیجات بشه این همه غذاهای متنوع درست کرد. انواع نودل، پاستا، برنج و سیب زمینی، انواع حبوبات، اما با سسهای تند. غذاهایی با پنیر و حتی سوسیس گیاهی! جالب اینجاست که تو دسرهاشون هم از فلفل استفاده شده بود. مثل بستنی فلفلی. اما بسیار لذیذ بودن. به هر حال اومده بودیم هند و باید کمی میسوختیم.
روز بعد، روز آزادمون بود اما لیدرمون پیشنهادی به گروه کرد که رد نشد. پیشنهاد بازدید از معبدی به نام “آکشاردهام” رو داد و گفت که شب بریم تا رقص فواره ها رو هم بتونیم ببینیم. صبح همه گروه رفتن بازار بزرگ دهلی که شبیه بازار بزرگ خودمون بود البته هزار برابر شلوغ تر، که من و همسفرم نرفتیم چون میخواستیم برای خرید به پاساژ برندهای معروف بریم. یک پاساژ بزرگ با تمامی برندهای مطرح. اما جالب اینجا بود که همشون به سفارش هند بودند. مثلا: منگو ی هند، نایک هند، لیواز هند…
توی هند فرهنگ چونه زنی یک امر خیلی طبیعیه. حتی با راننده تاکسی یا اتوریکشایی هم باید چونه بزنی چه برسه با فروشنده لباس… فکر کنم فقط با رستوران دار چونه نزدیم. جالب اینجاست بعد از چونه زنی یک کالا رو با یک سوم قیمت گفته شده میتونی بخری. بعد از ارضای حس خرید! که برای خانومها از نون شب هم واجبتره گشنگی بود که بیداد میکرد. از اونجایی که هند کشور هفتاد و دو ملته، تو اون پاساژ فست فودهای کشورهای مختلف هم به چشم میخورد که ما غذای لبنانی و ترکی رو ترجیح دادیم. بعد از اینکه از خجالت انرژیهای از دست رفتمون در اومدیم ، به گروهمون پیوستیم و به سمت معبد بزرگ “آکشاردهام” رفتیم.
معبد بسیار عظیمی بود و لیدرمون گفته بود که نزدیک به 4 ساعت بازدید از این معبد طول میکشه. برای همین یک لیدر هندی که دانشجوی دکترای زبان فارسی بود ما رو همراهی کرد. اجازه حمل هیچ چیزی به جز کیف پول و پاسپورت نداشتیم. حتی آدامسمون رو هم باید در میاوردیم. تو یه صف طولانی بودیم که ما و بازرسی بدنی کنن. البته این داستان شامل حال همه ، اعم از هندی و غیر هندی ، بود. این پروسه غریب به نیم ساعت طول کشید. وقی وارد معبد آکشاردهام شدیم زبونمون بند اومده بود. از زیبایی و عظمیتش…. هر جای این معبد و حتی کوچکترین قسمتی که با چشم دیده میشد دارای کنده کاری های ظریف و بسیار زیبایی بود که با دست انجام شده بود و حاکی از عشق و علاقه سازنده های اون بنا بود.
لیدرمون برامون اینجوری توضیح داد که: هند کشور آزادی از نظر دین هست. هر کس هر دین و فرقه ای که بخواد میتونه به وجود بیاره . مثلا اگه الان یکی از شماها بخواین اعتقادی رو اینجا جا بندازین و دینی به وجود بیارین ، به سرعت آدمهایی اطرافتون جمع میشن و میتونین بدون هیچ محدودیتی تبلیغ کنید. گفت که با این همه فرقه هایی که توهند وجود داره، در اصل مردمش خدا رو میپرستن ولی وسیله رسیدن به خدا رو الهه هاشون میدونن. مثل ما مسلمونها که اعتقاد داریم به واسطه امامامون به خدا نزدیکتر میشیم، اونها هم فکر میکنن به واسطه الهه هاشون به خدا نزدیکتر میشن.
رهبر و مرشدی که مریدانش این بنا رو از روی عشق ساختن، مردی بود به نام “سوامی نارایا Swaminaraya” که مردم رو به صلح و محبت و ساده زیستی دعوت میکرد. از هفت سالگی از شهر خودش سفر کرد و دور هند گشت و پس تحمل سختیها ، به خدا نزدیکتر شد . آموزه هایی که نورایی سومارا به مردمش میداد پر از محبت بود و شادی بود. تمام عباداتشون با شادی بود، اون هارو از خشونت و دزدی بر حذر میداشت. به طوری که حتی وقتی قحطی تو یکی از روستاهای هند اومده بود، هیچ کدوم از مردم اون روستا دزدی نکردند و با هر سختی شده اون قحطی رو پشت سر گذاشتن. بعد ها همه مریدانش در طی هفت سال این معبد عظیم و وافعا شگفت انگیز رو ساختند. مریدانش تو همون جا زندگی میکردند و همه پول ساختشو خودشون تامین کردن. گفتم که جایی تو این معبد نبود که کنده کاری نداشته باشه. کنده کاری های فیل ، الهه راما و کریشنا…. وصف این معبد در نوشته نمیگنجه. ساختش 5 سال طول کشیده و 11 هزار نفر تو ساختش شرکت داشتن.
(( عکسهایی که گذاشتم از روی CD که از اونجا خریدم برداشتم ، چون اجازه حمل هیچ چیزی نداشتیم))
سازندگان این معبد برای آشنایی بازدید کننده ها ، یک ابتکار جالب به خرج داده بودن و اون ساخت یک تونل نسبتا طولانی بود که وسطش ریل کارگذاشته بودن و روی ریل قایق حرکت میکرد. در طول تونل، داستان پیدایش تمدن در هند و پیشرفتشون به صورت مجسمه های حرکتی و موسیقی و توضیح به زبان انگلیسی ما رو با فرهنگ هند آشنا میکرد.مثلا قبل از نیوتن یک دانشمند هندی جاذبه رو کشف کرده بود، تاریخچه موسیقی تو هند خیلی غنی هست، تاریخچه ساخت ابزار و آلات جنگی و پزشکی هم از دوره های خیلی دور در هند وجود داشته. توضیحات خیلی تخصصی شو دیگه نمیفهمیدم ….
بعد از اون مسافرت درون معبدی! وقتی اومدیم بیرون نزدیک تاریک شدن هوا بود و همه بازدید کننده ها دور حوض بزرگی که تو معبد بود دنبال بهتری جا بودند که بتونن برنامه “رقص فواره ها” روببینن. تو این فاصله من و همسفرم رفتیم جایی که جناب عکاس باشی با دوربینش ازمون عکس بگیره و ما عکس اون معبد و خودمون رو ثبت کنیم. تو مسیری که به عکاس باشی برسیم یه معبد کوچولو بود که توش داشتن دعا میکردن. از متولی معبد آدرس عکاس باشی رو پرسیدیم اونم بعد از آدرس دادن رو پیشونیمون یه خال هندی گذاشت. بعد از عکاسی سریع برگشتیم کنار حوض. خیلی دلم میخواست توی معبد که همه در حال عبادت بودند رو ببنیم اما این مستلزم این بود که کفشهامون رو بدیم کفشداری برنامه رو از دست میدادیم. رقصیدن فواره ها همراه با نور و موسیقی. شبیه این رو توی پارک ملت خودمون دیده بودم و انصفا رقص فواره های پارک ملت خیلی زیبا تر از این بود.
معبد تو شب با اون نورپردازی بی نظیرش چشم رو خیره میکرد. هوای خنک، معبد زیبا، نورپردازی فوق العاده تکنیکی، عظمت بناهایی که اونجا بود با تمام ساختارش ، کنده کاریهاش و عشق و اعتقاد کسایی که اونجا رو ساخته بودن باعث شد اون شب تو سفرمون خیلی خاطره انگیز و واقعا فراموش نشدنی باشه. روزی که داشتیم برمیگشتیم همه اعتراف کردیم که آکشاردهام حتی از تاج محل هم زیباتر بود. موقع برگشت رفتیم خرید ادویه ها و چای و ساری های هندی. از بو و عطر ادویه ها که بگذریم میرسیم به برق و تالالو رنگهای پارچه های ساری. حیف که میدونستم بیام تهران نمیپوشمشون وگرنه میخریدم…
وقتی رسیدیم هتل، باید حسابی استراحت میکردیم که فردا با اتوبوس راهیه آگرا بودیم. یه مسیر سه ساعته رو که مسیرش مثل تهران-قزوینه! به خاطر قانون محدودیت سرعت و البته جاده های نه چندان صافشون، تو 6 ساعت رفتیم. یه کم خسته کننده بود اما خب دیدنی هم بود. بین راه توقف داشتیم و از صنایع دستیاشون یه کم خرید کردیم. اما با ارزشتیرین چیزی که خریدم که بعدا به کارم اومد ، کتاب” جاذبه های توریستیه دهلی، آگرا و جیپور” رو بود. به هتل 5 ستاره کلارک شیراز رسیدیم. بیرونش خیلی خیلی بهتر از توش بود. به هر حال اونجا رو فقط برای خواب میخواستیم دیگه.
عصر رسیدیم به آگرا و از اونجایی که تاتر تاج محل ساعت 6 شروع میشد، سریع چمدونهامونو گذاشتیم تو اتاقامون و سوار اتوبوس شدیم و رفتیم به سالن تاتر تاج محل. این سالن هم مثل بقیه مکانهای تاریخی و توریستی هند، پر از معماری و طرح های باستانیشون بود.
سالن تاتر بسیار مجهز بود، سیستم تهویه خوب، صندلیهای راحت و بهتر از همه اینها هدفون ترجمه کننده فارسی. از همه اینها که بگذریم ، تاتر اپرای داستان تاج محل بسیار زیبا و پر از رقصهای هندی بود. درست مثل فیلمها. هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی این رقصهای دست جمعی و جالب رو از نزدیک ببینم. این تاتر روایت عشق شاه جهان و همسرش ممتاز بیگم – دختر وزیر شاه جهان که اصالتا شیرازی بود- را نقل میکرد. ممتاز بیگم زنی مهربان ، متدین ، مدبر و دلسوز کشور بود که شاه جهان علاقه زیادی به او داشت. موقع به دنیا آوردن سیزدهمین فرزندش از دنیا رفت و شاه جهان تصمیم گرفت بنا یادبود بی نظیری برای ممتاز بیگم بسازه. برای همین بهترین معماران و سازنده های اون زمان رو خواست و بالاخره پس از 22 سال این بنا با همت 11 هزار کار گر که 7000 تاشون ایرانی بودند این بنا به پایان رسید. در آخر شاه جهان انگشت شست همه اون کارگرا رو قطع کرد تا دیگه نتونن بنایی شبیه این بنا بسازن. اما تا آخر عمر اونا و خانوادشونو تامین کرد. پسر شاه جهان به نام “اورینزیپ Orienzip” که امور کشور رو به دست گرفته بود وقتی میبینه که پدرش همه کار و بار مملکت رو ول کرده و همه فکرو ذکرش شده ساختن تاج محل، به بهانه دیوانگی پدرش رو تا آخر عمر تو یکی از اتاقهای قصر زندانی میکنه. وقتی این تاتر رو میدیدم تقریبا عین ابر بهاری گریه میکردم…. خیلی قشنگ و تاثیر گذار بود…
بعد از تموم شدن تاتر اجازه داشتیم که روی سن بریم و با شاه جهان و ممتاز بیگم و ماکت تاج محل – که دقیقا عین بنای اصلی بود، با همون سنگها و با همون معماری- و حدود هفت سال طول کشیده بود ساخته بشه ، عکس بگیریم. بیرون تاتر هم سی دی خود تاتر رو خریدم تا بتونم هر وقت خواستم دوباره تاتر رو ببینم و خاطره اش برام زنده بشه.
روز بعد رفتیم که با پیشینه ای که از تاج محل داشتیم ، خود واقعیش رو ببینیم. اول وارد یک حیاط بزرگ که دورتادورش پر بود از اتاقهایی مثل کاروانسراهای قدیدم خودمون شدیم. اون جا در قدیم محل اتراق زائرین بوده. بالای ورودی حیاط تاج محل در دوطرف، دو ردیف یازده تایی گنبد کوچک وجود داشت که روی هم 22 گنبد میشد و نشانه 22 سال طول ساخت این بنا بود. نمای تاج محل از ورودی حیاط واقعا پر ابهت بود… وقتی فکر میکردی پشت این بنا یک داستان عاشقانه هست عظمتش برات بیشتر میشد. سنگی که توی ساخت تاج محل به کار رفته سنگ مرمر روستای ماکارناست. سنگهای یکدست و سفید.
تمام طرحهایی که با سنگ روی ستونهای این بنا بودند از سنگ های رنگی یک تکه ساخته شده بودند که با چسب مخصوصی به بنا چسیبده بودند. فرمول این چسب سری هست و فقط خانواده کارگرانی که این بنا رو ساختن از فرمو ل چسب با خبر هستن. همه این بنا پر از فرمول ریاضیه . مثل وقتی روبروی این بنا می ایستی ، مسجد با دوتا گلدسته هاش رو کاملا میبینی ، وقتی یک قدم به راست بری گلدسته سمت راست رو دیگه نمیبینی و اگه یک قدم به چپ بری گلدسته سمت چپ رو نمیبینی. اگه چند بار سریع یک قدم عقب و جلو بری ، مجسد بزرگ و کوچک میشه که به خاطر خطا دید هست. داخل این مسجد یک صحن از سنگ مرمر ساخته شده و مقبره ممتاز بیگم در وسط اون صحن هست. دور صحن و سنگ قبر ممتاز بیگم با سنگهای ارزشمند و سنگهای جواهر تزیین شده. سمت چپ مزار ممتاز، مقبره شاه جهان بنا شده که کمی از مقبره ممتاز بزرگتره.
به حیاط پشتی تاج محل که میرسی، رودخونه یامونا رو میبینم که دقیقا اونطرف رودخونه روبروی تاج محل یه زمین خالی به چشم میخوره که ظاهر انگلیسی ها وقتی هند رو فتح کرده بودن میخواستن با سنگهای مرمر مشکی ، بنایی دقیقا مثل تاج محل رو بسازن و مقبره شاه جهان رو به اونجا منتقل کنن . اماچون نقشه ای نداشتن نتونستن اینکار رو انجام بدن. (احتمالا شاه جهان کلی شاد شده که کسی نتونسته مثل تا ج محل رو دوباره بسازه و برای همیشه تاج محل تو دنیا یه دونه می مونه)
بعد از اون به قلعه آگرا رفتیم که کاخ شاه جهان و خانوادش بود. در ابتدای کاخ جامی بزرگ که بیشتر اندازه یک حوض بود وجود داشت. این کاخ هم داستانی پشتشه: “بابر Baber” اولین پادشاه مغولها بود که قصد داشت اسلام رو به هند بیاره اما فوت کرد و نتونست به هند بیاد، بعد از اون “همایون Homaun” بود که اول به ایران رفت و در دربار صفویه خووندن و نوشتن فارسی یاد گرفتن و به هند اومد و در دهلی حکومتش رو راه انداخت. بعد از همایون، اکبرشاه، بعد جهانگیر شاه و بعد از او شاه جهان و در آخر هم ارینزیپ (orienzip) پسر شاه جهان به ترتیب حکومت رو در دست داشتن. ساخت این کاخ از زمان اکبر شاه شروع شد و تا زمان شاه جهان تموم شد.
اکبر شاه – پدر بزرگ شاه جهان – سه تا زن گرفته بود، مسیحی و مسلمان و هندوو از هیچکدومشون پسر دار نمیشد تا اینکه ارز زن هندوش پسردار شد. وقتی پدر شاه جهان به دنیا اومد، پدر زن اکبر شاه، به پاس به دنیا اومدن یک پسر اون جام رو پر از سکه کرد و به داماد و دخترش هدیه داد. این همون قصریه که ممتاز تو ش ازدنیا رفت و شاه جهان سالهای سال از پنجره این قصر تاج محل رو که دقیقا روبروش بود نگاه میکرد و همون جا زندانی شد و بالاخره از دنیا رفت.
بعد از اون به پاساژی رفتیم به نام MAX که جنسهای بدی نداشت. لااقل میشد راحت و بدون اینکه فروشنده هی زورت کنه، خرید کنی. البته قیمتهای خیلی مناسبی هم داشت. روبروش سینما بود که میخواستم با هم سفرم بریم اما نه بازیگر معروفی توش بود نه اینکه زیر نویس انگلیسی داشت در نتیجه منصرف شدیم. چمدونهامونو برای سفر فردا باید جمع میکردیم که عازم جیپور بودیم.
جیپور شهری که متمولین توش زندگی میکردن و از دوتا شهر دیگه ای که دیده بودیم شیک ترو تر و تمیز تر با خونه های خیلی قشنگتر بود. کلا نوع زندگیشون خیلی بهتر بود. فاصله آگرا تا جیپور هم مثل فاصله دهلی تا آگرا بود. برای همین به این سه شهر، مثلت طلایی میگفتن.
شبش رفتیم به یک پاساژ سه طبقه که توش از جواهر(البته بدل به تمام معنا بود) تا پتو و ساری و لباسهای نخی و صنایع دستی داشت. از اونجایی که کلا خرید کردن تو مسافرت رو تحریم کردم، در نتیجه چیزی نخریدم و فقط به دیدن بسنده کردم که خیلی راضی بودم چون بعد از خرید های هیجانی همسفرام ، موقع برگشت تو فرودگاه از همشون شنیدم که از خریداشون خیلی راضی نیستن.
روز بعد، روز هیجان انگیزی بود. هر چقدر تا حالا فیل تو فیلمو کارتون دیده بودم اما اینبار میخواستم برم سوارش بشم! صبح زود رفتیم به سمت “قلعه آمر”. مرکز اصلی فرمانروایی پدربزرگ شاه جهان و همه خاندانش. این قلعه بسیار بزرگ بود و دور تا دور قلعه و شهر با دیوار محسور شده بود و از شروع ساختش تا تموم شدنش غریب به دو قرن طول کشیده بود. اینجا قلعه ییلاق خاندان سلطنت بود.
برای رسیدن به خود قلعه باید سوار فیل میشدیم. داشتم از هیجان میمردم! روی فیل یه کجاوه گذاشته بودن که دو تا دوتا روی اون مینشستیم. وقتی رسیدم به بالای قلعه و از فیل پیاده شدیم یه عمارت بزرگ با رنگهای خیلی جالب رو میدیدیم. دور پنجره ها آینه کاری بود که علاوه بر زیبایی برای روشنایی هم به کار میرفت. یعنی شبها یک شمع جلوی قاب آینه ای روشن میکردن که تالالو نورش به آینه بعدی میخورد و همینجوری این تالالوها ادامه داشت تا محوطه ای رو روشن میکرد. سقف و بالای دیوار ها با سنگهای قیمتی و طلا تزیین شده بود که موقع حمله انگلیسها، انگلیسها همه رو به غارت بردن و فقط یه مقدار کمی از اون مونده بود. اونجا پر بود راهروهای تو در تو. از هر راهرویی میرفتی سر از یه اتاقی در میاوردی. سیستم خنک کنندش هم جالب بود: وسط حیاط حوضی بود که از کنارش راه آب های باریک به سالنهای داخل قصر میرفت و همین باعث خنک شدن اونجا میشد. از بالکن های بالای قلعه دید خیلی وسیعی داشتی که میتونستی مثل یک شاه اونجا بایستی و مقر حکومتتو زیر نظر بگیری. البته من مثل یه ملکه اون بالا ایستاده بودم!
موقع برگشت از اونجا روی دستم رو با حنا طراحی کردم که تا یک هفته بعد رو دستم موند. پایین اومدن از اون قلعه با جیپ بود. مثل نظامیا 6 تا 6 تا سوار جیپ شدیم و اونجا رو ترک کردیم.
بعد به پاساژ کشمیریها که نزدیک همون قلعه بود رفیتم که ای کاش هیچ جا خرید نمیکردیم و یکراست هم خریدهامونو از اونجا میکردیم. لباسها و صنایع دستی خیلی عالی تو یه پاساژ خلوت و شیک با قیمتهای خوب. تو پاساژ برای پذیرایی بهمون چای کله مورچه دادن! نه اینکه کله های مورچه رو از هم جدا کنن! فقط به خاطر شباهت چایی که شبیه گلوله های ریز مشکی به کله مورچه بود اسمش شده بود “چای کله مورچه” که برای دم کردنش از شیر به جای آب استفاده میکنن و توش هل میریزن. اگه فکر کنی خوشمزه به نظر میاد اما هیچکدوم از همگروهیهامون و من از مزش خوشمون نیومد.
بیرون پاساژ یه دریاچه بود با یه بنای کعبی شکل به نام “جل محل (Jal Mahal)” و توی اون دریاچه پر بود از اردک که برای شکار جناب سلطان وقت ازش استفاده میشده. مثلا شاه جهان هر وقت میخواسته بره شکار یا دلش میگرفته یا برای تمدد اعصاب با خدم هم حشم میرفته اونجا.
بعد از اون تور ما میخواست بره بازار بزرگ! که یه خیابون با دو طرف مغازه بود. تقریبا شبیه بازار بزرگ خودمون بود اما خیلی شلوغتر و از جون مرغ تا شیر آدمیزاد داشت. قیمت اجناس رو هم تقریبا خود مشتری ها تعیین میکردن چون اونجا مهارت چونه زنی که ما ایرانی ها توش استادیم، قیمت رو به یک سوم یا حتی ارزونتر میرسونه. باید بگم که خرید تو این خیابون شلوغ و عریض تقریبا سه یا چهار ساعت یا حتی بیشتر طول میکشه و بهتره که حتما کفش اسپورت به پا کنین.
از اونجایی که خرید تو سفر رو تحریم کردم- چون معتقدم وقتی که آدم برای خرید میزاره، بهتره برای دیدن دیدنیهایی که ممکنه دیگه هیچ وقت نبینه ، بزاره. به علاوه اینکه توی مسافرت آدم دچار هیجان خرید میشه چون یه پول زیاد با خودش برده و یه جورایی هی فکر میکنه همه چیز ارزونه و ارزش خرید داره! در ضمن تو مسافرت فروشنده ها از اونجایی که میدونن توریستا به خاطر خرابی جنسشون یه بار دیگه 700-800 هزار تومن پول نمیدن تا بیان و جنسشون رو پس بدن برای همین با قیمت خوب جنسشون – حتی جنسهای به درد نخورشون- رو میفروشن. وگرنه تو ایران هم میشه خرید کرد بدون اینکه پشیمونی داشته باشه. (این یه عقیده شخصی بود)
بنابر این من و همسفرم و کتاب عزیزمون که تمام بناها و مکانهای دیدنی هند توش بود، باهم تصمیم گرفتیم که یکی دیگه از جاهای دیدنی شهر آگرا به نام “آلبرت هال ” یا قصر “شاهزاده نهنگها” رو ببینیم. این قصر ، قصر پسر ملکه انگلستان، موقعی که انگلستان به هند حکمرانی میکرد بود که حالا به یک موزه خیلی بزرگ و زیبا تبدیل شده که شامل ابزار آلات جنگی که هندی ها تو جنگهاشون استفاده میکردن، سازهایی که در دوران مختلف تمدن هند استفاده میشده، ظروف و زیور آلاتی و حتی مجسمه الهه هاشون هست. تو تمام این طبقه بندی ها که نوشتم، لوازم ایرانی هم وجود داره مثل شمشیر های ایرانی، ظروف ایرانی، آلات موسیقی و زیور آلات ایرانی که نشون دهنده آمیختگی فرهنگ هند با ما ایرانی ها بوده.
آگرا شهر کبوتر هاست. دور تا دور آلبرت هال رو توری کشیدن. تمام پنجره ها با توری پوشیده شده فقط به خاطر اینکه کبوتر های شهر خیلی زیادن و علاقه زیادی دارن بیان تو فضاهای زندگی انسانها! تو محوطه جلوی آلبرت هال کبوتر ها رو در حال غذا خوردن میتونی راحت ببینی و از بینشون رد شی.
زنده بودن فی نفسه دارای ارزش است. به همین دلیل است که همه موجودات از کوچک ترین میکروب تا اشرف مخلوقات، برای زنده ماندن تلاش می کنند. ممکن است یک جانور تک سلولی به نظر انسان بسیار حقیر برسد اما حتی آن موجود هم دارای خصوصیتی است که انسان نمی تواند آن را بیافریند…
زنده بودن، یعنی همان تعادل لرزنده ولی پیچیده ای که نام حیات به آن داده ایم و فقط خداوند قادر به خلق آن بوده است. اگر همه اجزای یک میکروب را کنار هم بچینیم و مولکول های پیچیده و موادمعدنی را هم کنار یکدیگر بگذاریم، آن مجموعه حیات نخواهد یافت و به یک سامانه زنده تبدیل نخواهد شد. به همین دلیل است که ارزش زنده بودن را که در فرضیه عمومی سامانه های زنده به عنوان یک پدیده نوخاست مطرح می شود و هدیه خداوند است، باید شناخت.
اما همان گونه که سامانه زنده بر موجود بی جان و جماد برتری دارد، در سیر تکاملی زندگی، حرکتی را به سوی شعور می بینیم. این شعور، آگاهی از زندگی، آگاهی از خود و سرانجام آگاهی از آفریننده است که در مسیر تکامل زندگی پدیدمی آید. باز هم برحسب فرضیه عمومی موجودات زنده، پدیده نوخاسته دیگری به نام زبان، اندیشه و خودآگاهی در انسان به لطف حق پدیدار شده و او را بر دیگر جانداران برتری داده است.
انسان تنها موجودی است که نه فقط زنده است بلکه آگاهی کامل از زنده بودن خود دارد. انسان برخلاف دیگر موجودات زنده نه فقط در زمان حال زندگی می کند بلکه گذشته و آینده هم دارد. انسان تنها موجودی است که دارای تاریخ است یعنی علاوه بر گذشته فردی، گذشته گروهی هم دارد که برای ساختن آینده بهتر از آن عبرت بگیرد. توجه به موارد فوق الذکر باعث شده تعریف محدود تندرستی، امروز به تعریف جامع تر سلامت که شامل ابعاد زیستی، روانی، اجتماعی و روحانی زندگی است، تبدیل شود. انسان سالم نه تنها به بیماری های جسمی دچار نیست، بلکه مشکلات روانی نیز ندارد.
تاریخچه پول در ایران
انسانهای اولیه که دسته جمعی میزیستند، نیازی به تعویض کالا نداشتند. بعد از به وجود آمدن طوایف و قبایل مبادلهی کالا به کالا رواج یافت. مبادلهی کالا به دلایلی با مشکلاتی همراه بود. برای رفع مشکلات ابتدا از فلز برای مبادله استفاده کردند و پس از مدتی به فلزات گرانبها و سبک وزن، از جمله طلا، نقره و مس رو آورند.
در بیشتر کشورهای شرقی و آسیایی، فلزی که در مبادلهی کالا از آن استفاده میشد، حلقهای شکل بود. و در سه هزار سال پیش از میلاد از آن استفاده میکردند که میتوان آن را قدیمترین وسیلهی مبادله، پیش از اختراع سکه، دانست. در کاوشهای شوش حلقههایی از ویرانههای معابد، از دوهزار سال قبل از میلاد، به دست آمده است. استفاده از فلزات سبک وزن و کم حجم و گرانبها، که معاملات را سهل و ممکن میساخت، مورد قبول عامه قرار گرفت. بدین ترتیب مرحلهی پیدایش پول آغاز شد.
واژهی پول
پول از کلمهی یونانی Obolos گرفته شده و آن سکهای بود برابر یک ششم درهم یا دراخم. کریستین سن معتقد است کلمه “پول” در زمان اشکانیان به ایران راه یافته است.
“سکه” نام دستگاه آهنینی بود که برای مهر زدن بر پولهایی که در میان مردم رایج و با آن معامله میکردند، به کار میرفت. بعدها آن را اثر مهری مینامیدند که روی سکههای حک میشد.
بنابراین سکه عبارت است از یک قطعه فلز به وزن معین که روی آن علامت رسمی دولت، یا حکومتی که عیار و وزن آن و ارزش آن را تعهد میکند، قید شده است.
سکه در ایران در دوره ی هخامنشی
بیشک پیش از دولت هخامنشی و تصرف لیدی در سال 564 قبل از میلاد ایرانیان به اختراع پول اقدام کرده و در کشور خود رواج داده بودند. پس از سقوط لیدی به دست کوروش، “یونا” یکی از ساتراپنشینهای هخامنشی شد که در “ساردس” کارگاه ضرب سکه بود و در زمان کوروش کبیر خشایارشاه و کمبوجیه در آن ضرب سکه میکردند.
داریوش بزرگ سومین شاهنشاه هخامنشی (521-485 قبل از میلاد) بر آن شد پولی ضرب کند که در همه جا پذیرفته شود و در سراسر کشور اعتبار داشته باشد و بر خلاف مسکوکات قبلی فقط ارزش محلی نداشته باشد. زیرا سکههایی که در آن زمان در ایران رواج داشت، هیچیک از آن شاهنشاهان هخامنشی نبود
نخستین سکهای که از آن زمان باقی مانده سکه داریوش است که شهرت جهانی دارد. این سکه را یونانیها “دریکوس” یعنی “داریوش” مینامند که آن را نباید با کلمهی زرینه و درینه یکی تصور کرد. سکهی داریوشی از زرناب بود. در زمان هخامنشیان هیچیک از حکام و پادشاهان محلی حق نداشتند بدون اجازهی داریوش به نام خود سکه زنند، فقط اجازه داشتند با اجازهی داریوش سکهی نقره بزنند، چرا که ضرب سکهی طلا در انحصار مرکز بود. نخستین سکهی داریوش احتمالا در سال 516 قبل از میلاد ضرب شده است.
پس از فتح یونان به دست سپاهیان ایران و اختلاط ایران و یونان، واژهی درم در ایران متداول شد که اصل آن دارشم (دراخم) یونانی است و ایرانیان آن را درم گفتند که نام پول بود و اعراب بعدها این واژه را از ایرانیان اقتباس کردند. از مسکوکات دورهی هخامنشی، به جز دریک شکل یا سیکل، درم؛ کرشه را میتوان نام برد. واحدهای کوچکتر مسکوک زر، نیمستاتر و یکسومستاتر نامیده میشدند.
سکه در دورهی اشکانی
با غلبه اسکندر بر ایران سکههای طلا کمیاب و از جریان خارج شد. در آن زمان دیگر در ایران طلا ضرب نمیشد. سلوکیها در معاملات داخلی خود سکههای نقره به کار میبردند و اشکانیان نیز به تقلید از سلوکیان از پول نقره استفاده میکردند. اشکانیان از نقره و مس و مفرغ نیز سکه میزدند. جنس برخی از این سکهها از برنج بود که روی آن لعابی از مس داده بودند.
سکههای این دوره دو نوع بود: نوع اول مسکوکات نقرهی چهاردرخمی با تعدادی مسکوک مسی؛ و نوع دوم یکدرخمی نقره و مسکوکاتی از مس. نوع اول سکهها در شهرهای یونانینشین و نوع دوم در مراکزی که تحت حکمرانی مستقیم پارتها بود، ضرب میشد.
مسکوکات دورهی صفوی
سکههای عصر صفوی از طلا، نقره و مس بود. سکههای زمان شاه عباس “عباسی” نامیده میشد. این سکهها نخست از جنس نقره بود. هر پنجاهعباسی را یک “تومان” میگفتند، که دههزار دینار قیمت داشت. در این دوره مسکوک طلا وجود نداشت. فقط سکههای طلا را که “شاهنشاه” نام داشت، هنگام جلوس شاه بر تخت سلطنت و در جشن نوروز ضرب میکردند. این سکهها در میان مردم رواج نداشت و آن را اشرافی نیز میگفتند. علت این نامگذازی بهای زیاد آنها بود.
سکههای رایج این دوره “غزبیگی” یا “غازبیگی” برابر پنجدینار یا یکدهم شاهی؛ “بیستی” معادل بیستدینار یا دوپنجم شاهی؛ “پول سیاه” یا “قراپول” معادل بیستوپنج دینار یا نیمشاهی؛ “شاهی” معادل پنجاه دینار؛ و “عباسی” معادل دویست دینار یا چهارشای بود. تا انتخاب ریال به منزلهی واحد پول در ایران، در سال 1308 شمسی و حتی سالها بعد از آن، از این واحدهای پولی استفاده میشد.
پس از صفویه نیز از این مسکوکات استفاده میکردند. در دورهی نادشاه واحد پولی به نام “نادری” وجود داشت، که ارزش آن دهشاهی بود.
مسکوکات دورهی قاجاریه
واحد اصلی پول قاجار تومان، قران و شاهی بود. تومان واژهی ترکی ایغوری است به معنی دههزار که در تقسیمات لشکری هر دههزار سرباز تومان و فرماندهی آنها امیرتومان نامیده میشد. تا پیش از قاجار از این واحد پولی استفاده نمیشد. در دورهی مغول دههزار دینار را برابر تومان میدانستند. کسروی یکتومان مغول را برابر صدهزار تومان امروز میداند. تونان طلا اولین بار در زمان فتحعلیشاه قاجار ضرب شد.
وزن آن در 1224 قمری (1188 شمسی) یکمثقال و یکششم مثقال بود. در سال 1298 قمری در زمان ناصرالدینشاه، وزن طلای تومان کاهش یافت و ارزش آن برابر دهقران نقره یا دههزار دینار شد. اما سکهای به نام دینار وجود نداشت. در سال 1308 شمسی که آحاد پول ایران تغییر کرد، تومان به معنای ده ریال شد که هنوز هم این لفظ رایج است.
در زمان فتحعلیشاه، سکهی نقرهی جدید، یعنی “قران” متداول شد، که معادل یکدهم تونان و پنجعباسی یا بیستشاهی بود. در این زمان شاهی به صورت سکهی مسی در آمده بود. بنابراین سه شکل سکه در ایران رایج بود: تومانهای طلا، قران نقره و شاهی مسی. ولی پول رایج سکههای نقره بود.
پول دورهی قاجار تا اوایل دورهی پهلوی رایج بود. اما طلا پشتوانهی پول نبود. در سال 1308 شمسی طلا پشتوانهی پول شد. مسکوک نقرهی یکریالی به نمایندگی ریال طلا در کشور رایج و قران برچیده شد؛ مسکوک نقره، نیمریالی، دوریالی و پنچریالی شد.
ریال در اصل واژهی اسپانیایی است و آن نام سکهی نقرهای رایج در آن سرزمین بود که به معنی “شاهی” است. این واژه مترداف “رویال” (Royal) انگلیسی و “رگالیس” لاتین است که آن هم به معنای شاهی است و از ریشه “رکس” (Rex) یعنی شاه است.
از مسکوکات قانونی طلا در ایران در دورهی رضاشاه، سکهی پهلوی است که بر اساس قانون مصوب سال 1310 شمسی در مجلس شورای ملی، که برای تعیین واحد و مقیاس پول ایران به تصویب رسید، سکه پهلوی طلا به ارزش صدریال ضرب شد. این سکه دارای عیار 900 در هزار بود و با عکس شیر و خورشید و پادشاه مزین شده بود.
پس از انقلاب 1357 در بهار 1358 سکهی طلای ایرانی ضرب شد که به نام “بهار آزادی” که دارای همان عیار پهلوی است. مسکوکات ریال نیز در این دوره ضرب و اسکناس نیز مانند زمان پهلوی منتشر شد.
نشر اسکناس
مدیریت بانک در ایران را ایران شناسان بنام نظیر هوتم شیندلر و ژوزف رابیو بر عهده داشتند. با ابتکار رابیو بانک شاهنشاهی اقدام به چاپ اسکناسهای کوچک کرد و هم از این راه وارد زندگی روزمره مردم شد و سود سرشاری کسب کرد. اسکناس در آغاز قرار بود با پشتوانهی طلا چاپ شود، اما بعدها با پشتوانهی نقره به چاپ رسید و نیز میبایست پشتوانه طلا برابر هفتاد درصد اسکناسهای در گردش باشد که بعدها به رقم پنجاه درصد و پس از آن به سی درصد تبدیل سد؛ که در حقیقت هفتاد درصد اسکناسها یدون پشتوانه بود، که این کار سود سرشاری برای بانک در بر داشت
یک تومانی دوره ناصر الدین شاه قاجار معادل 2?300?000ریال امروز
پنج ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 389?000ریال امروز
پنج ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 389?000ریال امروز
ده ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 771?000ریال امروز
ده ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 771?000ریال امروز
بیست ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 1?542?000ریال امروز
بیست ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 1?542?000ریال امروز
صد ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 7?714?000ریال امروز
صد ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 7?714?000ریال امروز
پانصد ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 38?570?000ریال امروز
پانصد ریالی دوره رضا شاه پهلوی معادل 38?570?000ریال امروز
ارزش معادل به نسبت دستمزد کارگر ساده آن دوران با کارگر روزی 80?000 ریال امروز محاسبه گردیده است م:ایران ویج
کوروش بنیادگذار کشور ایران، مردی که عموم تاریخ نگاران او را «اندیشمند، انساندوست ، دادگستر و مهربان» توصیف کرده اند در مارس سال 530 پیش از میلاد ــ 9 سال پس اعلام امپراتوری ایران فوت شد.
وی یازده سال پس از ایجاد دولت واحدی از سه طایفه مهاجر قوم آرین – پارس، ماد و پارت، شهر بابل (در جنوب غربی بغداد امروز و پایتخت یک امپراتوری به همان نام) را تصرف و در آنجا در اکتبر سال 539 پیش از میلاد ایجاد امپراتوری مشترک المنافع ایران را اعلام کرده بود.
امپراتوری ایران در زمان کوروش که نام او در غرب با قلب تلفظ حروف یونانی، سیروس و سایرس، گفته می شود از هند تا مرمره و از سیردریا (رود سیحون) تا دریای سرخ امتداد داشت که پسر او کامبیر (کامبوزیا = کامبوجیا = کمبوجیه) بر وسعت آن افزود و داریوش بزرگ و پسرش خشایارشا قلمرو ایران را گسترش بیشتری دادند که بیش از دو قرن بزرگترین قدرت و تنها ابرقدرت جهان بود با فرهنگ و تمدنی درخشان و بی مانند.
کوروش برای اخراج طوایف آرال که از سیردریا گذشته وارد سغدیانا و سرزمین پارسیان در فرارود (تاجیکستان امروز و …) شده بودند به این منطقه رفته بود که به سوی او که سوار بر ارّابه بود و سربازانش را در میدان نبرد هدایت می کرد زوبینی پرتاب شد و عمر وی پایان یافت.
با وجود درگذشت کوروش، سربازان او جنگ را بردند و مهاجمان را به آن سوی سیردریا عقب راندند. ( سغد اینک یک ایالت تاجیکستان و فرماندارنشین آن، شهر باستانی خجند است).
برخی از مورخان درگذشت کوروش بزرگ را در منطقه فرارود نتیجه بیماری نوشته اند، نه اصابت زوبین. آرالی ها تمدنی عقب مانده و غیر قابل قبول برای ایرانیان داشتند و کوروش مایل به آلوده شدن ایرانیان به این تمدن [از جمله همبستر شدن علنی با زنانشان] نبود.
موسس و پدر کشور ایران که مادرش ماد و پدرش پارس بود در میدانهای جنگ، همیشه در میان سربازان بود و از آنان جدا نمی شد و (اگر نوشته مورخان یونانی درست باشد) جان خود را بر سر همین روش گذارد. او بارها گفته بود که نباید سرباز جان برکف نهد و بجنگد و افتخار پیروزی نصیب شاه شود که دور از میدان جنگ در چادر خود درمیان نیروهای محافظ و اسبان آماده برای فرار می آساید.
جنازه کوروش همچنان که وصیت کرده بود به پاسارگاد منتقل و مدفون شد که آرامگاه او تا به امروز باقی مانده و هموطنان پس از 25 قرن همچنان برای ادای احترام نسبت به او به پاسادگاد می روند.
کوروش در بابل و پس از صدور اعلامیه ای که امروز نحستین منشور اتحاد ملل و حقوق بشر نام برده می شود وصیت کرده بود صرف نظر از محل مرگ او، باید در پاسارگاد دفن شود. کوروش هنگام تعیین محل دفن خود از این که برای مدتی بسیار طولانی، جسد او قطعه زمینی را از ثمر دادن باز می دارد از مردم ایران (قبلا) پوزش خواسته بود.
کوروش جهانی فکر می کرد و همه ملتها را متساوی الحقوق می دانست و عقیده به ایجاد یک دولت جهانی مجهز به اخلاقیات داشت تا جنگها و خونریزی ها پایان یابد و یک قانون واحد حاکم بر روابط ملتها باشد.
اعلامیه او پس از فتح بابل که سلطانش به آزار دادن سایر ملل و نیز اتباع خود شهرت داشت، نخستین منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر شناخته شده و نگهداری می شود.
کوروش دین ایرانیان (آیین زرتشت) را به ملل دیگر تحمیل نکرد. وی شورائی از سران ملل تابعه به ریاست خود تشکیل داده بود و امپراتوری او در حقیقت یک جامعه مشترک المنافع بود و شرط عضویت در این جامعه دادن آزادی به مردم محل، بر قراری حکومت قانون، منع بردگی و قطع ظلم و تعدی بود.
ارتش کوروش سربازان اسیر را به بردگی نمی فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمی کرد. یهودیان در کتاب مقدس خود کوروش را “آزادیبخش” و او را یک مسیح خوانده اند. کوروش اسیران یهودی دولت بابل را آزاد کرد و به وطن خود بازگردانید و با پول ایران شهرهایشان را که به دست سلطان بابل ویران شده بود مرمت و نوسازی کرد.
ضمیمه فرهنگ شهر روزنامه همشهری در شماره جدید خود خاطره روز اول مدرسه رفتن رهبر انقلاب منتشر کرد و نوشت:
روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچهها بازى مى کردند، ما هم بازى مى کردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود – باز به چشم آن وقتِ کودکى من – و عدّه بچه هاى کلاس اول، زیاد بودند. حالا که فکر مىکنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچه هاى کلاس اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچکس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می فهمیدم که چیزهایى را درست نمیبینم. بعدها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشمهایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان – وقتى که من عینکى شدم – گمان می کنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اول مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمى دیدم، تخته سیاه را که روى آن مى نوشتند، اصلاً نمى دیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مى آورد.
دبستانى که من در مشهد می رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانى بود. تنها مدرسه دینى مشهد هم مدرسهى ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتى». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقاى تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابى بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهورى هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهى به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتى است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه اى که داشت، در حیاط مدرسه راه می افتاد و چوبى به دستش میگرفت و البته گاهى هم بچهها را فلک میکرد؛ بنده را هم یکبار فلک کرد.
ایشان مرد محبوبى بود. در همان دوره بچگى هم بنده و شاید همه ى بچهها به ایشان علاقه مند بودیم. وقتى درسم در آن مدرسه تمام شد، یکى از برادرانم در آنجا مشغول تحصیل شد؛ ولى باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتى می رفتم شهریه برادرم را بدهم، ایشان را میدیدم؛ باز هم با همان منش و چهره محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتى؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت. ما در مدرسه محلى داشتیم به نام قصاصگاه، که بچهها در آنجا مجازات مى شدند؛ بنده هم در همانجا یکبار قصاص شدم!
آنجا، هم محل مجازات بچهها بود، هم نوعى زباله دانى؛ یعنى بچهها خربزه یا هندوانه میخوردند و پوستهایش را باید در آنجا میریختند. ایشان وقتى در مدرسه راه می رفت، با همان لهجه کرمانى به بچهها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوستهایش را بریزد قصاص گاه. از آن سالها، این صدا هنوز در گوش من هست.
این گورستان در منطقه 20 پاریس قرار دارد و از سال 1994 جزو بناهای تاریخی فرانسه به ثبت رسید.
پس از انقلاب کبیر فرانسه، گورستانها بر طبق قانون جدید کمون پاریس به خارج از شهر منتقل شدند. به همین دلیل باغ بزرگی که استراحتگاه «پدر لاشز»، کشیش مورد اعتماد لویی چهاردهم بود، توسط شهرداری در سال 1803 خریداری و در اختیار «آلکساندر تئودور برونیار»، معمار معروف آن زمان قرار گرفت و در سال 1804 گشوده شد.
پرلاشز به هیچکدام از گورستانهای دنیا شبیه نیست. این گورستان در شرق پاریس به سبک باغهای انگلیسی ساخته شد، ولی به مرور زمان و با مدرن شدن پاریس تغییر کرده است.
در این باغ که 44 هکتار مساحت دارد، حدود 5 هزار درخت وجود دارد و بزرگترین پارک پایتخت فرانسه نیز به شمار میآید.
هرساله حدود 2 میلیون توریست به علاوه پاریسیها برای بازدید به پرلاشز میروند. در این گورستان مقبره چهرههای مشهور فرانسوی و جهانی فراوان به چشم میخورد.
از میان چهرههای فرانسوی میتوان به گی یوم آپولینر، انوره دوبالزاک، آلفونس دوده، مارسل پروست، کولت؛ نویسنده داستانهای کوتاه، آنری ورنوی، کارگردان و ادیت پیاف و ایوو مونتان، خوانندگان مردمی دهه 60 اشاره کرد.
همچنین از چهرههای مشهور غیر فرانسوی نیز میتوان به اسکار وایلد، نویسنده ایرلندی، فردریک شوپن، مویسقیدان لهستانی، صادق هدایت نویسنده ایرانی، جیم موریسون، خواننده آمریکایی اشاره کرد.
صادق هدایت در پاریس دیده از جهان فرو بست و مقبره وی در میان بزرگترین شخصیتهای فرهنگی و سیاسی فرانسه و دنیا در قطعه 85 این قبرستان قرار دارد.
پرلاشز نمادی از گوناگونی انسانها و در عین حال برابری آنهاست. کاتولیک، پروتستان، ارتودوکس، یهودی، مسلمان، بودایی و معتقدان به سایر ادیان و اندیشهها در کنار یکدیگر دفن شدهاند.
همچنین در این گورستان برای کسانی که براساس آئین یا وصیتشان باید سوزانده شوند، محلی برای سوزاندن اجساد وجود دارد.
دیوار معروف Communard که سمبل آزادیخواهی و آرمان طلبی مردم فرانسه است، نیز در این گورستان قرار دارد. همان دیواری که در 28 ماه مه سال 1871 تعداد 147 نفر از رهبران احزاب مختلف پاریس پس از شکست، در پای آن به گلوله بسته شدند.
برای رفاه گردشگران، شهرداری پاریس گردشهای گروهی منظمی همراه با راهنما برای نشان دادن گورهای معروف و توضیح شرح حالهای مختصری از آنها ترتیب داده است.
ممنوعیت همراه داشتن سگ یا حیوانات خانگی دیگر، بالارفتن از درختان یا بناهای یادبود، فروافکندن آنها، تخریب یا حک کردنشان، استفاده از الکل یا وسایل برپایی پیکنیک، استفاده از دستگاه پخش صوت یا آلات موسیقی، استفاده از دوچرخه یا وسایل نقلیه شخصی بدون مجوز، فعالیتهای تبلیغاتی یا سینمایی و دادن انعام به کارکنان گورستان از جمله مقررات داخلی است که باید توسط گردشگران و بازدید کنندگان رعایت شود.
پرلاشز دارای وبسایتی است که میتوان از طریق دوربین وارد گورستان شد و به بازدید از آن پرداخت.
بر اساس آمار و اطلاعات منتشر شده از سوی منابع جهانی این قبرستان بیشترین بازدید کننده را در جهان دارد. یکی از علل این موضوع وجود قبر شخصیتهای بزرگ تاریخی و اجتماعی فرانسه و دنیا است. شخصیتهایی که از حدود 200 سال پیش در اینجا دفن شده اند. همچنین آرامگاه سربازان جنگ جهانی اول نیز در این قبرستان قرار دارد.
بعد از آن که صبح امروز برخی خبرنگاران اقتصادی در صفحات شخصی خود مطلبی عجیب را درباره استعفا و خروج از کشور مدیرعامل بانک ملی منتشر کردند، هنگام ظهر مدیر عامل برکنارشده بانک صادرات از فرار محمودرضا خاوری خبر داد.
بیانیه جنجالی محمد جهرمی مدیرعامل سابق بانک صادرات ایران در بیانیهای به بیان ناگفتههای خود ازاختلاس بزرگ پرداخت. در این بیانیه آمده است: حق این بود که بنده پس از کشف این فساد بزرگ درشبکه بانکی که منشأ آن از سال 1388- قبل از حضور بنده در بانک صادرات ایران- با تبانی یک رئیس شعبه و مالک یک کارخانه شروع شده بود، از مردم عزیز عذرخواهی مینمودم و استعفا میدادم؛ اما دلایل زیر سبب انجام نشدن آن شد. باید بگویم علیرغم پیگیریهای انجامشده توسط اینجانب و تماس با وزارت اطلاعات و قوه قضائیه برای دستگیری متهمان اصلی، کسانیکه پشتیبان اصلی این فساد بودند، موضوع را به نحوی در رسانه ها مطرح کردندکه گویی تمام اتهامها و تقصیرها متوجه بانک صادرات ایران و مدیر عامل آن بوده است. این افراد در صدد بودند با فرافکنی، گناهان خود را پنهان نموده و آدرس غلط به مردم بدهند. ازاینرو، مجبور شدم مصاحبه نمایم و برخی از ابعاد گسترده این فساد را در بخشهای بانکی و مسئولان اجرایی برای مردم بازگو کنم و با پیگیریهای جدیتری از گذشته، به دنبال عوامل اصلی این فساد در بانک مرکزی و بدنه دولت و شبکه بانکی باشم اما این مصاحبه برای این عوامل گران تمام شد.
در ادامه این بیانیه می خوانیم: امروز هم با کنارگذاشتن بنده باز هم آدرس غلطی را به مردم میدهند، زیرا با فرارآقای خاوری(مدیر عامل بانک ملی) به کانادا برخی از آنان دچار سردرگمی و دستپاچگی شدهاند. خاوری که با توجه به گستردگی فساد در بانک ملی در این پرونده و پروندههای دیگر، احتمال دستگیری خود را به خاطر ارتباط با این پروندهها و عوامل پشت پرده آنها میداد به کانادا گریخت و اکنون عوامل مرتبط با وی در بانک مرکزی و دولت درصدد رفع و رجوع این فرار، که با کمک و پشتیبانی برخی از آنان انجام گرفته است، هستند و از ترس گستردهتر شدن ابعاد این موضوع با شخص اصلی پیگیریکننده و شکایت کننده اصلی این پرونده برخورد نمودند.
امروز هم با کنارگذاشتن بنده باز هم آدرس غلطی را به مردم میدهند، زیرا با فرارآقای خاوری(مدیر عامل بانک ملی) به کانادا برخی از آنان دچار سردرگمی و دستپاچگی شدهاند. خاوری که با توجه به گستردگی فساد در بانک ملی در این پرونده و پروندههای دیگر، احتمال دستگیری خود را به خاطر ارتباط با این پروندهها و عوامل پشت پرده آنها میداد به کانادا گریخت و اکنون عوامل مرتبط با وی در بانک مرکزی و دولت درصدد رفع و رجوع این فرار، که با کمک و پشتیبانی برخی از آنان انجام گرفته است، هستند
اکنون مسئولانی که اقدام به واگذاری زمینهای بسیارارزان به آقای مهآفرید امیرخسروی و گروه امیر منصورآریا کردهاند و برای دادن مجوز تاسیس بانک به این گروه و واگذاری پروژههای بزرگ کشور بدون مناقصه به آنها پیگیر بودهاند، باید پاسخگوی مردم و قوه قضائیه باشند. آنهایی که آقای خاوری مدیر عامل بانک ملی را که از اول، خود و خانوادهاش مقیم کانادا بودند و با داشتن اقامت در کانادا به نظر نمیرسد هیچ تعهدی به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران داشته باشند، انتخاب نمودند، اکنون باید پاسخگوی این فساد مالی توسط این نوع افراد باشند.
در بیانیه جهرمی تصریح شده است: بنده از زمانی که با پیگیری عوامل این فساد از شورای پول و اعتبار کنار گذاشته شدم، به دنبال استعفای خود بودم؛ اما به خاطر حقی که مردم برگردن من داشتند مقاومت کردم تا این پرونده در مسیر اصلی خود قرار گیرد. بحمدالله امروز با پیگیری قوه قضائیه و مسئولین وزارت اطلاعات و سازمان بازرسی کل کشور و جدیت مردم در روشن شدن ابعاد دیگر این پرونده، کار پیگیری در مسیر خود قرار گرفته و در آینده نهچندان دور عناصر اصلی و پشت پرده این پرونده برای مردم روشنتر خواهد شد. بنده نیز با توجه به تعهدی که به مردم دارم، به عنوان یک شهروند پیگیر آن خواهم بود و درآینده نیز ابعاد و افراد مرتبط را اعلام خواهم نمود.
بی اطلاعی رییس کل بانک مرکزی!
رئیس کل بانک مرکزی ایران در حاشیه جلسه امروز هیئت دولت از فرار محمودرضا خاوری مدیرعامل بانک ملی ایران به خارج از کشور اظهار بی اطلاعی کرد. به گزارش خبرنگار مهر، محمود بهمنی امروز در حاشیه جلسه هیئت دولت در پاسخ به سئوال خبرنگاران درباره فرار محمود رضا خاوری مدیرعامل مستعفی بانک ملی از کشور گفت: نسبت به این موضوع بی اطلاع هستم. بهمنی پس از بازگشت از سفر بانک جهانی در واشنگتن امروز در جلسه دولت حاضر شد تا گزارشی از استعفا و برکناری مدیران بانکی به اعضای دولت ارائه کند.
بانک ملی:خاوری پنجشنبه برمی گردد
مدیر عامل بانک ملی ایران در خارج از کشور در حال انجام یک ماموریت اداری است. حسین دشتی ـ سخنگوی بانک ملی ایران ـ در گفتوگو با ایسنا، با اعلام این خبر گفت: هماکنون آقای خاوری در یک ماموریت مجاز در خارج از کشور به سر میبرد. او با بیان اینکه استعفای مدیر عامل بانک ملی ایران پذیرفته شده است، گفت: طبق برنامه ایشان پنجشنبه هفته جاری به تهران باز خواهند گشت. وی در پاسخ به این سوال که هماکنون بانک چگونه اداره میشود، گفت: با وجود اعضای هیات مدیره توانمند، امور بانک روال عادی خود را طی میکند.
دشتی با اظهار امیدواری نسبت به اینکه سرپرست یا مدیر عامل بانک ملی ایران به زودی از طرف وزیر اقتصاد معرفی شود، گفت: اتفاق اخیر در بانک ملی ایران و استعفای مدیر عامل هیچ تغییری در خدماترسانی بانک ایجاد نکرده و مشتریان بانک با روال سابق میتوانند از خدمات بانک استفاده کنند.
هماکنون آقای خاوری در یک ماموریت مجاز در خارج از کشور به سر میبرد. او با بیان اینکه استعفای مدیر عامل بانک ملی ایران پذیرفته شده است، گفت: طبق برنامه ایشان پنجشنبه هفته جاری به تهران باز خواهند گشت.
جزئیات فرار خاوری به گزارش مشرق، خاوری که در دولت های قبل ریاست بانک سپه را در کارنامه خود داشت پس از بازنشستگی به اصرار برخی مسئولان ارشد دولتی به عنوان مدیرعامل بانک ملی بزرگترین بانک جهان اسلام و در حکم جانشین خزانه مرکزی کشور منصوب شد که از همان زمان نیز به دلیل برخی رویکردهای غرب گرایانه و اقامت تمامی اعضای خانواده وی در امریکا و کانادا با انتقاد دستگاههای امنیتی کشور مواجه شد. در حالی که امروز محمدجهرمی مدیرعامل برکنار شده بانک صادرات تلویحا عزل خود را به دلیل آدرس غلط دادن درباره فرار خاوری عنوان کرد، خبرنگار مشرق مطلع شد مدیرعامل مستعفی بانک ملی پس از پیگیری های دستگاه قضایی و مشخص شدن دستورات موکد وی برای اعطای خط 16 هزار میلیارد ریالی به "امیرمنصور خ" متهم اول پرونده فساد کلان بانکی و نیز دستورات مستقیم او برای تنزیل اسناد موسس بانک آریا، به صورت شبانه به انگلیس سفر کرد. وی پس از اقامت 3 روزه در لندن و ملاقات هایی که خبری از محتوای آن فعلا در دست نیست، به فرانکفورت آلمان رفته و با استفاده از پاسپورت کانادایی خود و خرید بلیت فرست کلاس شرکت هواپیمایی لوفت هانزا، شب گذشته به تورنتو سفر کرد. تمامی اعضای خانواده خاوری دارای پاسپورت کانادا و یک نفر نیز پاسپورت امریکایی دارد.م:تبیان
خانواده وی چند دهه قبل- در دوران ناصرالدین شاه- و در پی شکست فتنه بابی ها به «حیفا» در فلسطین اشغالی کوچ کرده بودند.
این روزها، آمریکا و متحدانش طرح قدیمی و ذلت بار «تشکیل کشور مستقل فلسطین» را که مفهوم واقعی آن به رسمیت شناختن رژیم جعلی اسرائیل است، در پوشش یک طرح جدید! به صحنه آورده و با ترفندهای نه چندان پیچیده در پی تصویب آن از سوی سازمان ملل متحد هستند. طرحی که چنانچه از تصویب سازمان ملل بگذرد و تایید کشورهای مسلمان را به دنبال داشته باشد- که با توجه به موج بلند بیداری اسلامی، بسیار بعید به نظر می رسد- پیامدهای تلخ و خطرآفرین آن، تنها در ادامه اشغال فلسطین محدود نمی ماند، بلکه موج بیداری اسلامی و امنیت تمامی کشورهای مسلمان را با خطری جدی روبرو خواهد کرد.
و در این باره گفتنی هایی هست؛
1- ماجرای فلسطین اشغالی نه فقط از آن روی که فاجعه ای تلخ در جهان اسلام است نمی تواند بیرون از کانون توجه ملت های مسلمان باشد بلکه از سوی دیگر با امنیت منطقه ای و در مواردی با امنیت داخلی کشورهای مسلمان نیز رابطه ای مستقیم و تعیین کننده دارد و از این دو زاویه باید گفت که سرنوشت فلسطین با سرنوشت تمامی کشورها و ملت های مسلمان از جمله ایران اسلامی گره خورده است، بنابراین، برخلاف آنچه آمریکا و متحدانش در پی القای آن بوده و هستند و برخی از جریانات آلوده و یا کم دان سیاسی به تکرار آن نشسته اند، ماجرای فلسطین اشغالی در محدوده تنگ و فرمول دیکته شده «صهیونیست ها و فلسطینی ها» و یا نامعادله ساختگی «اعراب و اسرائیل» قابل ارزیابی نیست، چرا که مردم مظلوم فلسطین به نمایندگی از تمامیت جهان اسلام و ملت های مسلمان با صهیونیست های اشغالگر در جنگ و ستیزند و از خاکریزی حفاظت می کنند که فرو ریختن آن می تواند دست اندازی دشمن به سایر کشورهای دور و نزدیک منطقه را به دنبال داشته باشد.
با نگاه از این زاویه که نگاهی واقع بینانه و خالی از ابهام است، می توان نتیجه گرفت که کمک های مالی و سیاسی و تسلیحاتی به مبارزان فلسطینی و حتی حضور فیزیکی در کنار آنها، کمترین هزینه ای است که کشورها و ملت های مسلمان برای حفظ امنیت خود ملزم به پرداخت آن هستند و نباید و حق ندارند اینگونه کمک ها و حمایت ها- که متاسفانه ناچیز و اندک است- را باری از «منت» بر دوش مردم فلسطین و یا صدقه ای از روی «شفقت» به آنان تلقی کنند.
2- طرح تشکیل «دولت مستقل فلسطین» در سرزمین های 1967، شامل 4 درصد از خاک فلسطین اشغالی و 18 درصد از کرانه باختری رود اردن است که در جنگ ژوئن 1967 همراه با نوار غزه، صحرای سینا و بلندی های جولان به اشغال اسرائیل درآمده بود.
مقامات رژیم صهیونیستی محمود عباس را به چشم یک دوست می نگرند چرا که بهائیت به قول حضرت امام(ره) و به گواهی اسناد موجود یک حزب صهیونیستی است. «زئیف شف» ژنرال بازنشسته ارتش صهیونیستی و یکی از استراتژیست های اسرائیلی درباره محمود عباس می گوید «ابومازن یک سرلشکر وفادار است و تنها عیب او، آن است که لشکر ندارد»!
بنابراین تصویب و اجرای این طرح به مفهوم آن است که 96 درصد- بخوانید تمامی- خاک فلسطین به صهیونیست ها واگذار شده و حاکمیت رژیم جعلی اسرائیل بر سرزمین فلسطین به رسمیت شناخته شود.
این، دقیقا همان خواسته ای است که صهیونیست ها طی چند دهه گذشته و پس از اشغال فلسطین در سال 1948 به عنوان یک «آرزو» در سر داشته و تاکنون به علت برخورد با دیوار بلند مقاومت از دسترس آنان دور مانده است.
همانگونه که ملاحظه می شود در طرح تشکیل دولت مستقل فلسطین، نه فقط از استقلال فلسطین خبری نیست بلکه شامل دو محور مشخص دیگر است. اول؛ محروم کردن مردم فلسطین از سرزمین مادری خود و دوم؛ به رسمیت شناختن رژیم جعلی اسرائیل و تحویل سرزمین فلسطین به صهیونیست ها.
3- این روزها، آمریکا و متحدانش با همراهی و همخوانی برخی از دیکتاتورهای دست نشانده منطقه، نظیر آل سعود، اصرار به «جدیدنمایی»!
این طرح دارند و حال آن که طرح یاد شده طی نزدیک به 70 سال در دستور کار آمریکا و متحدانش بوده است و در تمامی اجلاس های مربوطه نظیر «اسلو»، طائف، آناپولیس، مادرید و... از سوی حریف مشترک غربی- صهیونیستی روی میز مذاکره- بخوانید سازش- قرار داشته است.
کارتر، ریگان، بوش پدر، کلینتون، بوش پسر و اوباما بر همین طرح «ذلت بار» تاکید داشته اند و گفتنی است که در تاریخ 26 ژوئن 1947 جامعه ملل طی قطعنامه شماره 181 بر طرحی مشابه طرح یاد شده، تاکید کرده بود. با این تفاوت که در قطعنامه 181 جامعه ملل، کشور مستقل فلسطین شامل 44 درصد از خاک فلسطین اشغالی بود و طرح مورد بحث آنگونه که اشاره شد فقط 4 درصد از سرزمین فلسطین را دربر می گیرد و 18 درصد بقیه از کرانه باختری رود اردن است که در جریان جنگ 6 روزه- 6 ژوئن 1967- از خاک اردن به اشغال رژیم صهیونیستی درآمده است.
4- اکنون با توجه به آن که طرح تشکیل کشور مستقل فلسطین اولا؛ طرح جدیدی نیست و سابقه ای نزدیک به 70 ساله دارد و ثانیا؛ همواره در تمامی اجلاس ها مورد تاکید دشمن بوده است، این سؤال پیش کشیده می شود که چرا آمریکا و اسرائیل با تصویب آن در سازمان ملل متحد مخالفت می ورزند؟!
مگر نه این که تشکیل کشور مستقل فلسطین به گونه ای که شرح آن گذشت، آرزو و خواست همیشگی آنان بوده است؟ بنابراین مخالفت کنونی چگونه قابل توجیه است؟ مخصوصا آنکه آمریکا در حالی با تصویب طرح مخالفت می ورزد که همزمان با این مخالفت، در چارچوب کمیته 4 جانبه، شامل آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل بر اجرای همین طرح اصرار دارد!
این پرسش فقط به فقط یک پاسخ دارد و آن، بازی فریب با افکار عمومی ملت های مسلمان است. توضیح آن که آمریکا و اسرائیل با ابراز مخالفت صوری و تظاهر به ناخشنودی از تصویب این طرح در پی آنند که تصویب طرح یاد شده را حرکتی در تقابل با منافع آمریکا و اسرائیل جلوه داده و از این رهگذر - به زعم خود- افکار عمومی ملت های مسلمان را برای پذیرش آن آماده کنند، با این توهم که در تصویب طرح مورد اشاره، از آمریکا و اسرائیل «امتیاز»!! گرفته اند!
در این میان نقش برخی از دیکتاتورهای دست نشانده عرب و شماری از رسانه های وابسته به اردوگاه صهیونیسم ضمن آن که احمقانه است، خنده دار نیز هست.
به عنوان مثال، دربار آل سعود اعلام کرده است که اگر آمریکا به مخالفت خود با تصویب این طرح ادامه دهد، عربستان سعودی در روابط و مناسبات خود با آمریکا تجدیدنظر خواهد کرد! و باز هم به عنوان مثال، «ژان دانیل»، مدیر مسئول و سردبیر هفته نامه معروف و فرانسوی «نوول ابزرواتور» که طی 40 سال گذشته در دفاع از رژیم اشغالگر قدس یقه چاک می کرد و در میان رسانه های غربی به سگ جنگی- DOG FIGHT- اسرائیل مشهور است ناگهان دچار عذاب وجدان! می شود و در حالی که تظاهر می کند احساسات فلسطین دوستانه اش تحریک شده است می نویسد «مخالفت آمریکا و اسرائیل با طرح تشکیل دولت مستقل فلسطین نشانه شیادی، تزویر و فریبکاری آنهاست!» در همین زمینه می توان به تفسیرها، گزارش ها و مقالات روزنامه های واشنگتن پست، نیویورک تایمز و تفسیر خبری CNN و... اشاره کرد.
5- محمود عباس- ابومازن- رهبر تحمیلی و غیرقانونی «جنبش فتح»! یک بهایی ایرانی تبار و از نوادگان عباس افندی است.
خانواده وی چند دهه قبل- در دوران ناصرالدین شاه- و در پی شکست فتنه بابی ها به «حیفا» در فلسطین اشغالی کوچ کرده بودند.
مقامات رژیم صهیونیستی محمود عباس را به چشم یک دوست می نگرند چرا که بهائیت به قول حضرت امام(ره) و به گواهی اسناد موجود یک حزب صهیونیستی است. «زئیف شف» ژنرال بازنشسته ارتش صهیونیستی و یکی از استراتژیست های اسرائیلی درباره محمود عباس می گوید «ابومازن یک سرلشکر وفادار است و تنها عیب او، آن است که لشکر ندارد»!
محمود عباس- ابومازن- رهبر تحمیلی و غیرقانونی «جنبش فتح»! یک بهایی ایرانی تبار و از نوادگان عباس افندی است. خانواده وی چند دهه قبل- در دوران ناصرالدین شاه- و در پی شکست فتنه بابی ها به «حیفا» در فلسطین اشغالی کوچ کرده بودند.
«زئیف شف» در تعبیر خود از محمود عباس به یکی از اصلی ترین مشکلات رژیم صهیونیستی در عملیاتی کردن طرح های سازش و از جمله طرح یاد شده اشاره می کند. چرا که اسرائیل برای تحمیل طرح های ذلت بار خود به مردم فلسطین، با کمترین مقاومت و مخالفتی از سوی گروه فتح به رهبری محمود عباس، روبرو نیست ولی چرا در تمامی مذاکرات سازش وقتی مذاکرات به نتیجه نهایی و دلخواه اسرائیل روبرو می شود، طرف صهیونیستی به بهانه ای آن را به تعویق می اندازد؟
علت را باید در این واقعیت جستجو کرد که گروه فتح طرف مقابل اسرائیل نیست، و سازش با ابومازن به مفهوم سازش اسرائیل با یکی از وابستگان خود است و بدیهی است که نمی تواند موافقت مردم فلسطین را در پی داشته باشد.
دقیقا به همین علت بود که آمریکا و اسرائیل در نیمه دوم اردیبهشت ماه سال جاری با وساطت سؤال برانگیز ترکیه و مصر، طرح آشتی ملی فتح و حماس را به صحنه آوردند با این امید که محمود عباس در مذاکرات سازش از پشتیبانی حماس نیز برخوردار باشد. کیهان در همان روزها- 20 اردیبهشت ماه 90- طی یادداشتی با عنوان «روی این دیوار یادگاری ننویسید» به این نکته اشاره کرد که این پیوند ناهمگن، با هدف سازش و معامله بر سرفلسطین طراحی شده است و با توجه به مواضع انقلابی حماس در بزنگاه های حساس نمی تواند دوام داشته و به کار آید.
بخشی از تظاهر آمریکا و اسرائیل به مخالفت با طرح تشکیل کشور مستقل فلسطین را بایستی در تلاش آنها برای جلب موافقت حماس و مردم فلسطین جست وجو کرد که خوشبختانه این تیر به سنگ اصابت کرده و دیروز آقای «اسماعیل هنیه» رهبر انقلابی حماس اعلام کرد ابتدا تمام خاک فلسطین را آزاد می کنیم و سپس کشور مستقل فلسطین را تشکیل خواهیم داد.
گفتنی است که در پیشنهاد کشور مستقل فلسطین در طرح یاد شده آمده است که این کشور نمی تواند نیروی نظامی- غیر از پلیس- داشته باشد. پرواز بر فراز آن بایستی تحت کنترل اسرائیل باشد داشتن پرچم مستقل، روابط خارجی و مسائل دیگری از این دست نیز به مذاکرات بعدی موکول شده است.
6- و بالاخره باید گفت که یکی از اصلی ترین اهداف در طرح تشکیل کشور مستقل فلسطین، مهار خیزش های اسلامی منطقه و مخصوصا حذف شاخصه ضد اسرائیلی آن است. این محور اساسی به شرح جداگانه ای نیاز دارد که به آن خواهیم پرداخت.م:تبیان